جنبش رهایی زن با مُهر تروریسم | یادداشت

موج جدیدی که تروریسم می‌نامند، جنبش‌های مقامت‌گرا می‌باشند. نیروهای نوین از درون ساختار اجتماعی کشورهای حاشیه‌ای ظهور یافته‌اند. این نیروها به دنبال هویت‌یابی هستند. هویت بیش از قالب‌های توسعه‌ی اقتصادی و ارتقا سطح بین‌المللی، دارای اهمیت می‌باشد

◼️ واژه‌ی ترور و تروریسم که به میان می‌آید، به نوعی ترس و وحشت در اذهان تداعی می‌شود. تروریسم اساساً پدیده‌ای سیاسی است اما از سایر پدیده‌های سیاسی، از جمله پدیده‌های انقلاب، شورش، کودتا، راهزنی، جنگ، عملیات چریکی و امثال این‌ها متفاوت‌تر است. تاکنون هیچ تعریف جامعی که محققان و متخصصان این حوزه بتوانند با تکیه بر آن بر روی این پدیده به اتفاق نظر برسند، صورت نگرفته است. این سبب گشته تا در دانش سیاسی جوامع یک وحدت نظر وجود نداشته باشد. اما صاحب‌نظران در مورد یکی از ویژگی‌های آن اتفاق نظر دارند و آن؛ تروریسم همیشه با خشونت و یا تهدید همراه است. متفکرانی که از رهیافت فلسفی بدین پدیده می‌نگرند آن‌ها را در قالب مفهوم خشونت مورد تحلیل قرار می دهند. یکی از آن تئوری هایی که به توضیح و تبیین خشونت نیز می پردازد، پدیده‌ی تمدن است. از این چشم‌انداز، خشونت عبارت است از  شیوه‌های خلاف نُرم و تداخل طبع فرد و جامعه انسانی می‌باشد. تئوری تمدن در واقع یک تئوری انسان‌شناختی می‌باشد که مطابق آن آدمیان به اسباب و دلایل مختلف از دوران برهنگی و وحشیت خارج و به دوران پوشیدگی و تمدن وارد شدند. اخلاق، دین، فرهنگ و علم همه به متمدن شدن آدمی یعنی به مهار غرایز حق‌شکن و هنجارستیز او کمک کرده‌اند. دورانی که بشر در بدویت زندگی می‌کرده خشونت در آن قاعده بوده و هر چه به طرف متمدن‌تر شدن پیشروی کرده است، خشونت از بین رفته و صلح و آرامش جایگزین آن شده و خشونت یک استثنا. بنابراین روند تمدن به سوی غلبه‌ی انسانیت(آرامش و صلح) بر حیوانیت (خشونت) پیش می‌رود!

هابرماس، ژاک دریدا و رهبر آپو پدیده‌ی تروریسم را مربوط به دوران مدرنیته قلمداد می‌کنند: مدرنیته‌ای که در حال حاضر جهانی شده و جهانی شدن پروسه‌ای است که از زمان روشنگری آغاز شده و تکوین یافته است. مشکل اینجاست که در پشت سر همین جهانی شدن، برخلاف ظاهر صرفاً مثبت آن بافتی از نابرابری و بی عدالتی وجود دارد. این نابرابری و بی‌عدالتی که منجر به بحران در جوامع مدرن گشته و پدیده‌ی تروریسم نیز یکی از این بحران‌هاست. هابرماس رشد نابرابری را نتیجه‌ی روند شتابزده‌ی تجدد تعریف نموده و از نظر او مقصر اصلی سرعتی است که تجدد با آن خود را تحمیل کرده و نتیجتا در شیوه‌های زندگی سنتی واکنش‌های دفاعی بوجود آورده است.” دریدا بر این باور است که این عکس‌العمل‌های دفاعی نیز خود محصول مدرنیته می‌باشند. رهبر آپو نیز مدرنیته‌ی کاپیتالیستی را علت اساسی بحران‌های اجتماعی – سیاسی، اخلاقی ارزیابی می‌نماید. ایشان در نتیجه‌ی واکاوی‌های ژرفی که در تاریخ جوامع نمودند، بحران هویتی موجود در شخصیت خلق کورد و زن را بازخورد مستقیم و متاثر از سیستم مدرنیته‌ی کاپیتالیستی معرفی می‌نماید. رهبر آپو فاصله‌ی ایجاد شده میان شخصیت زن و شخصیت کورد از درون‌مایه‌ی وجودی‌ آن‌ها دانسته، پ.ک.ک را نیز بر‌ مبنای حفاظت از ارزش‌های انسانی و مبارزه با استعمار بنیاد می‌نهد. 

