خاورمیانه، خاستگاه انقلاب زنان | یادداشت

... اگر در جامعه انقلابی صورت گیرد، نیاز به انقلاب در روابط زن-مرد، انقلاب در باورهای مذهبی و انقلاب در نوع نگرش به زن و نقش اجتماعی آن است. هیچ جایگاه و اقدام دمکراتیکی نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن مطالبات زنان برای آزادی و مساوات دارای اعتبار باشد...

◼️ در فضای متشنج و متغیر سیاسی و همچون کلافی پیچیده از بحرانهای اقتصادی (که به تبع آن بافت اجتماعی نیز درگیر شده)، درگیریهای نظامی و اشکال مختلف مبارزات انقلابی و ابرام رژیمهای مستبد جهت نگه داشتن قدرت که به کاراکتر خاورمیانه در سدهی ۲۱ تبدیل شده، بایستی موقعیت و وضعیت زنان را نیز مورد مداقه قرار داد. با توجه به این مولفهها در شرایطی که به شدت از بدن زنان استفاده ابزاری میگردد، روزانه مورد خشونت قرار گرفته و همچنان در مقام دوم شهروندی قرار دارند، نمیتوان وضعیت مناسبی ترسیم نمود. لذا روشن نمودن مبانی ایدئولوژیک و سیاسی این موضوع برای زنان در این مرحلهی تاریخی مهم است. چرا که زنان و جنسیت برای انقلاب دارای اهمیت کلیدی بوده است. ابتدا باید گفت زنان در تمامی مراحل انقلابی و دشوار این جغرافیا همواره حضور داشتهاند و در مباحث مربوط به دمکراسی، صلح و حقوق بشر پیشگام بودهاند و هر چه بیشتر مرزهای از پیش ترسیم شده را پس زدهاند. چرا که تنها در سایه یک انقلاب اجتماعی و گشایش فضای باز سیاسی خواهد بود که زنان می‌توانند ابراز وجود کنند. تاریخ گواه است که زنان همواره در اوج فرایندهای انقلابی به حاشیه رانده شدهاند و نیازها، حقوق، مسائل و مطالبات آنان به فراموشی سپرده میشود و این رویکرد را میتوان به عنوان خطایی استراتژیک قلمداد نمود که موجب تکرار تاریخ شده است. چرا که اگر روابط میان زن-مرد و مسئله زنان را که نیمی از جامعه بشری را تشکیل میدهد، نادیده انگاریم، بیگمان مجبور به حرکت در این چرخهی باطل خواهیم بود. بنابراین در شرایطی که منطقه همچنان درگیر منازعات سیاسی و هژمونی‌خواهی است و مهمتر از همه به دلیل ماهیت استبدادی رژیمهای منطقهای، رشد افراطیگری دینی و تشدید قوانین زنستیزانه، زنان در معرض سرکوب و خشونت متمرکزی قرار دارند. از دیگر سو یکی دیگر از دلایل بقای سرسختانهی انزوا و خشونت علیه زنان در خاورمیانه چگونگی نوع استفاده از اسلام و آموزه‌های آن است که میتوان نمود آن را در بیشتر کشورهای اسلامی مشاهده نمود. براین اساس، وضعیت زنان در خاورمیانه محصول اتحاد تاریخی دین، دولت و فرهنگ مردسالاری است.

زنان خاورمیانه به همان اندازه که محصول دینشان هستند، محصول فرهنگشان نیز هستند. فرهنگ پدرسالاری در خاورمیانه ریشهای کهن دارد و حتی خانواده و کارکرد آن نیز پدرتبار و پدر مکان است. با وجودی که زنان نقش مهمی در برساخت تمدن بشری بر عهده داشتهاند و به عبارتی تمدنها با اتکا بر دستاوردها و اندوختههای مادی و معنوی زنان بنا گشته، با ظهور فرهنگ پدرسالاری و نهادینه شدن آن، زنان به حاشیه رانده شده و جایگاه واقعی خود از دست دادند. این فرهنگ، زنان را در تمام ادوار تاریخی از تحصیل و آگاهی و حتی از روند شکلگیری بنیانهای نظری نیز دور ساخته است. بنابراین نبود مستندات تاریخی، زن را از «به آگاهی رساندن» نسبت به خود به عنوان یک زن بازداشته است.  بنابراین میتوان گفت محرومیت از آموزش، عدم آگاهی زنان از تاریخ خود، محدودیت و ممنوعیت شدید، مفاهیم هیرارشیک و تبعیضآمیز در رابطه با سکسوالیته زنان، عدم تساوی حقوقی آنان در دسترسی به منابع اقتصادی بر انحطاط و سرکوب زنان تاثیر بسیاری داشته است. این محدودیتها و عدم آگاهی بر جنسیت، اراده آزاد و خواست آزادی فردی تحمیل شده است. اراده آزاد به معنای آزادی تصمیمگیری در مورد نقش اجتماعی خود، بدن خود و سرنوشت خود است. متاسفانه به دلیل پررنگ بودن فرهنگ مردسالاری، سنت، شرع، دولت و دین، اراده زنان همواره از این طرق شکسته شده وعملا اختیار هیچ یک از حوزههای زندگی خود را ندارند. زیرا تا زمانی که دولت و خانواده مردسالار وجود داشته باشد، این روند استمرار خواهد یافت. از سوی دیگر قوانین و دستگاه حقوقی حکومتهای اسلامی اغلب مبتنی بر فقه و شرع اسلامی است که سران حکومت آن را به خدا نسبت داده و آنها را ازلی، ابدی و تغییرناپذیر اعلام کردهاند که این رویکرد بر ارادهشکنی زنان میافزاید. با این اوصاف برای آغاز مرحلهای جدید در تاریخ زنان نیاز به آگاهی آنان وجود دارد.

