جنسیتگرایی اجتماعی، نمود ایدئولوژی هیرارشی | یادداشت
... به ميزان تعريفشدن زن، تعريف نمودن مرد نيز وارد دايرهی امكان میگردد. نمیتوان با نقطهی عزيمت قراردادنِ مرد، تعريف صحيحی از زن و زندگی ارائه دهيم.
... به ميزان تعريفشدن زن، تعريف نمودن مرد نيز وارد دايرهی امكان میگردد. نمیتوان با نقطهی عزيمت قراردادنِ مرد، تعريف صحيحی از زن و زندگی ارائه دهيم.
◼️ مشکلات اجتماعی بخش تفکیک ناپذیر جوامع امروزی تلقی میگردند، در ایران گستره مشکلات اجتماعی همچون فقر، بیکاری، تبعیض و نابرابری اجتماعی، اعتیاد، روسپیگری، خشونت و.... به سبب عوارض سوءفردی و اجتماعی آنها و نقش منفی بر فرایند توسعه جامعه، ضرورت بررسیهای علمی و مداخلات جدی مبتنی بر شواهد در سطوح مختلف را فراهم آورده است. نکته قابل تأمل دیگر درخصوص مشکلات اجتماعی آن است که مشکلات اجتماعی اموری ثابت نیستند بلکه دائمآ در حال تغییرند. آنچه در یک زمان مشکل اجتماعی تلقی میشود، ممکن است در زمان دیگر مشکل اجتماعی نباشد. به عبارتی مشکل اجتماعی متغیری وابسته به هنجارها و ارزشهای زمانه خود است حال آنکه می بینیم در ایران برای اینکه مشکلات به شیوەای معمولی به جامعه القاء گردد در مقابل بسیاری از هنجارها و بنیانهای اساسی جامعه چشمها بسته می شود و میل جامعه به سویی سوق دادە می شود که گویی انگارەای طبیعی است و مهمترین مشکل و مسئله ایی که اینگونه به جامعه قبولاندە می شود مشکلاتی است کە پیرامون زن بوجود می آید و در تعریف این مشکلات سعی بر این است کە موجودیت زنان همچون معضل تعریف گردد.
برداشت و تعاریفی از زن دال بر اينكه يك جنس انسانی دارای تفاوت بيولوژيكی است در رأس عوامل بنيادينی میآيد كه سبب كوری و بیبصيرتی در موضوع(درك) واقعيت اجتماعی می گردند. دوگانه بودن، شيوهی ممكنِ هستی است. دوگانهها هميشه تمايل دارند تا صورت متفاوت تشكيل شوند. بنابراين سؤال «چرا مرد و يا زن(بايد وجود داشته باشند)؟ارزشی ندارد و يا اگر به اصرار خواهان يافتن جوابی برای اين سؤال باشيم، می توان به گونهای فلسفی پاسخ داد: به سبب اينكه كيهان ناچار از تشكلی اينچنينی می باشد ناگزير از آن است؛ بدان گرايش دارد؛ عقلش چنان است؛ در آرزوی آن است.
تعریفی که برای موجودیت زن وجود دارد در سایه ی ذهنیت مردسالارانه و بر اساس نگرشی که بر جامعه سایه افکندە، می باشد. برطرفسازی اين بیبصيرتی، مستلزم يك تلاش وسيع روشنفكرانه و فروپاشاندن مردسالاری است. در جبههی زن نيز میبايست زنی كه تقريباً به حالت شيوهای از هستی درآورده شده و در اصل، برساختهای اجتماعی است را تحليل نمود و به همان ميزان فروپاشاند. از دوران پيدايش هيرارشی بدین سو، معنایی تحت عنوان «ايدئولوژی قدرت»، بر جنسيتگرايی بار شده است کە این خود رابطهی تنگاتنگی با تكوين طبقاتی و قدرت دارد. تمامی تحقيقات و مشاهدات باستانشناختی، انسانشناسانه و روزانه نشان میدهند كه ادواری وجود داشتهاند كه زنان منشأ اتوريته بوده و اين امر طی مدت زمانی طولانی شايع بوده است. اين اتوريته، اتوريتهی قدرت برقرارشده بر روی محصول مازاد نبوده، برعكس اتوريتهای است كه از حاصلخيزی و زايندگی نشأت گرفته و هستی اجتماعی را توان و استحكام میبخشد. هوش عاطفی كه در زن از تأثير بيشتری برخوردار است، دارای روابط مستحكمی با اين هستی است. در جنگهای به پا شده بر سر قدرتی كه بر روی محصول مازاد برقرار گشته، زن جایگاه برجستهای نداشته و شيوهی هستی اجتماعي او با اين موقعيتاش در ارتباط می باشد. يافتههای تاريخی و مشاهدات روزمره آشكارا نشان