بدین معنا ميتوان گفت پ.ک.ک به عنوان يك ساختار سوسياليستي نيمه مدرن همراه با يك سنتز نيمه كلاسيك هويت خاورميانه‌ای موجوديت يافته است. به‌ دیگر سخن، پ.ک.ک بیان سمبليك سنتز شرق – غرب می‌باشد. هم قدرت و هم ضعف آن نیز در اين سنتز نهفته می‌باشد. مجادله با دگماتیسم خاورمیانه و لیبرالیسم غرب اساس و مبنای مبارزات این حزب می‌باشد. جالبترين جنبهي پ.ک.ک در سنتز شرق – غرب، برخورد ويژه و باورمندانه‌ی آن است. به هيچ مركز دگماتيكي وابسته نيست. خيالات واهي در سر نميپروراند. انسانهای صادق و با شهامت را در تمامی بخش‌ و نهادهای مبارزاتی خود مبنا می‌گیرد. وعدهی منافع شخصي و پرستيژ را به هيچ يك از اعضای خود نميدهد. در موضعي قرار دارد كه درها را بروی حقيقت، عدالت و زيبايی باز و آزاد باقی گذاشته. يكسانی و احترام به رنج انسان اساسی غیر قابل چشم‌پوشی در شيوهی زندگي اعضای این حزب می‌باشند. با پيشروی هر گام از مبارزات پ.ک.ک، جامعه با درک و شناخت اين ويژگيهای اصيل، به حمايت از سازمان و تمامی بها و بدیلی که در این شیوه از مبارزه لازم بوده می‌پردازند. آنچه چون خصوصیت این حزب جامعه را به خود جذب نمود؛ بيشتر از سخنانشان، نحوه‌ی زندگی و برخورد با مسائل اشغالگری در کوردستان بودند. بر این اساس، پ.ک.ک از قالب یک سازمان حزبی خارج شده و میلیون‌ها انسان را با خود همراه نموده که فریاد، “پ.ک.ک خلق است، خلق اینجاست”  را برمی‌آورند. آنجا که یک سازمان مرزهای ملی ـ مذهبی ـ ذهنیتی را در‌نوردیده و دفاع مشروع  را مبنای مبارزات خود قرار داده، به جنبش و فلسفه‌ای جهانی مبدل می‌شود، اطلاق تروریسم بر آن تا چه اندازه می‌تواند عادلانه و انسانی قلمداد گردد!؟. 

در تعریف و گونه‌شناسی پدیده‌ی تروریسم و مصادیق آن نباید از تاثیر قضاوت‌های ارزشی و ضوابط مورد نظر یک محقق و دولت صرف‌نظر نمود. ممکن است افراد یا گروه‌هایی از سوی یک دولت تروریست خوانده شوند، اما دولت‌های دیگری آن‌ها را مبارزان راه آزادی بشناسند. به عنوان مثال؛ از نظر آمریکا و اسرائیل، حزب‌الله لبنان و مبارزان فلسطینی مصادیق بارز تروریسم شناخته می‌شوند و باید ریشه‌ی آن‌ها خشکانده شود. ولی از دید مردم و رهبران بسیاری از کشورهای خاورمیانه چنین سازمان‌هائی، نه تنها تروریست نیستند، بلکه به سبب ایستادگی در برابر اشغال و تجاوز صورت گرفته بر سرزمین‌شان قابل احترام و مقدس‌اند. در مورد پ.ک.ک نیز همین ارزیابی مصداق دارد. نیروهای سرمایه‌دار جهانی برای سهول پیروزی نقشه‌ و پروژه‌ی خاورمیانه‌ی نوین که در واقع و پشت پرده غارت منابع زیرزمینی و فرهنگی این منطقه را بر سر کار دارند، پ.ک.ک را مانع بزرگی بر سر راه خود دیده و در لیست احزاب و گروه‌های تروریستی قرار داده‌اند.