وضعیت زنان ایران

حکومت ایران یکی از نمونه حکومتهای منطقه است که زنستیزی در ذات، ایدئولوژی و ماهیت این نظام که از خاستگاه توتالیتاریسم سیاسی- مذهبی برآمده، نهفته و بسیار آگاهانه بر تبعیض و سرکوب علیه زنان متمرکز گشته است.  زنان در چنبره سنن و قوانین تغییرناپذیر با ماهیت زنستیزی گرفتار شدهاند. در ایران پس از انقلاب ۵۷ حجاب زنان، تفکیک جنسیتی، احیای مجازاتهای سنگین و سرکوب زنان به ارکان اصلی حکومت ایران مبدل شده است. حکومت ایران از روش، سیاست و حربههای مختص به خود جهت تحقیر و شکستن ارادهی زنان سود میجوید.

زنانی که در این شرایط بغرنج از مراتب و کلیشههای جنسیتی غالب گذر میکنند، با هر نوع سیاست کریه-ای روبهرو میگردند که در حقیقت تحقیر و خشونتی سازمانیافته در برابر یک کلیت (اجتماع زنان) است. زندانها، مدارس، رسانهها و تمامی نهادهایی که در خدمت دولتها قرار دارند در بازتولید خشونت و سرکوب زنان نقشی تعیینکننده ایفا میکنند. سوءاستفاده از بدن زنان و تبدیل آن به مقولهای سیاسی بخش دیگری از رویکردها نسبت به زنان است که این نوع مهندسی فرهنگی را میتوان به عنوان رویکردی فاشیستی قلمداد نمود. در سیمای به شدت مردانه نظام ایران نیز این مردان هستند که برای سرنوشت زنان و زندگی آنان تصمیم میگیرند. از تصمیمگیری درباره فرزندآوری تا ازدواج، تحصیل و اشتغال. طرح جوانی جمعیت و حمایت از خانواده که اخیرا دربارهی آن بسیار صحبت میشود مغایر با حقوق زنان در رابطه با حق بدن، اراده و تمایل آنان به فرزندآوری است. در حالی که جامعهی ایران با فقر و بیکاری عمیقی روبهروست، تولد بچه در چنین وضعیتی تا چه حد میتواند تصمیم درستی باشد؟ پیداست این پروژه هم همانند سایر پروژههای جمعیتی به دلیل ناهمخوانی با شرایط عینی جامعه ایران و به ویژه زنان با شکست مواجه خواهد شد.

زنان ایران در حالی امروز در معرض ستم جنسیتی و تبعیض قرار دارند که سران حاکمیت مدعیاند که انقلاب اسلامی احیاگر هویت زنان بوده در حالی که عملکرد، قوانین و رویکرد نظام به نوعی هویتزدایی از زنان بوده است. هویت و کرامت زنان در زندانهای رژیم، نهاد خانواده‌‌ی مبتنی بر مالکیت خصوصی، نهادهای آموزشی و رسانههای حکومت مورد تحقیر و توهین قرار گرفته است، بنابراین میتوان گفت محصول انقلاب اسلامی برای مردم ایران و به ویژه زنان جز فقر، سرخوردگی و خشونت چیز دیگری به ارمغان نیاورده است. حکومت ایران دارای تاریخی طولانی از استفاده ابزاری زنان در راستای پیشبرد اهداف سیاسی است. همانند ابتدای انقلاب ۵۷ که نیاز به رای و زهدان زنان بود، هم اینک نیز چنین رویه‌ای همچنان برقرار است، لیکن زنان امروز ایران با زنان ۴۰ سال پیش بسیار تفاوت دارند و فرازو نشیب‌های بسیاری از سر گذراندهاند و تجارب و آزمونهای فراوانی کسب کردهاند و تسلیمیت و تحمیل بردگی از هر شکل آن را نمیپذیرند.

زنان کورد

کوردستان هم اکنون کانون منازعات و جنگهایی است که در ابتدای این مقال به آن اشاره نمودیم. سیاست-های استعماری، اشغالگرایانه و آسیمیلاسیون در کوردستان از سوی رژیمهای منطقه با همکاری نیروهای جهانی در جریان است و کوردها با هر نوع سیاست ذوب فرهنگی و انکار زبان مادری، دستگیری، زندان، اعدام، شکنجه و قتل روبهرو هستند. تشدید این سیاستها ارتباط مستقیمی با نقش کوردها در منطقه در راستای برقراری دموکراسی و آزادیخواهی است. مبارزات آزادیخواهی کوردها با پیشاهنگی زنان در تمام عرصهها وجود دارد و به تبع آن خشونتی سازمانیافته نیز علیه زنان کورد در هر بخش کوردستان در جریان است.

