مبارزه ماراتونی زنان

جامعه‌ای که تا دیروز زن را کوچک می‌انگاشت و به‌عنوان دختر، همسر و مادر می‌پنداشت اکنون به عنوان پیشاهنگ انقلاب آزادی عنوان می‌کند و خویش و فرزاندان خود را در راه «ژن ژیان ئازادی» فدا می‌کنند.

بارها با خود اندیشیده‌ام که چه باید کرد؟ یا اینکه چرا باید کاری کرد؟ ضروریت فعل «کرد» در چیست؟ آیا وابسته به زمان و مکان مشخصی می‌باشد؟

با چشم اندازی کوتاه به تاریخ اجتماعی درمی‌یابیم که انسان چگونه به چرایی فعل «کرد» پاسخ داده است و یا به عبارتی دیگر چگونه آن را فرموله و تهیه کرده است. رمز و رازهای حیاتی که با نقوش و حروفی خاص و ویژه بر روی سنگ‌ها و دیوارها کنده‌کاری شده است، همگی نشان دهنده‌ی موجودیت و چرایی چگونه باید «کرد» است. پایدارکردن چون وچرایی بودن از دیگر میراث‌ پیشینیان است که تا به امروز، آن را سینه به سینه به ما منتقل کرده‌اند. جدال و کشمکش‌ میان خداوند اینانا با انکی سمبل اقتدار‌-مرد نماد اساسی مبارزات رهایی بخش جامعه از ذهنیت و چهره‌ی استثمار زده و استعمار زده می‌باشد. در واقع مبارزه‌ی ایزدبانو اینانا جدال ميان دو نيروی متخاصم است، از سویی نیروهای دمکراتیک کە ایزدبانو اینانا معرف آن است و در مقابل انکی نماد نیروهای اقتدارطلب کە با ذهنیت مردسالاری خویش اولین شکاف (شکاف جنسیتی) را در جوامع  ایجاد نمودند. ایزدبانو اینانا هنوز دارد این مبارزه را پیش می‌برد و این مبارزه صورتی از اشکال ذهنیتی است که ایزدبانو اینانا آن را مدیریت کرده و اجازه‌ی حضور به استثمار و استعمار اقتدارطلبان را نمی‌دهد. زیرا بر این باور است که با ایجاد شکاف جنسیتی ذهن انسان از یک مفهوم هویتی مستقل و بەخوداتکا؛ از گوهر حقیقی خویش دور افتاده است.

در دوره‌ی نوسنگی ذهن جامعە عریان و آشکار بود، پس برهنگی و عریانی  از دیگر عناصر اجتماعی بودن است که فرد و جامعه را از مصدر ارتجاع رهانیده و دوباره از نو می‌آفریند. تا زمانیکه جامعه خویش را از پوشش‌های حمایتی (کفالت)  رها ننماید، نمی‌تواند ساختاری هنجارشکن را ایجاد نماید. در اینجا باز به ضرورت چرا باید کرد می‌رسیم؟ با آغاز نظام مردسالاری در ٥ هزار سال گذشتە جامعه بویژه ملت زنان با عناوین مختلف دختر، همسر، مادر و… از هویت مستقل خویش، محروم مانده‌اند. محروم سازی و دور گردانیدن جامعه‌ی زنان از خاستگاه اندیشه‌ای و جمعی‌شان، جامعه را رو به زوال کشانده و عرصه‌ی اجتماعی را برای ذهنیت قدرت‌محور و مردسالار بجا می‌گذارد. با تضعیف خاستگاه اندیشه‌ای و جمعی‌ زنان، جامعه را وابستە به پوشش‌های حمایتی (کفالت) واداشتند. این پوشش‌های حمایتی گاه در ردای قانون، گاه در جامه‌ی شریعت و گاه در پیراهن سنت خود را نشان می‌دهند. همین رداها و جامه‌ها که با اندازه‌های بلند و کوتاه دست‌، پا، لب، مو، مغز، دماغ، چشم، دل، روح و سینه‌ را باصطلاح پوشش می‌دهند. همین پوشش مانع از برهنگی و عریانی هویت مستقل می‌شود. زیرا برهنگی هویتی، نماد ارزش‌ها و اندوخته‌های انسانی است که جامعه بطور مداوم در راستای ایجاد حیات اجتماعی آن را به سطح کمال می‌رساند. عریان بودن و یا به‌عبارتی دیگر آشکار بودن از دیگر خصلت‌های زنانگی است که بدون هیچ گونه ترس و واهمه‌ای شعر می‌نویسد، پلک می‌زند، بوها را می‌مکد، طمع‌ها را می‌چشد، آواز می‌خواند، ترانه می‌سراید و می‌رقصد تا به کمال مطلوب برسد.