درواقع آنچه جای اندیشه دارد این که چرا اسلام هراسی و چپ هراسی یا هراس از گروه‌ها و احزاب انقلابی در ایده و ایدئولوژی مدرنیته‌ی کاپیتالیستی وجود داشته و در اولویت‌های ضدیت و مبارزاتی این نظام قرار دارند؟. تصویری که این نظام از این مناظر فکری ارائه می‌دهد، بدین صورت است که کارشان کشتن، زدن، بردن و مدرنیته‌ی کاپیتالیستی با سردمداری غرب نیز در مقابل این‌ها مژده دهنده‌ی آزادی بوده و نان می‌دهد. شکی در این نیست که هر ایده و عقیده‌ی تندروانه‌ی دین‌گرا، علم‌گرا، جنسیت‌گرا و ملی‌گرا می‌تواند منجر به فاشیسم شده و غیر خودی را به نابودی بکشاند. این طرز مبارزه‌ که بدون در نظر گرفتن هرگونه معیار اجتماعی ممکن است اقدام به ضدیت و جنگ با مخالف خود نماید، تروریسم قلمداد می‌شود. اما این تا چه اندازه در مورد پ.ک.ک مصداق داشته، بایستی به دقت و انصاف جمعی مورد ارزیابی قرار گیرد.

از سوی دیگر اگر بر مبنای پیمان‌نامه‌های حقوق بشری و اساسنامه‌هایی که به صورت قانونی نیز به تصویب رسیده‌اند، رویکردی جدی در مساله‌ی مبارزه با تروریسم وجود داشت، نه جنبش‌های اجتماعی ـ سیاسی که برضد کشت و کشتارهای فیزیکی و روانی را تحت نام دفاع از امنیت ملی با کاربست تمامی روش‌های ناانسانی و بدور از اخلاق از قبیل ترورهای سیاسی، اعدام، استفاده از سلاح‌های شیمیائی در روژئاوا و همین اواخر نیز بمباران مداوم شیمیائی کوهستان‌های کوردستان که ترکیه به عنوان عضو ناتو انجام می‌دهد را در بر می‌گیرد. دنیا در برابر آن کور و کر نمی‌شد تا ژینوساید و آسیمیلاسیون فرهنگی ـ سیاسی که محرومیت از آموزش به زبان مادری و خودمدیریتی، خفقان سیاسی و نبود آزادی بیان، مطبوعات، و از همه مهم‌تر مسایل و آسیب‌های مربوط به زنان از جمله قتل‌های ناموسی، خودکشی و خودسوزی، ختنه و ازدواج‌ در سنین کودکی، فحشا و به حاشیه راندن زنان در فضای سیاسی ـ اجتماعی و هزاران مساله‌ی اجتماعی که مسبب آن نظام‌های اقتدارگرا و مردسالار می‌باشند روی نمی‌داد. ترازوی عدالت حقوق بشری با مرکزیت غرب و یا اگر دولت‌های حاکم بر مللی باشند که اراده‌ی خودمدیریتی را از مردم ربوده‌اند، بایست کدامین را ترور، قانون، حقوق و کدام را دمکراسی، اخلاق و انسانیت برشمرد. این‌ها همه در دایره‌ی ترورویسم دولتی‌ای جای می‌گیرند و در آن سازمان‌های دولتی و حکومتی خود به کشتار شهروندان پرداخته و تمامی راه‌های دیالوگ سیاسی، اعتراض و مبارزات مدنی را که بنیاد دمکراسی را تشکیل می‌دهند، رشد می‌نمایند. در این خصوص می‌توان به عملکرد رژیم‌های مستبد و دیکتاتور در قبال شهروندان و حتی سیستم مدرنیته‌ی سرمایه‌داری که خود معلول بحران موجود در خاورمیانه می‌باشند که دم از نبود دمکراسی، نقض حقوق بشر توسط دولت‌های این منطقه و نقض حقوق و آزادی زنان با ارائه‌ی ادله و آمار رسمی روزانه و سالانه می‌زنند اشاره نمود. در حالی که جنبش آزادیخواهی، دمکراتیک و رهایی زنان را که اکنون در پ.ک.ک نمود یافته را تروریسم اعلام می‌دارند.

