آلترناتیوهای سیاسی احزاب واپسگرای کوردی و اپوزیسیون ایرانی درست به اندازهی رژیم جمهوری اسلامی نادموکراتیک، سلطهطلبانه، جنگافروزانه و ضدمردمی هستند. به همین دلیل ورود این احزاب و اپوزیسیون به قضیهی جنبش «ژن ژیان ئازادی» بدترین اتفاقی بود که میتوانست بیفتد. زیرا بهواسطهی زدوبندهای سیاسی کثیف و پشتپردهی این احزاب و اپوزیسیونها و آلترناتیوسازیهای خطرناک آنها برای آیندهی ایران، عملا خواست دموکراتیک و مترقی جنبش به حاشیه کشانده شد.
پس از گذشت یک سال از شکلگیری جنبش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» میتوان دربارهی عملکرد رژیم، جنبش، اپوزیسیون ایرانی و کورد، نیروهای سیاسی جهانی و منطقهای در قبال این قضیه تحلیلاتی ارائه کرد. بهطور خلاصهوار:
۱ـ جنبش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» با تمام جذابیت، نوآوری و رادیکالبودنش وارد عمل شد و مُهر خود را بر تاریخ سیاسی ایران زد. جنبش «ژن ژیان ئازادی»، تولد یک اتوپیای اجتماعی نوین است. جنبش رادیکالیست برای متفاوت اندیشیدن، متفاوت زیستن و مقاومت برای حفظ تفاوتهای هویتی خود در برابر دیکتاتوری و دستگاه زور و ستم. بنابراین اگرچه نتوانسته وضع سیاسی موجود را به نفع جامعه تغییر دهد اما تأثیرات عمیق و ادامهدار و ماندگاری را بر ساختار اجتماعی ایران و فرهنگهای آن برجای گذاشته است.
۲ـ رژیم از لحاظ ایدئولوژیکی و عقیدتی در مقابل جنبش، شکست خورده است. تفکر و سبک زندگی منطبق با معیارهای جمهوری اسلامی اکنون از نظر عموم جامعهی ایران یک تفکر و سبک زندگی واپسگرایانه و مردود برشمرده میشود.
شکست ایدئولوژیک رژیم باعث شده که کل نظام در نوعی خلأ و بحران بزرگ عقیدتی دست و پا بزند. رژیم قادر به تحول درونی و تغییر در اندیشهی ارتجاعی و شکستخوردهی خود نیست. برای پر کردن این خلأ دست به برنامهریزیهایی در حوزههای قانونی و نظام آموزشی میزند تا ارادهی جامعه را درهم بشکند. اما موفق نخواهد شد زیرا تمام برنامههای رژیم بر مبنای همان تفکر و ایدئولوژی شکستخورده بنا نهاده شدهاند. با تشدید فاشیسم دینی در مدارس و دانشگاهها و فضای عمومی، رژیم تنها بر آتش تنفر اجتماعی از حکومت، دامن خواهد زد.
به دلیل حمایت گستردهی افکار جهانی از جنبش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» اکنون استبداد دینی و نظام اسلام سیاسی، ازجمله منفورترین رژیمها دانسته میشوند. اما کارنامهی احزاب و سازمانهای اپوزیسیون و حتی آنهایی که از لحاظ فلسفهی مبارزاتی کاملا همسو با شعار «ژن ژیان ئازادی» هستند یک کارنامهی مثبت و مقبولی نیست. زیرا بخش راستگرا، ملیگرا و مردسالارِ اپوزیسیون خارج از کشور، برخلاف حمایت ظاهرسازانه و دروغینشان از جنبش، در اصل با اقداماتشان کاملا در جهت منافع رژیم علیه جنبش عمل نمودند. متاسفانه بخش انقلابی نیز عملکردی درخور نداشتند و در کل رویهای ضعیف و تا حدود زیادی منفعلانه اختیار کردند. بهویژه آنکه جریان انقلابی و دموکراتیک نتوانست جلوی تخریبات راستگرایان و ملیگراها را بگیرد.
۳ـ با وجود نقش برجستهی زنان در جنبش، زنان فعال خارج از کشور بهرغم همهی تلاش و تکاپویشان نتوانستند جلوی یکهتازی جریانات مردسالار و قدرتطلب راستگرا، ارتجاعی و فاشیستی را بگیرند و خودشان به بخشی از رهبریت سیاسی جنبش (در حوزهی خارج از کشور) مبدل شوند. از همین رو میدان جهت جریانات سلطهخواه و ملیگرای اپوزیسیون باز ماند.