برهنگی یا به‌عبارتی عریان بودن هویت چگونه از فرهنگ جامعه‌ی زنان ربوده و کم‌رنگ شد و از زندگی خارج گردید، بە پرسمان تبدیل گشت و به پستو، گوشه و کنار و سرانجام به تابو کشیده شد! چشم‌ها خیره ‌ماند، لب‌ها زمزمه کردند، دست‌ها و پاها از کنترل «خود» خارج گشت، اما به واقع چرا چنین شد؟  این فرهنگ جامعەی زنان چرا  محدود شد و کنج افکار باقی ‌ماند؟ چرا اندرون به بیرون ترجیح داده شد؟ خاستگاه چرا به ساختاری تهی از معنا و سلب تبدیل شده است؟ ترس، هیجان، شجاعت وقتی با هم آمیخته می‌شوند آیا می‌توانند ساختارشکن شوند؟

پستونشینی جامعه‌ی زنان را به هویت‌باختگی و معناباختگی سوق می‌دهد. هنگامی که جامعه‌ی زنان دچار از خودبیگانگی شود سعی می‌کنند خصلت مردانه را در خویش بپرورانند و به عبارت دیگر، وارد جهان مردان ‌شوند و کم کم از تصاویر مرسوم زنانگی جدا می‌شوند. اندیشه‌ها، کردارها، سلیقه‌ها، انتخاب‌ها و… ساختاری مردانه به خود می‌گیرند؛ در واقع از لحاظ هویتی شخصیت مذکر درونی می‌شود. الفاظ تحقیرآمیز بە مثابەی کلیشەهای مردسالارانە مثل «خاله زنک‌بازی» به جمع‌ها و ارتباطات زنانه ضربه‌ی بزرگی را وارد نموده است، تا آنچه را از سوی زنان نسل قبل به ما می‌رسد به کلی منکر شوند و خود را روشنفکرتر و فرهیخته‌تر از همه زنان ما قبل خود بدانند. گسست در جمع‌شدن زنان در کنار هم و سخن گفتن از اندیشه‌ها و کردارها نسبت به زندگی کاری بیهوده و بی‌ثمر قلمداد می‌شود و این بخش از خرد و دانش زنانه که در جمع‌های زنان به یکدیگر انتقال داده می‌شد کم‌رنگ شده است. جمع‌های زنانه در خانه، کوچه، پارک و… با عناوین بدگویی و یاوه‌گو  تقلیل داده می‌شود تا دنیای مردان سالم، سرگرم کننده و عمل‌گرا دیده شود. زیرا زنانی کە از خاستگاه اندیشە و جمعی خویش دور گشتەاند بر این امر باور اند این مردان هستند کە امور مهم را انجام می‌دهند و این امر باعث می‌شود تا تلاش مضاعف خود را در جهان مردان دوچندان ‌کنند. قربانی کردن زنانگی در ازای موفقیتی موهوم در دنیایی که مردان همه قواعد بازی را از قبل معلوم کرده‌اند، به زیان زنان است و زنان برای ورود به بازی مجبور به پذیرش این قواعد مردسالارانه می‌شوند؛ به عبارت دیگر، باعث بحران هویتی در گوهر راستین زنان می‌شود. دیگری یا دیگری‌سازی از دیگر عواملی است که باعث می‌شود جامعه‌ی زنان ثباتی را که لازم است، بدست نیاورند و  همیشه به دنبال ثباتگر باشند؛ در واقع در جستجوی فاعل «کننده کار» هستند. زن بایست با چند متر فاصله پشت سر مرد حرکت کند و در عصر حاضر نیز علیرغم اینکه به ظاهر دست در دست همدیگر هستند اما فاصله همچنان ادامه دارد، زیرا زن در جایگاه و منزلت مرد پذیرفتە نمی‌شود و نمی‌تواند با او همراه شود و همیشه با سرعت و اضطرابی که باید بدود، نمی‌تواند به دنیای پیرامون بنگرد و  هر چیز برای او به ماراتون تبدیل می‌شود.

سوال اینجاست، جهان ماراتون به کدام سو است؟ آیا نقطه آغاز و پایانی دارد؟ آیا محدودیت زمانی و مکانی دارد؟

ماراتون یا ماراتن یکی از انواع دو استقامت است که در مسافت ۴۲ کیلومتر  و ۱۹۵متر  و معمولا بر روی جاده برگزار می‌شود. طبق روایتی پس از پایان جنگ آتن با سپاهیان ایران در زمان داریوش بزرگ، آتنی‌ها آنقدر از پیروزی خوشحال شدند که یکی از سپاهیان آتنی از شدت خوشحالی تمام مسافت بین محل جنگ تا آتن را دوید و از شدت خستگی درگذشت.

سیستم اقتدار و مردسالار در راستای وسعت قدرت خویش، با بازخوانی مجدد ساختارها و معناها آن را به تحریف کشانده و تمامی عرصه‌ی حیات را به میدان نبردی نفس‌گیر و رقابتی تبدیل کرد. پس زن و جامعه به‌اجبار باید همیشه در حال دویدن باشند و برای اول شدن تا لبه‌ی پرتگاه بدوند. داستان بچه‌های آسمان که برای یک جفت کفش وارد میدان رقابت شد، گویای حقیقت رقابتی پر از حرص، حسادت، خشونت و کینه است کە قلب پاک کودکان را  می‌رنجاند.

