◼️ جنگ جهانی سوم به حساسترین مرحلهی خود گام نهاده است، این جنگ نه مانند جنگ جهانی اول که میان امپراتوریها بود و نه جنگ جهانی دوم و تقابل مابین دولت ـ ملتها، بلکه نزاع واقعی میان مدرنیته سرمایهداری و مدرنیتهی دمکراتیک میباشد. عصر ما بهویژه خاورمیانه بیش از هر چیزی نیازمند انقلابی با محوریت مدرنیتهی دمکراتیک میباشد. نیروهای مدرنیتهی کاپیتالیسم همانند دو جنگ پیشین که با قطببندیهای مشخص جهانی و منطقهای پیش میرفت، اینبار با دیالکتیک چالش و ارتباط پیش میرود. بدین معنا اغلب این نیروها هم با چالش، نزاع و تضاد منافع نسبت به یکدیگر بهسر میبرند تا جنگهای سیاسی، تبلیغاتی و حتی نیابتی و مستقیم نظامی پیش رود و از سوی دیگر در مورد برخی از مسائل در ارتباط مستقیم، غیرمستقیم و برقراری روابط دیپلماتیک میباشند. خصوصا در مهار اوضاع برای پیشگیری از وقوع انقلابی دمکراتیک از سوی عناصر مدرنیتهی دمکراتیک همچون نیروهای رهاییبخش ملی خلقهای تحت ستم، سوسیالیستها، آنارشیستها، اکولوژیستها، کمونالیستها و جنبشهای رهاییبخش زنان.
تمام تلاشهای نیروهای مدرنیتهی سرمایهداری منطقه، بهویژه ایران و ترکیه برای حفظ موقعیت خود در بازترسیم خاورمیانه میباشد و با همدیگر رقابتهای اقتدرطلبانهی خود را در منطقه پیش میبرند و از دیگر سو در رویارویی مشترک با جنبش رهاییبخش خلق کورد همکاری تنگاتنگی دارند. نیروهای جهانی سرمایه یعنی آمریکا، اروپا، چین و روسیه نیز از سویی با همدیگر در نزاع قاعده- مرکز- پیرامون مدرنیتهی سرمایهداری میباشند. هر یک از آنها سعی در تبدیل خود به مرکز سرمایهی جهانی سدهی ۲۱ است. البته اروپا و روسیه تا حدودی نقشی حاشیهدارتری دارند و بیشتر این نزاع بین آمریکا که در دو قرن اخیر در راس هرم سرمایه جهانی قرار دارد و چین که با تمام توان قصد تصاحب این جایگاه از آمریکا را دارد، در جریان است. این نیروها نیز با تمام منازعاتشان از اعضای پیکره مدرنیتهی کاپیتالیسم میباشند و در تقابل با مدرنیتهی دمکراتیک همصدا هستند. بدون تردید نیروهای مدرنیتهی دمکراتیک نیز با اتکاء کامل به نیروی اجتماعی جوامع خود و پرهیز از هیچگونه خللی در استراتژی، اصول و منافع اجتماعی گاها ناچار هستند با نیروهای مدرنیتهی کاپیتالیسم با توجه به وضعیت سیاسی منطقهی خود در اوج نزاع، روابطی تاکتیکی و مقطعی داشته باشند و از دیالکتیک نزاع و ارتباط تبعیت کنند. بهعبارتی میتوانند با هوشیاری و ظرافت کامل از تنش و چالشهای میان نیروهای جهانی و منطقهای نیروهای مدرنیتهی کاپیتالیسم در طرح تاکتیکهای خود سود جویند. یعنی مقاومت انقلابی و نیروی اجتماعی را مبنا قرار داده و از تنشها و تضاد منافع میان نیروهای مدرنیتهی کاپیتالیسم بهره جسته و زمینهی انقلابی دمکراتیک و رهاییبخش را فراهم آورند.
سیاستهای ضدانسانی و ضدکورد دولت ترکیه و ایران، همکاریهای خانوادهی بارزانی با اشغالگران کوردستان، تلاشهای خلق کورد و جنبش آپویی در کوردستان برای خنثی نمودن سیاستهای اشغالگران کوردستان و همکاران کوردشان و انتخابات آمریکا از رویدادهای سیاسی مهم اخیر در منطقه و جهان هستند که در ادامه نوشتار مورد واکاوی قرار خواهیم داد.