۴ـ بخش بزرگی از اپوزیسیون اعم از جریان راستگرای سلطنتگرا و جریان مذهبی تندرو (مجاهدین) بهدلیل وابستگی به قدرتهای جهانی و مزدوران منطقهایشان و با طرح مباحث حاشیهای و کشمکشهایی که بهوجود آوردند، بر جنبش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» ضربه وارد کردند. از قضیهی همپیمانی بخشی از این نیروها با جریان فاشیستی پانترکیسم که در منطقهی قفقاز علیه ایران تحرکاتی را رقم زده تا قضیهی بیعتگیری و طرح وکالت از سوی بخش دیگری از این اپوزیسیون، میتوان گفت جریان راستگرای سلطنتخواه و مجاهد کاملا در راستای به بیراههبردن جنبش «زن زندگی آزادی» عمل کردند تا به منافع قدرتطلبانهی خود دست یابند.
جریانات ناسیونالیست واپسگرای کوردی نیز بهواسطهی همپیمانی با این دو جریان انحرافی عملا بر نیروی پیشاهنگی کوردها در جنبش انقلابی و دموکراتیک «ژن ژیان ئازادی» آسیب جدی وارد کردند. عملکرد این احزاب واپسگرا دورنمای مدرن و دموکراتیکی برای جنبش رقم نزد.
آلترناتیوهای سیاسی احزاب واپسگرای کوردی و اپوزیسیون ایرانی درست به اندازهی رژیم جمهوری اسلامی نادموکراتیک، سلطهطلبانه، جنگافروزانه و ضدمردمی هستند. به همین دلیل ورود این احزاب و اپوزیسیون به قضیهی جنبش «ژن ژیان ئازادی» بدترین اتفاقی بود که میتوانست بیفتد. زیرا بهواسطهی زدوبندهای سیاسی کثیف و پشتپردهی این احزاب و اپوزیسیونها و آلترناتیوسازیهای خطرناک آنها برای آیندهی ایران، عملا خواست دموکراتیک و مترقی جنبش به حاشیه کشانده شد.
سایر جریانات انقلابی و دموکراسیخواه نیز به دلیل عملکرد بسیار ضعیف، انفعال و تأخیر در سیاستورزیهایشان عملا به جنبش «ژن ژیان ئازادی» و مردم ایران و کوردستان مدیون ماندند. چرا که نتوانستند وظایف انقلابی و تاریخی خود را به درستی انجام دهند. آنها نه توانستند شعار دموکراتیک و مترقی «ژن ژیان ئازادی» را به یک برنامهی سیاسی و سازمانی شفاف مبدل کنند، نه توانستند موجب تقویت جنبش شوند و نه توانستند جلوی تخریبات ناشی از همپیمانی احزاب واپسگرای کوردی و اپوزیسیون سلطهطلب ایرانی (مجاهدین و سلطنتطلبان) را بگیرند.
۵ـ همپیمانی آن دسته از احزاب کورد که ناسیونالیست، پدرسالار، سلطهطلب و سنتگرا هستند با جریان راستگرای ایرانی خارج از کشور، ضربهای بر جنبش «ژن ژیان ئازادی» بود. زیرا کوردها از طریق انقلاب دموکراتیک و با تداومبخشی به جنبش «ژن ژیان ئازادی» و دوشادوش مردم ایران میتوانند به حقوقشان برسند نه از طریق ملیگرایی یا وابستگی به نیروهای راستگرای ایرانی و ابرقدرتهای جهانی.
۶ـ هراس دولتهای محافظهکار منطقه از خیزش انقلابی و دموکراتیک «زن زندگی آزادی» باعث شد که این نیروها تنها سعی کنند از این انقلاب برای فشار سیاسی بر رژیم ایران استفاده کنند (نظیر عربستان). ابرقدرتهای جهانی نیز خصلت رادیکال جنبش «زن زندگی آزادی» را علیه موجودیت نظام سرمایهداری میدانند و آن را برای خود خطرناک میدانند. به همین دلیل تنها در پی سوءاستفادهی ابزاری از آن جهت رامکردن جمهوری اسلامی و امتیازگیری از این رژیم برآمدند.
۷ـ با وجود همه فراز و فرودها، جنبش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» همچنان در زیر پوست جامعه ادامه دارد. فرهنگسازی و تبدیل اندیشهی موجود در بطن این جنبش به یک فرهنگ مقاومتیِ ساری و جاری در کل زندگی مهمترین گامی است که از طریق آن میتوان به ماندگاری جنبش و پیروزی نهایی آن امیدوار ماند. هنرمندان متعهد و اقشار روشنفکری که در بطن جنبش حضور داشتهاند و خاصه دانشجویان، از این لحاظ کارنامهی مثبت و ارزشمندی از خود ارائه کردند.