با خوانشی تاریخی، اجتماعی و سیاسی درمی‌یابیم جهان ماراتون، نقطه‌ی آغاز و  پایانی ندارد؛ در معنای محدود کلمه جهانی بی‌انتهاست. با ادراک و بینشی عمیق از ساختار و معنا، به حقیقتی می‌رسیم که همگان در میدان نبرد هستند. نمود بارز  آن را می‌توان در مبارزه‌ی ایزدبانو اینانا مشاهده کرد که چگونه با دانش و خردی جمعی به مبارزه‌ با قدرت‌مردان و استعمارگران وارد پیکار می‌شود. نگاره‌ی ایزدبانو اینانا در کوه‌های لرستان بیانگر مبارزه و اراده‌ای است که چگونه در برابر سپاهیان آشور ایستادگی کرده و آنها را به جنگ بر‌انگیخته. ماراتونی که تا به امروز ادامه دارد و زنان همچنان در برابر ذهنیت مردسالار و اقتدارطلب در میدان مبارزه می‌جنگند. مبارزه‌ی 17 اسفند 1358 جامعه‌ زنان علیه حکومت خمینی گویای حقیقتی است که زنان پس از انقلاب پی بردند نباید به حکومت مردسالار و قدرت محور اعتماد و اکتفا کنند؛ زیرا ذهنیت مردسالاری برپایه‌ی جنسیت‌گرایی(ضدزن) بنا نهاده شده است و باید همگان تحت فرمان و دنباله‌روی او باشند. زنان مبارز با شعار «نه‌شرقی‌ست نه‌غربی‌ست آزادی جهانی‌ست» خواستار آزادی و برابری خود و جامعه شدند. اسمر آذری از زنان مبارزی است که با سیلی زدن به سیستم ضدزن ایران اثبات نمود که جامعه‌ی زنان با سیستم موجود همراه نمی‌شوند و با سرود «ای پرچمدار ستمکشان» سیستم را به مبارزه خواند.

رهبرآپو درباره دوران کودکی خود می‌گوید که مادرش چگونه او را به میدان جنگ و مبارزه فرا می‌خوانده و مقاومت را به او یاد داده است و ایشان را به فردی مبارز تبدیل کرده است. سپس با بازنگری و تفسیر تاریخ و اسطوره‌ها دریافت که نظام مردسالار و تمامیت‌خواه با باژگون‌سازی تاریخ، جهان زنانه را به جهان مردسالاری مبدل کرده  و شکاف جنسیتی را بوجود آورده‌اند. رهبرآپو با تفسیر زن، زندگی است، زن به زندگی معنا می‌بخشد و همچنین با فراهم ساختن فضای حضور و مشارکت بی‌وقفه‌ی زنان در تمامی عرصه‌های جنبش آزادی، تاریخ مبارزه‌ی زنان را به آنها بازگرداند و هویت زن را رمز زندگی خواند. مبارزه و مقاومت زنان در روژآوا علیه مزدوران داعش (نماینده سیستم مردسالاری) جامعه را هوشیار نمود که در برابر سیستم ضدزن باید جنگید و مبارزه‌ی «ژن ژیان ئازادی» را به گوش همگان رسانید.

اکنون نیز، مبارزه‌ی ماراتون زنان به ژینا امینی رسید و به رمز جاودانگی مبدل شد. زنان باحضور گسترده‌ی خویش در میدان مبارزه علیه حاکمان قدرت و نظام پدرسالاری ایران ایستاده و خواهان تغییرات ساختاری و بنیادین هستند. همین موضع‌گیری زنان باعث گردید که تمامی جامعه وارد میدان نبرد شوند و نظام حاکم را دادگاهی کنند. مبارزه‌ی «ژن ژیان ئازادی» بت‌های مدرنیتەی سرمایەداری را از راه برداشت و زنان را پیشرو انقلاب خواند. جامعه‌ای که تا دیروز زن را کوچک می‌انگاشت و به‌عنوان دختر، همسر و مادر می‌پنداشت اکنون به عنوان پیشاهنگ انقلاب آزادی عنوان می‌کند و خویش و فرزاندان خود را در راه «ژن ژیان ئازادی» فدا می‌کنند. این نیز مهم است که جامعه‌ی زنان با اتکا به اراده و دانش خویش میدان مبارزه را با ارزش‌ها و اندوخته‌های پیشینیان و امروز گسترده‌تر و منسجم‌تر سازند و جمع‌های زنانه را گسترش دهند. مادر شهید کاروان در پیرانشار متن جانانەاش را با سرافرازی خواند و از وضعیتی گفت که کودکیش را از او ربودند، بدون هیچ انتخابی او را  به دنیای بزرگترها هل دادند؛ اما اکنون آگاه است و هدفمند تا رسیدن به پیروزی!