 زنان کورد به دلیل هویت ملی خود در معرض خشونتی چندلایه قرار دارند. جنگ، مهاجرت، مرگ فرزندان و همسران، ساختار خانواده و فقر بر مشکلات و رنجهای آنان افزوده است. در یکسال گذشته آمار خودکشی و قتل زنان در کوردستان از نشانههای بارز این واقعیت است. در کنار تمامی این دشواریها، زنان کورد نماد مقاومت، مبارزه و تسلیمیتناپذیری هستند که میتوان صدها نمونه از آن را نام برد. زینب جلالیان با مقاومت اسطورهوار خود در برابر استبداد رژیم ایران، الهامبخش مبارزه برای همه زنان است. بنابراین زنان کورد هم اکنون در خاورمیانه نقش تاریخی بزرگی بر عهده دارند تا بار دیگر فرهنگ ایزدبانوان این مرزوبوم را زنده کنند. از زندانها تا کوهستانها باز این زنان کوردند که با مبارزه و ایستادگی در برابر هر نوع نسلکشی و زنستیزی، نویدبخش جامعهای اخلاقی، آزاد و نوین هستند.

در وضعیتی که سیاستهای نسلکشی زنان در منطقه همچنان ادامه دارد و اقتدار چهرهای وحشیانه کسب کرده که میتوان نمود آن را در افغانستان از سوی طالبان مشاهده نمود، در زندانهای رژیم اشغالگر ترکیه که به مسلخگاه انسانیت تبدیل شده و هر روز تابوتی از جسد زندانیان سیاسی کورد خارج میشود؛ در ایران اعدام، شکنجه، زندانی کردن و قتل معلمان، شاعران و زنان آزاداندیش به رویهای همیشگی تبدیل شده نیاز به برنامهای جامع و پروژههای عملی جهت درهم شکستن دیوارهای فاشیسم است، هر نیروی خواهان تغییرات دموکراتیک که دارای سازماندهی منسجم و استراتژیهای کارآمد باشد، پیروز میدان خواهد بود. چرا که تشدید خشونت و توسل به ابزار سرکوب  کشتار مردم یکی از نشانههای بارز ضعف و زوال حاکمیت است که میتوان این شاخصهها را در مورد دولتهای ایران و  ترکیه به وضوح مشاهده نمود. نبایست فراموش کرد که دمکراتیزه نمودن خاورمیانه و آزادی زنان در حقیقت دو روی سکهاند. زدودن فرهنگ کهن پدرسالاری و برقراری فرهنگ دمکراسی مستلزم تلاش و مبارزهای مستمر است و نیروهای دمکراتیک باید به این درک برسند که مبارزه و تلاش برای برابری جنسیتی بخش لاینفک از مبارزه علیه استبداد است.

 اگر در جامعه انقلابی صورت گیرد، نیاز به انقلاب در روابط زن-مرد، انقلاب در باورهای مذهبی و انقلاب در نوع نگرش به زن و نقش اجتماعی آن است. هیچ جایگاه و اقدام دمکراتیکی نمیتواند بدون در نظر گرفتن مطالبات زنان برای آزادی و مساوات دارای اعتبار باشد. در ایران نیز با گذشت زمان و بهدلیل تشدید تضاد سیاستهای کلان نظام با واقعیات امروز جامعه‌ی ایران که قابل مقایسه با چهار دهه گذشته نیست، حاکمیت هر روز با چالشهای جدیدی روبهرو میگردد. تا زمانی که حکومت در مقابل تغییر هنجارها، باورها و مطالبات جامعه مقاومت کند نه تنها مشکلی حل نخواهد شد بلکه بر انبوه مسائل افزوده خواهد شد. اما حقیقت آشکار این است که زنان بیش از همه در برابر قوانین تحمیلی و هنجارهای حکومت مقاومت میکنند و پررنگ شدن نقش آنان در مبارزه علیه ستم جنسیتی و عدم پذیرش رفتارهای تبعیضآمیز، رژیم را دچار هراس نموده و با هجمه‌ای چندجانبه سعی در به حاشیه راندن زنان است. رژیم ایران برای مهار زنان، از وضع قوانین تبعیضآمیز جنسیتی و هر نوع خشونت فروگذار نکرده است. آشکار است که از توان بالقوه جنبش زنان به شدت هراس دارد. تابوها، کلیشهها و هنجارهای جنسیتی در طول این سالها و در نتیجه دگردیسی جامعهی ایران رد و یا به چالش کشیده شده و این خود نشاندهندهی بلوغ فکری و علمی زنان در رابطه با مسئلهی آزادی و وجود بستری نیرومند جهت انقلابی اجتماعی در ایران است. بنابراین تداوم مبارزه و اصرار بر معیارهای دمکراسی از سوی زنان در ایران و شرق کوردستان به مثابه کوبیدن میخ آخر بر تابوت حکومت ستمگر ایران خواهد بود.◻️