اعلام پ.ک.ک بعنوان سازمانی تروریستی، خود نبود تعریف مشخص و صحیحی از تروریسم و ناقض حقوق مصوبه‌ی خود(حقوق بشر) و اساسنامه و پیمان نامه‌های آزادی زنان و… می‌باشند. این در حالی‌ست که در برابر توطئه‌ی بین‌المللی علیه رهبر آپو در سال ١٩٩٩ تمامی کوردها در هر ۴ بخش کوردستان و اروپا با موضع مشخص پشتیبانی خود از رهبر آپو، از پ.ک.ک  و درشخص پ.ک.ک  نیز از هویت و آزادی خود دفاع نمودند. شخصیت رهبری‌ که تا این اندازه موثر بوده را با تروریسم نمائی، پایمال نمودن اراده‌ی میلیون‌ها انسان و زنانی است که رهبر آپو بعنوان بنیانگذار پ.ک.ک و ایدئولوژی رهایی زن، نمایانگر اراده‌ی آنان بوده، به جز یک ناحقی تاریخی هیچ تعریف دیگری ندارد. مدرنیته‌ی کاپیتالیسم با مرکزیت غرب خود از نقض حقوق و آزادی‌های اساسی زنان سخن می‌راند و دولت‌هایی همچون ایران، عراق، سوریه و افغانستان و … را ترور و تهدید می‌خوانند، بدان‌ها حمله‌ور شده و یا تهدیدی برای صلح جهانی می‌دانند و گاه ترکیه را ناقض حقوق بشر خوانده و از پیوستن‌اش به اتحادیه‌ی اروپا ممانعت بعمل می‌آورند، پراکتیک‌شان همسان و مشابه است. مهم تر اینکه همان زنانی که با روحیه‌ای فدایی در کوبانی برضد داعش به عنوان خطرناک‌ترین گروه تروریستی‌ای که دنیا را تهدید می‌کرد، مقاومت نمودند و در شنگال و در برهه‌ی حمله‌ی همین گروه، هزاران تن از گریلاهای آزادی(که از دید سران آزادی تروریست می‌باشند!) دست به مبارزه‌ای بی‌نظیر زده و بزرگترین رویداد تاریخی را با باز کردن کُریدر رهایی هزاران انسان را با جان خود ساختند. هزاران زن را از چنگال داعش رها نمودند. حمله‌ی داعش به شنگال نیز در همین اواخر از سوی چندین کشور غربی به شیوه‌ای رسمی، ژینوساید اعلام شد! و باز هم دقیقاً همان زنانی که در اُپراسیون اخیر ترکیه در کوهستان‌های کوردستان و در حملات ترکیه با سلاح‌های ناتو و در برابر سنگین‌ترین حملات هوایی، سلاح های شیمیایی مقاومتی شکوهمند را رقم زده، جان خود را در مبارزه با فاشیزم و ترورهای دولتی فدا می‌نمایند. اما متاسفانه علی‌رغم ممنوعیت بکارگیری این سلاح‌ها از نظر حقوق بین‌المللی، صدایی از هیچ دولت و سازمان حقوقی برنمی‌آید. جنبش آزادیخواهی خلق کورد و زنان در برابر نابودی، سیاست ژینوساید فیزیکی ـ فرهنگی و حملات سیستماتیک علیه خلقی که با تعریف مجرم بذات بعنوان یک کورد و مضاعف آن برده‌ای چون زن، شناخته می‌شود و از ابتدایی‌ترین حق خود بعنوان انسان محروم گشته‌، مبارزه می‌نمایند.