۸ـ از جمله تغییرات شگرفی که جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» تاکنون با خود بههمراه داشته میتوان به اینها اشاره کرد: تغییر بنیادین در نگاه به زندگی، مرکزیتیافتن مقولهی آزادی زن، ارتقای بینش هویتطلبانهی مبتنی بر برابری، همبستگی میان ملتهای مختلف ایران، ارتقای فرهنگ مقاومت در برابر ستم و استبداد، منفورشدن مردسالاری، مردودشمردن ناسیونالیسم و تفکر نژادپرستانه (چه از نوع پانایرانیستی چه کوردی و چه آذری و…)، ارتقای میل عموم هویتها و گروههای اجتماعی ساکن ایران به خودمدیریتی و دموکراسی مشارکتی و رد هر نوع استبداد و نظام قدرت و دولت، رد تفکر رعیتپروری و بیعت، افتادن نقاب ارزشهای دروغین اسلام سیاسی و تبدیل آنها به ضدارزش در نگاه مردم، رو شدنِ دست نیروهای اپوزیسیون ناسیونالیست، سلطهخواه، تقلبی و منفعتطلب چه از نوع ایرانی و چه کوردی در نظر مردم. در کل میتوان گفت جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» اگرچه در بعد سیاسی به موفقیت دست نیافته اما از لحاظ فکری، فرهنگی و اجتماعی بسیار پیروزمندانه عمل کرده است و نویدبخش خیزشها، پیروزیها و دستاوردهای سیاسی در آینده نیز هست.
۹ـ جمهوری اسلامی هم در داخل ایران و هم در خارج از کشور همچنان سیاست تنشزایی و هژمونیخواهی را دنبال میکند. هم در منطقهی پُرتنش قفقاز و اکنون نیز در قضیهی جنگ اسرائیلـ حماس یک نوع جبههگیری از سوی ایران شکل گرفته که کشور را به سمت جنگ و درگیریهای هرچه بیشتر هل میدهد. حتی اگر خود رژیم مستقیما وارد جنگ نشود، اما هزینههای سنگین جنگ نیابتیای که مزدوران وابسته به رژیم در منطقه انجام میهند بار سنگینی است که بر دوش جامعهی ایران سنگینی میکند. رژیم، هزینهی این جنگهای گسترده و پایانناپذیر را از همان نانی که از سفرهی مردم ایران میدزد، تأمین میکند. جنگافروزیهای رژیم در منطقه برای حفاظت از مردم ایران در برابر اشاعهی جنگ به ایران و یک اقدام پیشگیرانه برای حفاظت از کشور نیست، بلکه تماما در جهت حفظ منافع اقتصادی الیگارشی جنگطلبان حکومتی از طریق صنعت جنگ و تداوم برنامههای هژمونیخواهانه در منطقه است.
۱۰ـ با توجه به تنشها و درگیریهای نوین منطقه که ملتهای ایران را به سمت خطرات جدیای سوق میدهد، استراتژی تداوم جنبش «زن زندگی آزادی» و گامبرداشتن در مسیر تشکیل کنفدرالیسم دموکراتیک در بین ملتها و هویتهای متنوع ایران میتواند هم جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» را به خواستههایش برساند و هم خطرات جنگ جهانی سوم را از سر مردم ایران برطرف نماید. بهویژه اینکه با درگیری میان اسرائیلـ حماس و اینکه دولتهای منطقه و ازجمله رژیم جمهوری اسلامی بر آتش این جنگ بنزین میریزند، این خطرات جدیتر شده و شدت بیشتری یافتهاند.
۱۱ـ مردم ایران در برابر فاشیسم جمهوری اسلامی و جنگافروزان منطقهای که روز به روز بر آتش جنگ جهانی سوم میدمند تنها یک سلاح برای دفاع از خود دارند و آن نیز تداوم جنبش «ژن ژیان ئازادی» و افزودن بر دامنهی مبارزات دموکراتیک است. تدام این جنبش هم ملتهای ایران و هویتهای سرکوبشده را در برابر رژیم نیرومند میگرداند و هم نقشههای جنگافروزان منطقهای و جهانی که به بهانهی مقابله با رژیم، عملا مردم ایران را آماج اهداف پلید خود میگردانند، برهم خواهد زد.