میدهند كه مرد در امر نشو و نمای قدرتِ مرتبط با نظم هيرارشيك و دولتی، نقش طلايهدار را ايفا نموده است. در این مورد لازم بود اتوريتهی زن كه تا اواخر مرحلهی جامعهی نئوليتيك پيشرفته بود، درهم شكسته و از آن گذار صورت گيرد. باز هم يافتههای تاريخي و مشاهدات روزانه تصديق میكنند كه در رابطه با اين مسئله، مبارزات بزرگی با اَشكال گوناگون و طی مدتزمانی طولانی صورت گرفتهاند. شكست و ناپديدی زن، انحطاط و شكستی بزرگ برای جامعه میباشد. جامعهی جنسيتگرا، نتيجهی اين انحطاط و شكست است. هنگامی كه مرد جنسيتگرا، حاكميت اجتماعیاش را بر روی زن برقرار مینمايد، چنان پُر اشتها میگردد كه هر نوع تماس طبيعي را به صورت يك نشانه و نمود حاكميت درمیآورد. هميشه بر پديدهی بيولوژيكی نظير رابطهی جنسی، مناسبات قدرت بار شده است. چگونگی مؤثر بودن سكسواليته و روابط قدرت در جامعه، امر بسيار آشكاری است. اين واقعيتی جامعهشناختی است كه امروزه هر مرد از حقوق بسياری بر زن برخوردار است كه «حق كُشتن» ازجملهی آنهاست؛ اين «حقوق» هر روزه اجرا میشوند.
در همین رابطه می توان گفت کە تاريخ تمدن، در عين حال تاريخ شكست خوردن و مفقود گشتن زن نيز میباشد. اين تاريخ ، تاریخی است كه شخصيت مردسالار آن را تأييد و تقويت نموده است. زنان الهه ایی همچون کنیزە وارد حرمسرا شدند و پس از زندە بە گور شدنشان در سایەی اسلام در چهار دیوار قرار گرفتند و اکنون نیز در سایەی نظام کاپیتالیستی همچون ابژە و کالایی جهانی شدەاند تا حدی کە اکنون نیز تحت لوای اسلام با ازدواجهای موقت بە نام صیغە و همچنین با تقلید از مدلهای به اصطلاح مدرن کاپیتالیسم همچون ازدواج سفید سعی در ابژە نمودن هرچه بیشتر زنان می نماید .
سیر زندگانی زن در خانوادە که در اصل يك ايدئولوژی و نهادی که ايدئولوژی خاندانی ریشه در آن دوانیدە می توان گفت که هر مردی خويش را همانند صاحب يك «خاننشين» تصور میكند و این خود نشات گرفته از تأثير فراوان ايدئولوژی خاندانی است. در این میان مسئله ی مهم «انحصار مرد» بر روی جهانِ زن است کە می توان گفت دومين زنجير انحصار موازی و مشابه با انحصارات سرمايه است كه در طول تاريخ تمدن بر روی جامعه برقرار نمودهاند؛و صد البته قویترين و كهنترين انحصار هست اگر در ابتدا و در لباس اسلام برای زنان موقعيتهايی همچون كارگر، كارگرِ خانه و بدون دستمزد، كارگر منعطف و خدمتكاری، دیدە می شد اما اکنون در سایه زهنیت سرمایه داری شاهد تعاریفی هستیم که نشان از حادترشدن وضعيت دارند. به ويژه استثمارش را در مقام جلوهفروشترين موجود و ابزار تبليغات تجاری تعميق بخشيدهاند حتی بدنش نيز بهمنزلهی ابزار متنوعترين استثمارها در سطح كالای اغماضناپذيرِ سرمايه نگه داشته می شود. ابزار تحريك مستمر در امور تبليغاتي است و خلاصه اينكه فايدهبخشترين نمايندهی بردگی مدرن است. آيا میتوان كالايی را تصور نمود كه هم ابزار لذت بیپايان بوده و هم ارزشمندتر از بردهای باشد كه سود سرشاری را با خود بههمراه دارد؟
در ایران در انجام معضلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه ی ایران تبدیل به جامعه ی بیماری شدە که چون برای حل مشکلات با نسخه های اسلامی درمانی ندیده دست به دامان راهکارهای غربی شدە و اکنون می بینیم کە بعد از ازدواجهای موقت با نام صیغه یا بهتر بگوییم فحوش با ماسک اسلام مدلهای ازدواج سفید در ایران بویژە در کلان شهرها رواج یافته در صیغه که با قوانین و تبصرەها و با روپوشی اسلامی دست انحصارگران را برای استثماری بیشتر بر زنان باز گذاشته است.