زنان کورد به مثابه‌ی سنبل مقاومت و شرافت که نقطه‌ی عطف و امیدی برای زنان خاورمیانه و جهان گشتند در درون همین سازمان(حزبی)ای که مهر تروریسم را اولین بار از سوی مرکز فاشیزم یعنی آلمان بر پیشانی‌اش زدند، خود را سازماندهی کرده، حزب مستقل خود را بنا  نهاده و نیروی دفاعی مختص به خود بر مبنای خودویژگی‌هایش و فلسفه‌ی دفاع مشروع ـ ذاتی آغاز نمودند. برای با اراده شدن در سیستم‌هایی که مجال مدیریت با اراده‌ی خود را از آنان ستانده‌اند، در برابر هر گونه نقض حقوق بشر، مبارزه‌ای بی‌امان را به انجام می رسانند. تروریسم کیست و چیست و این پارادوکس‌ها و بازی‌های سیاسی جز برای مُهر ترور بر جنبش آزادی زن زدن، توطئه‌ای در راستای توطئه‌ی ٩ اکتبر که علیه رهبر آپو صورت گرفت، چیز دیگری نمی تواند باشد.

آنجا که دولت‌ها و ابرقدرت‌ها آتش آنچه آنها تروریسم می‌نامند را شعله‌ورتر می‌کنند و فاشیسم از اندرون دمکراسی اروپا تراوش می‌نماید، تا چه اندازه مبارزه با تروریسم از سوی آن‌ها می‌تواند معقول و منطقی به نظر برسد. این نیز خود جای بسی تامل دارد. مسئله‌ی اساسی قدرت، منفعتی و پوششی است که همه‌ی سیستم‌ها دارند از آن‌ بهره می‌گیرند. همه‌ی ایده‌ها و اندیشه‌ها بسته به بستر فرهنگی، سیاسی و اجتماعی‌شان قرائت‌های متفاوتی می‌توانند داشته باشند. پراکتیک تمام دولت‌های غربی و قدرت‌های بزرگ در خارج از مرزهای‌شان، را می‌توان نقض آشکار حقوق بشر تلقی نمود. مگر آمریکایی‌ها ۱۶هزار زندانی بدون تفهیم اتهام در عراق نداشتند؟ عکس‌هایی را که در زندان با سگ زندانی‌ها را شکنجه می‌کردند. سردمداران جنگ با تروریسم برای مردمان و قربانیان جوامع مورد حمله‌شان چه به بار آورده اند؟ جز اینکه در طول نخستین جنگ با تروریسم در دوره‌ی ریگان، تروریسم دولتی هدایت شده‌ی آمریکا صدها هزار جسد شکنجه و متلاشی شده، میلیون‌ها افلیج، یتیم و چهار کشور ویران باقی گذاشت. باز در همان دوره ریگان غارت‌گری‌های آفریقای جنوبی که از سوی غربی‌ها حمایت می‌شد موجب کشته شدن یک میلیون و پانصدهزار و ۶٠ میلیارد دلار خسارت به کشورهای همسایه زد. عنوان حملات ١١ سپتامبر ٢٠٠١ بعنوان بزرگترین حمله‌ی تروریستی تاریخ، اما سکوت مرگبار در رابطه با کشت و کشتار و نقض حقوق بشر و نسل کشی ملتی با قدمت تاریخی‌ای کهن که روزانه در هر ۴ بخش کوردستان نمود می‌یابد، چه می‌تواند باشد؟ غیر از فاشیسمی آشکار که غیرخودی را انسان به حساب نمی‌آورد.

مصادیق تروریسم تا حدی مبهم است که پاره‌ای از گروه‌ها و افراد به عنوان تروریست و زمانی دیگر به عنوان مبارزان راه آزادی شناخته می‌شوند. رونالد ریگان در سال ٨۵ در دیدار با مهاجران افغان آنان را مبارزان راه آزادی و حتی همچون بنیانگذاران آمریکا خواند و مورد حمایت مالی – سیاسی و نظامی قرار داد. ولی از سپتامبر ٢٠٠١ برخی از همین افراد و گروه‌ها از سوی دولت آمریکا تروریست شناخته شدند. ماندلا در ٨۵ رهبر کنگره‌های آفریقا به عنوان تروریست در زندان رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی زندانی بود. اما هم اینک به عنوان مبارز راه آزادی و نماد مخالفت با نژادپرستی شایسته‌ی دریافت جایزه‌ی نوبل شد. رهبر آپو بنیانگذار فلسفه‌ی آزادی زن نیز از طریق بی‌حقوقی‌ترین و غیر قانونی‌ترین راه یعنی آدم‌ربایی و طی یک توطئه‌ی بین‌المللی دستگیر و ٢٣ سال از عمر خود را در زندانی انفرادی و با ناقض‌ترین سطح پیاده سازی قوانین حقوق بشر، در سخت‌ترین شرایط انزوا بسر می‌برد. دمکراسی غربی و حقوق بشر فانتزی می‌تواند چه معنایی داشته باشد؟