دولت ایران بعد از وارد آمدن ضرباتی به بازوی برونمرزیاش در ابتدای سال ۲۰۲۰، همچنان در تلاش برای بازسازی وضعیت خود در منطقه و خارج از مرزهای خود بهویژه در سوریه، عراق، لبنان و یمن میباشد در حالی که امکان این بازسازی سهل نبوده و در یک وضعیت قهقرایی قرار دارد. در داخل نیز با قهر انقلابی خلق روبهرو گشته و هرچند از طریق سرکوب و توسل به شیوع هولناک کرونا در تمامی شهرها از طغیان نیروی انقلابی و تحولخواهی خلقها جلوگیری کرده، ولی توان مهار را برای طولانیمدت نخواهد داشت و با شکستهای اقتصادی و سوءمدیریت، شمارش معکوس افول نهایی آن آغاز شده است. حاکمیت ایران که در ظاهر خواستار عدم پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا بود، در واقعیت امر اصولگرایان و خامنهای که سیاست یکدستسازی رژیم را در پیش گرفتهاند، از شکست ترامپ خشنود نگشتند. چرا که حضور ترامپ در سیاست جهانی بهانهای برای تشدید خشونت از سوی رژیمهای فاشیستی و دیکتاتورها بود و خامنهای هم در روند سیاست یکدستسازی رژیم و قبضهی کامل قدرت از آن بهره میبرد. از سویی دیگر کاراکتر ترامپ که بیشتر از جنگافروزیهای گسترده با رقبایش، از باب روابط تجاری و امتیازگیری وارد میشد، برای رژیم ایران خصوصا خامنهای مناسبتر بود که با او کنار آید. دموکراتها هرچند ظاهرا از رویکردها منعطفتری سخن میگویند، اما در چارچوب منافع آمریکا در آینده، ایران را بیشتر در زمینهی سیاسی و مسائل حقوق بشری به چالش خواهند کشید. مواردی که ترامپ بهدلیل شخصیت فاشیستی خود کمتر به آن اهمیت داده و توجه او بیشتر بر روی مسائل تجاری و امنیتی بود. برخلاف نظر بسیاری از تحلیلگران جو بایدن در ابتدا رویکرد منعطفی خواهد داشت اما در ادامه ایران را در تنگنا قرار خواهد داد. بهعبارتی همانند ترامپ ضربتی برخورد نخواهد کرد و سازش و نرمش اوباما را هم در پیش نخواهد گرفت. بایستی یادآور شد که سیاستهای کلان آمریکا در قبال همهی مسائل و بهویژه ایران مستقل از روسای جمهوری بوده و در مراکز دیگری این سیاستها اتخاذ میشود و با جابجایی احزاب و اشخاص در قدرت تغییر نمیکند. بهعنوان مثال اگر کل ۱۲ موردی که مایک پمپئو، وزیر امور خارجه دولت ترامپ اعلام کرد، در دولت بایدن همه بر سر میز نمانند، اغلب آنان و عمدهترینشان مانند تغییر برخورد ایران با اسرائیل، عقبنشینی ایران از کشورهای منطقه و اصرار به تغییر سیستم آموزشی و قانون اساسی برای انتگراسیون بیشتر در نئولیبرالیسم همچنان بر روی میز باقی خواهند ماند و ایران نمیتواند با هیچ عقبنشینی این تهدید بر بقای خود را دور گرداند؛ حتی فرصت تطبیقدهی خود به سیاستهای آینده آمریکا را نیز از دست داده است. بدین معنا اگر در تلاش برای روی کار آوردن اصلاحطلبان در انتخابات آینده نماید، اصلاحطلبیای که بعد از رخدادهای ۸۸ نیرو و مشروعیت خود را از دست داده و اصلاحطلبهای بعد از ۸۸ فاقد پایگاه اجتماعی سابق بوده و رژیم خود در وقایع ۸۸ ضربهی مهلک را به جناح اصلاحطلب وارد کرد و آن را از کارایی انداخت. جریان میانهرو نیز در ۸ سال اخیر، هم در درون خود رژیم توسط اصولگرایان و شخص خامنهای طبل رسواییشان کوبیده شده، هم این که در آزمون خود در برابر افکار عمومی با شکست مواجه شدند و مردم دیگر به شعارهای پوشالیشان اعتنایی نمیکنند. یعنی رژیم همانند سه دهه اخیر با بازی جناحها خود را با سیاست جهانی و بهویژه آمریکا انطباق میدهد و از این طریق درصدد کسب زمان است و دیگر با توسل به حربههای پیشین به مقاصدش دست نمییابد و این لویاتان مدتی است که به بلعیدن اعضای خود روی آورده است. پاشنه آشیل ایران برخوردها و سیاستهای خارجی و مخصوصا آمریکا نیست. با این پیشفرض که با آمریکا از سر سازش درآید، با مبارزهی رهاییبخش خلقها، زنان، کارگران و سایر اقشار تحت ستم چه رویکردی خواهد داشت؟ با بحرانهای عمیق اقتصادی و اجتماعی چگونه برخورد خواهد کرد؟ نیروهای انقلابی با اهتمام به سازماندهی جامعه باید این توهم را که گویا با فشرده شدن فشارهای آمریکا، نظام فروپاشیده خواهد شد که از سوی بسیاری از نیروهای اپوزیسیون خارج در میان مردم و جامعه اشاعه داده میشود، بزدایند و بایستی مردم به جای این انتظارات با اتکا به نیروی ذاتی خود مبارزه نموده و اینگونه سریعتر به پیروزی خواهند رسید.
دولت فاشیست ترکیه که با حمایت ترامپیسم بهعنوان خط فاشیسم جهانی و بارزانی به عنوان خط خیانت در کوردستان که تمام نیرویش را صرف بازدارندگی و ممانعت از کسب آزادی کردها کرده، بعد از شکست سنگین خود در مقابل نیروی گریلا در حفتانین و برای لاپوشانی این شکست و از بیم عدم تحول این پیروزی گریلا به قیام خلقی بهویژه در شمال کوردستان، حملات جدیدی در کوردستان و منطقه طرحریزی کرد. ابتدا در شمال کوردستان ترور سیاسی علیه خلق کورد و ه.د.پ (حزب دمکراتیک خلقها) را شدت بخشید. با حمایت آمریکا، بارزانی و دولت عراق را ترغیب به عقد قراردادی مبنی بر نابودی دستاوردهای خلق ایزدی در شنگال کردند. از سوی دیگر ترکیه که در جنگ مستقیم خود با جنبش آپویی در حفتانین، نهتنها به اهدافش نرسید، بلکه شکست بزرگی را متحمل شد، این بار در منطقه گاره بهطور مستقیم نیروهای مزدور بارزانی را مورد استفاده قرار داد. اینگونه در تلاش برای افروختن جنگ میان کردها و تضعیف اعتبار سیاسی آنان در سطح جهان است تا سیمایی متفاوت از کوردها به نمایش بگذارد و بارزانی به مهرهی این نقشهی پلید تبدیل شده است. هجوم دولت ترکیه و اقدامات مزدورانه بارزانی بهشدت از سوی کوردها از همهی نقاط کوردستان و جهان محکوم گشته و در چند ماه اخیر فعالیت جنبش رهاییبخش و آحاد خلقمان در جهت خنثیسازی این توطئهی شوم بوده است. میتوان گفت این فعالیتها ثمربخش بوده و برای اردوغان اثبات گشت که با خلق و جنبشی هوشیار رودرو است؛ از سوی دیگر شکست ترامپ در انتخابات آمریکا نیز مزید بر علت شد که این دو شخصیت فاشیست و خائن یعنی اردوغان و بارزانی برنامههایشان با شکست مواجه شد. البته این به معنای رفع خطر جنگ در شنگال، مناطق حفاظتی میدیا و روژآوا نیست، زیرا تا پایان مدت ریاستجمهوری ترامپ امکان عملی کردن توطئهی مشترک ترامپ، اردوغان و بارزانی همچنان وجود دارد. از سوی دیگر ترکیه در چند ماه اخیر در چارچوب برنامههای فاشیستی خود، با تائید آمریکا و روسیه جنگی میان آذربایجان و ارمنستان افروخته است، هرچند ترکیه در این جنگ بهعنوان حامی آذربایجان خود را پیروز میدان هم ببیند، اما این پیروزیهای محدود در برابر شکستهای گستردهای که در نتیجه سیاستهای اردوغان فاشیست است، راه بر جایی نخوهد برد. بحرانی که دولت ترکیه در نتیجه سیاستهای اخیر اردوغان دچارش گشته موجب بحثهایی در درون دولت شده که ترکیه برای رهایی از این وضعیت دو راه در پیش دارد: یا باید فاشیسم عریان را ادامه دهند که روزبهروز زمینهی افول آنها بهویژه اردوغان را فراهم میسازد، یا گشایشی صورت گیرد که با اردوغان امکانپذیر نیست، هرچند اردوغان و دولتش در حال دادن این پیام به دولت آینده آمریکا و اتحادیهی اروپا هستند که خود را با سیاستهای آنان انطباق خواهد داد. البته باید یادآور شد که پاشنه آشیل دولت ترکیه نیز همانند دولت ایران مسائل داخلی به خصوص برخوردهای غیرانسانی و فاشیستی با خلق کورد است.