و این نیز مراحل لازم برای ازدواج سفید: الف) مرحله آشنایی، ب) مرحله عاشق شدن، ج) مرحله به هم پیوستن، د) مرحله بروز تعارض و تنش و ه) مرحله خاتمه زیست مشترک.
دگرگونی نهاد و ساختار خانواده و به عقیده برخی نظریهپردازان غربی فروپاشی آن، به عنوان پیامد مدرنیته در غرب طی دهههای اخیر کانون توجه بسیاری از نظریه پردازان قرار گرفته است. ورود و گسترش رسانههای ارتباط جهانی، مانند ماهواره و اینترنت، سبکهای زندگی متفاوتی را آفریده و ارزشهای گوناگونی را شکل داده است. در این میان، با بغرنج شدن مسائل اقتصادی، افزایش سن ازدواج و همچنین ورود ارزشهای جهانی از طریق ابزارهای جدید ارتباطی به تدریج رفتارهای جدید و دور از هنجارهای اخلاقی انسان شکل گرفته که از مهمترین آنها، گسترش روابط جنسی پیش از ازدواج است. یکی از افراطیترین اشکال روابط پیش از ازدواج پیدایش الگوهای ازدواجهای سفید است.
در عصر کنونی شيوهی حياتی رایج به گونهای است كه غرایز طبیعی انسانی را زير سؤال میبرد. غريزهی جنسی جهت تداوم حيات است اما انحصارگری مرد و سرمايه، زنان را به يك نهاد توليد كالا نظير «كارخانهی زاد و ولد» آن هم با پستترين وضعيت متحول ساخته است. چيزی كه به دست انسان برساخته شده، به دست انسان میتواند فروپاشيده شود. در اينجا نه يك قانون طبيعت مطرح است و نه يك سرنوشت. موردی كه مطرح است تنظيمات منفور انحصاراتی است كه نظم زندگی سرطانی و هورمونی مردسالار را تشكيل میدهد تا حدی که دیگر قوانینی بوجود آمدە که حاکمیت بدون قید وشرط روح و جسم زنان را تقدیم مردان نمودە و زنان برای پنج دقیقە تا پنجاه سال میتوانند به ابزار ارضای امیال مردان مبدل گردند. در کشوری همچون ایران زیربنای تمامی فتواها و احکام اسلامی در چارچوب استحکام بنیاد خانوادە می باشد اما تمامی این احکام به شکلی نوشته شدە کە رعایت آن تنها بر عهدەی زنان میباشد.
سست نمودن پایههای اخلاقی یک جامعه و ایجاد خفقانهای اجتماعی در سایه حقوق چیزی نیست جز ایجاد سد در مقابل خواسته ها و مطالبات یک جامعه، هر اندازه برنامههای دولت جامعه را از جوهرەی راستینش یعنی جامعە اخلاقی و سیاسی دورسازد در بیمار نمودن جامعە موفق تر می باشد. ایران دارای نیروی دینامیکی از زنان و جوانان است کە برای پیشگیری از جریان این دینامیکها ناچار بە کجراهه کشیدن آن میگردد و درها را بە سوی این کجراههها را میگشاید و جبههی دیگر ماجرا نیز این زنان هستند که میتوانند مطالبات و خواستههای خود را موازی با خواستههای جامعه تطبیق دهند، چون زنان از این سطح آگاهی برخوردارند که تا زن آزاد نگردد جامعه نیز آزاد نمیگردد و این زنانند که پیشاهنگان جامعه بوده و با خواستههای آزادی خواهانهی خود در شکلگیری جامعهای دمکراتیک نقش بسزایی دارند و این است کە به هنگام تلاش جهت بررسی مسائل اجتماعی، تعمق در زمينهی پديدهی زن و سرچشمه قرار دادن حيات زن در حين تلاشهای مساواتطلبانه و آزادیخواهانه، بايستی مبنای تلاشهای منسجم علمی، اخلاقی و زيباییشناسانه باشد. يك روش تحقيقی فاقد واقعيت زن و يك مبارزهی آزادی خواهانه و برابریطلبانه كه زن را در مركز خويش قرار ندهد، نخواهد توانست به حقيقت واصل گردد و برابری و آزادی را برقرار نمايد.
اولويتدهی به تعريف زن و تعيين نقش وی در زندگی اجتماعی، برای نيل به حياتی صحيح، پايه و مبناست. مفهوم زن به مثابهی موجوديت حائز اهميت است. به ميزان تعريفشدن زن، تعريف نمودن مرد نيز وارد دايرهی امكان میگردد. نمیتوان با نقطهی عزيمت قراردادنِ مرد، تعريف صحيحی از زن و زندگی ارائه دهيم.◻️