موج جدیدی که تروریسم می‌نامند، جنبش‌های مقامت‌گرا می‌باشند. نیروهای نوین از درون ساختار اجتماعی کشورهای حاشیه‌ای ظهور یافته‌اند. این نیروها به دنبال هویت‌یابی هستند. هویت بیش از قالب‌های توسعه‌ی اقتصادی و ارتقا سطح بین‌المللی، دارای اهمیت می‌باشد. هر اندازه این نیروهای اجتماعی به حاشیه رانده می‌شوند و از سوی سیاست بین‌المللی نادیده انگاشته می‌شوند، زمینه برای تداوم و تصاعد بحران‌های استراتژیک بیشتر فراهم می‌آید. اگر این نیروها نتوانند به نیازهای هویتی خود دست یابند، آنزمان فضای مقاومت در برابر ساختارهای سازمان یافته که توسط قدرت مشروعیت یافته اند، بازتولید خواهد شد. در عصر موجود دو نیروی سیاسی ـ هویتی در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند. از یک‌سو نیروهای سازمان یافته‌ی قدرت محور که درصدد سرکوب و مقابله با حاشیه می‌باشند و از طرف دیگر نیروها و فرآیندهای موجود که امکان بازسازی محیط اجتماعی را از طریق رادیکالیسم هویتی فراهم می‌سازند. اگر هویت در فضای رادیکالیسم قرار گیرد، سطح جدیدی از جدال و تعارض را در سیاست بین‌المللی و حوزه‌های جغرافیایی، بحران به همراه خواهد آورد. به همین دلیل امکان کنترل و حذف تروریسم از طریق خشونت وجود ندارد. خشونت انعکاسی در واقع واکنشی در برابر فضای سیاسی و ایدئولوژیک قدرت و سرکوب نیروهای حاشیه‌ای محسوب می‌شود. تولید هویت یک جز ضروری عمل جمعی است که کار ویژه‌های همسان‌سازی بازیگران درگیر در منازعه و به کار انداختن روابط اعتمادزا میان آن‌ها و برقراری ارتباط میان وقایع دوره‌های متفاوت را انجام می‌دهند. ایجاد هویت یک فرآیند اجتماعی است و کسب دوباره‌ی خویشتن خود، به واسطه‌ی فرآیندهای جمعی ممکن می‌گردد. کنش فرد انسانی در خلا اتفاق نمی‌افتد، بلکه در درون ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و روانشناختی اتفاق می‌افتد که بستر عقلانیت ساختاری‌اند و متاثر از رسوبات فرهنگی(ارزش‌ها، مذاهب، اسطوره‌ها، ایدئولوژی‌ها و تمدنی) است.