در مورد انتخابات آمریکا باید یادآور شد که رخدادها و سیاستها در آمریکا تاثیر جهانی به همراه خواهد داشت و نمیتوان این واقعیت را کتمان نمود. در نتیجه به جرات میتوان گفت همانطور که با روی کار آمدن هیتلر فاشیستهایی همچون موسولینی و پینوشه ظهور کردند و با سقوط هیتلر آنها هم رو به خاموش گراییدند با آمدن ترامپ نیز فاشیستهایی همانند اردوغان و خامنهای جان گرفتند و بدون تردید شکست او هم بسترهای شکست آنها را فراهم خواهد کرد، به عبارت دیگر شکست ترامپیسم، به شکست نئوفاشیسمی که در چند سال اخیر رو به گسترش نمود، ضربه مهلکی وارد کرد و باید دنیای دمکراتیک از آن خشنود باشد. همانگونه که مبارزات خلق کورد در شکست فاشیسم داعش نقش کلیدی داشت، در شکست فاشیسم ترامپ نیز دارای نقش تعیینکنندهای بود، در کارزار انتخاباتی دو موضوعی که مخالفین و رقبای ترامپ برجسته مینمودند، سکوت و همکاری با اردوغان در حمله سال اخیر به روژآوا بود که با مقاومت بینظیری مواجهه گشت و عدم توان کنترل بحران کرونا توسط دولت ترامپ بود. بدون تردید اگر روژآوا مقاومت نمیکرد و اردوغان در حملهای که با حمایت ترامپ صورت گرفت، به نتایج دلخواهش میرسید موقعیت ترامپ نیز تحکیم مییافت. در واقع شکست او در نتیجه مقاومت روژآوا موقعیت ترامپ در آمریکا را دچار لغزش کرد.
خشنودی از شکست ترامپ نبایستی به معنای تائید بایدن و حزب دمکرات آمریکا تلقی و تفسیر گردد. باید در توهم مدرنیتهی کاپیتالیسم فرو نرویم. هر دوی آنها بازوی سیستم مدرنیته کاپیتالیسم و نقطهی مقابل مدرنیتهی دمکراتیک است که ما نمایندگی آن را بر عهده داریم. از یاد نبریم که القاعده و داعش در زمان حکومت دمکراتها ظهور کردند. بزرگترین توطئهی صورت گرفته در برابر خلق کورد یعنی توطئهی ۱۵ فوریه سال ۱۹۹۹ و اسارت رهبر آپو در دوران زمامداری حزب دمکرات آمریکا صورت گرفت که خود آنها صراحتا اعلام کردند که آمر و مجری آن بودهاند. شاید بایدن و حزب دمکرات در عمل همانند ترامپ بیقاعده برخورد نکند، ولی آنها هم در عمق استراتژی خود پاکسازی جنبشهای انقلابی مدرنیتهی دمکراتیک و تهی کردن آنها از سویههای انقلابی و دمکراتیک خود را در سر میپرورانند. بلکه شیوهی نرم آنها نسبت به رویکرد خشک جمهوریخواهان و بهویژه ترامپیسم فرصتهایی برای تعیین تاکتیکها فراهم کند. آنچه لازم است هوشیاری تمام برای خنثی کردن تهدیدها و استفاده کردن از فرصتها میباشد.◻️