 پ.ک.ک‌ایی که نمایانگر جنبش رهایی زن و نقطه‌ی امید زنان در خاورمیانه و تمامی زنان آزادیخواه جهان شناخته می‌شود، اعضایش مانند تمامی اعضای دیگر در جامعه در درون این ساختارها متولد می‌شوند و پرورش می‌یابند و محتوای ذهنی آن‌ها متاثر از ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی جامعه‌ی آن‌هاست. خود قبل از آنکه بدان روی آوردند، عضو جامعه‌ی خود می‌باشند و محتوای ذهنی آن‌ها متاثر از ویژگی‌های تاریخی و فرهنگی جامعه‌‌ی آنهاست. این شرایط ساختاری اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه و جستجوی حقیقت زندگی‌ آزاد، آن‌ها را به کوهستان‌های آزاد می‌کشاند. بر این باورند که دولت‌ها دیگر بازیگران اصلی سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی نیستند، بلکه این جنبش‌های انقلابی، آزادیخواه و دموکراتیک جدید هستند که به عنوان بازیگر اصلی در تحولات سیاسی ـ اجتماعی و حتی اقتصادی دخیل‌اند. این جنبش‌ها مرزهای ملی را درنوریده و بعد جهانی یافته‌اند. از چارچوب حزب و سازمان گذار نموده و دیگر به الگوی زندگی آزاد مبدل شده‌اند. این در شخصیت رهبر آپو، نمود مشخص و روشنی می‌باشد. رهبر آپو اقتدار مدرنیته‌ی کارپیتالیستی و مشروعیت نظام حاکم جهانی را به چالش کشیده و مورد واکاوی و ارزیابی‌های ایدئولوژیکی قرار داده است. در این راه نیز منبع تحقیقات و تحلیل‌های عمیقی در جامعه‌شناسی آزادی برای تمامی صاحبان فکر و اندیشه ایجاد نموده است. این را از بیانیانه‌ها و تلاش‌های بین‌المللی برای آزادی این رهبر سوسیالیستی که تمامی عمر خود را فدای آزادی و دمکراسی نمود و اساساً فلسفه‌ی رهایی زن را به فلسفه‌ی آزادی جامعه که خود بنیاد نهاده بود، ربط و بسط داد.

ایهود اسپرینزاگ، ترورریسم را محصول رفتاری یک فرآیند طولانی مشروعیت‌زدایی از نهاد جامعه یا رژیم حاکم به حساب می‌آورد. فرآیندی که اغلب با شیوه‌های مسالمت‌آمیز و غیرتروریستی آغاز می‌شود. اغلب این افراد منزوی و افراد تنهایی هستند و در پی جبران نواقص روانی و یا به سبب محروم بودن از اعتبار و احترام اجتماعی کافی به سادگی شیوه‌ی پرهزینه‌ی تروریسمی را انتخاب کرده‌اند. او در ادامه می گوید این افراد گروهی از معتقدان واقعی‌اند و بسیار پیش از آنی که تروریست شوند، اقتدار رژیم حاکم را به چالش کشیده‌اند. آن‌ها ابتدا در قالب هواداران جدید از موضعی ضعیف با نهادهای عمومی اعمال قانون درگیر می‌شوند در عرصه‌ی جهانی برای خود دیدگاه جمعی مشخصی را دست و پا می‌کنند و سپس در طی یک فرآیند افراطی‌گری در نهایت به یک سازمان تروریستی تبدیل می‌شوند که در اغلب موارد گروهی برگزیده‌ای از طبقات متوسط بالای تحصیل کرده را تشکیل می‌دهند. این افراد دگرگونی سیاسی و فردی قابل توجهی را در فرآیند و بعد از ورود به گروه تروریستی از خود آشکار می‌سازند. هرچند هویت قبلی خود را نیز از دست نمی‌دهند.

نتیجه‌ی مبارزات رهایی‌بخش نیز این که جامعه‌ی بین‌المللی چاره‌ای جز توجه به زمینه‌های شکل‌گیری و گسترش تروریسم که شکل گسترده‌ای از سرکوب و اختناق سیاسی فقر و شکاف طبقاتی، تبعیض، احساس سرخوردگی و ناکامی گرفته تا اشغال و سیطره‌ی خارجی بر ملت‌ها را در برمی‌گیرد. تنها در این صورت است که می‌توان به توقف دور باطل نقض حقوق بشر، خشونت و طغیان امیدوار بود. توسل به شیوه‌های خشونت‌آمیز از سوی پرو‌ژه‌های غیردولتی و ملت‌های تحت ستم، خواه به شیوه‌ی دولت‌های جنبش غیرمتعهد، مبارزه‌ی رهایی‌بخش قلمداد کنیم و خواه به سبک غربی‌ها تروریسم بدانیم، حقوق و آزادی‌های اساسی افراد بی‌گناه را به انحاء مختلف در معرض تهدید قرار می‌دهد. اقدامات در جهت خشکاندن ریشه‌های تروریسمی که ساخته و پرداخته شده، اساس و مبنا‌ی مبارزاتی هر انسان آزادیخواهی‌ باید قرار داده شود.

برای شناسایی بنیادین تروریسمی که نامگذاری شده نیز، کمیته‌ی ویژه‌ی سازمان ملل متحد در خصوص تروریسم به وجود آمد و خود این کمیته علل اصلی به وجود آمدن تروریسم را اینگونه اعلام داشت: استفاده از زور برخلاف منشور سازمان ملل متحد، تجاوز به استقلال سیاسی، حاکمیت و یکپارچگی سرزمین کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته، بی‌عدالتی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، استثمار و نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر، گرسنگی، قحطی، نیاز، فقر و…

با تعارف و تحلیل‌هایی که از افراد و سازمان‌های مختلف در رابطه با ترور و تروریسم صورت گرفته است، می‌توان بار دیگر تاکید کرد که هنوز ریشه‌های تروریسمی که غرب نام‌گذاری کرده و پس از حملات ١١ سپتامبر و نقشه‌ی راه خاورمیانه، بر مبارزه با آن تاکید بیشتری دارد، بسیار عمیق و با تحلیل تمامی زوایای فرهنگی، ملی و اجتماعی واکاوی نشده. از حد تعاریفی رسمی یا لغوی که غرب و یا دول حاکمه برای منافع خود مورد استفاده قرار می‌دهند فراتر نرفته است. همچنان‌ که اشاره شد، ملتی با شمار افراد ۴٠ میلیون تمامی حقوق و آزادی‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن پایمال شده و نقش اساسی آن به عنوان مهد تمدن انسانی نادیده انگاشته شده است. هم به عنوان ملت و هم زن در بدترین شرایط و با بدترین مسایل اجتماعی گریبان‌گیر هستند. اراده‌ی جمعی آن برای حل این مسایل اساس گرفته نمی‌شود و با کمترین کنش و جنبشی در راستای حل مسایل سیاسی ـ اجتماعی خود با تهدید، ارعاب، دستگیری، شکنجه، اعدام، قتل عام روبرو می‌گردد و رهبرش بعنوان رهبریتی که سوسیالیسم را مبنای حل این مسایل دانسته و حق دفاع مشروع در برابر حملات دشمن را مبنا قرار می‌دهد و نیروی دفاعی را در دفاع از ارزش‌های اجتماعی – تاریخی به عنوان خط‌مشی مبارزاتی خود قرار داده در سخت‌ترین شرایط زندان بسر می‌برد. پ.ک.ک حاوی پیام آشتی و دمکراسی و علی‌الخصوص حافظ اراده‌ی زن که میلیون‌ها زن را در سطوح و حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، دفاعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و… به سطح مشخصی از خودشناسی و جامعه‌شناسی رسانده، غیرمنصفانه مهر تروریسم زدن و اراده‌ی جمعی میلیون‌ها انسان را نادیده انگاشتن چه اندازه می‌تواند بر مبنای اساس‌نامه‌های حقوق بشری و پیمان‌نامه‌های مربوط به آزادی زنان قلمداد گردد. اگر زنان کورد نیز در این ساختار نوین به سازماندهی خود نمی‌پرادختند، پشتوانه‌ای سازمانی برای فعالیت‌های خود نداشتند. سرنوشت آنان همان سرنوشتی می‌گشت که به طور عینی زنان افغان اکنون در افغانستان با آن مواجه‌اند. به همین دلیل بازتعریفی از اصطلاح تروریسم و بازنگری در مهری که بر پیشانی جنبش و فلسفه‌ی آزادی پ.ک.ک هم از جنبه‌ی بین‌المللی و هم از لحاظ صاحب‌نظران سیاسی و حقوق بشری ضرورتی انسانی‌ست. کما اینکه طرز دستگیری رهبر آپو با توطئه‌ی بین المللی ٩ اکتبر و ادامه‌ی این توطئه با انزوای دشوار در زندان امرالی، همچنین با حملات و اپراسیون‌هایی که بر گریلاهای آزادی کوردستان با سلاح‌های شیمیایی در مقابل چشم همه‌ی جهان بدون اینکه کوچکترین عکس‌العملی از دولت‌های حاکم و حافظ حقوق بشری صورت گیرد همه و همه جز تامین منافع بازار سیاسی، اقتصادی سیستم اقتدارگرا هیچ معنای دیگری ندارد. ◻️