◼️ از سال ٢٠١١ تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا وارد مرحله جدیدی شد که بهار خلقها نام گرفت و با پیشآهنگی مردم ستمدیده وعدالتخواه در بعضی مناطق منجر به نتایجی نیزگردید ازجمله تونس، مصر، لیبی، سوریه وغیره. هرچند دلایل مختلفی برای بروز وشکلگیری قیامها وجود دارد اما میتوان گفت ریشهی اصلی شکلگیری آنها ظلم و فساد حاکمان و ناعدالتیهای اجتماعیست. این قیامها و نتایج آن ترس و وحشتی جدی در دل حاکمان ظالم منطقه ایجاد کرده بود. بگونهایی که بقاء و ماندگاری حاکمیت خویش را در خطر میدیدند و بدنبال راه چارهایی میگشتند، ازاینرو دولتهای غاصب منطقه وقدرتهای استعمارگر جهانی دست در دست هم نهاده تا بهارخلقها وقیام سازندهی آنها را به بیراهه بکشانند و با گسیل نیروهای دست پروردهی نیابتی تلاش کردند تا انقلاب خلقی را به ضد انقلاب تبدیل نموده و نتیجهی تحولات را به نفع خویش تغییر دهند که متاسفانه در بعضی مناطق موفق شده و به این هدفشان نیز رسیدند.
رژیم حاکم بر ایران نیز که از بهار خلقها دچار وحشت شده بود با استفاده از تمامی امکانات خود با مدیریت قاسم سلیمانی و سپاه قدس توانست با سازماندهی نیروهای بومی وابسته و انجام اقدامات عملی و حضور فعال میدانی، درمنطقهی هلالِ شیعی بطورعام و درعراق و سوریه بشکل خاص نفوذ منطقهایی و حاکمیت منطقهاییاش را افزایش دهد. بگونهایی که توانست تا حدودی توازنات منطقهایی را به نفع خود تغییر دهد.
ازاینرو میتوان گفت تأثیرگذارترین رویداد چند سال اخیر برای رژیم، کشته شدن قاسم سلیمانیست، بگونهایی که بر تمامی برنامهها و پروژههای راهبردی رژیم در منطقه تاثیرِ بارز گذاشته است. تا قبل از کشته شدن قاسم سلیمانی راهبرد، رویکرد، موقعیت و قابلیتِ مانورِ میدانیِ ایران در منطقه و توازنات منطقهای، وضعیتی روبه جلو و فزاینده داشت. بطوری که رژیم توانسته بود استراتژی دفاع برون مرزیاش را اعمال نموده، پروسهی نفوذ منطقهایی و گسترش و صدور انقلاب را بیش از پیش در دستور کار قرار داده و به اجرا درآورد. بگونه ای که در بعضی مناطق تاثیرگذار در نتایج و در بعضی جاها نیز تعیینکنندهی مسایل بود.
میتوان گفت وضعیت عملکرد میدانی رژیم بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی سیری معکوس دارد وعلیرغم اینکه بر ادعاهای راهبردیش در رابطه با صدور انقلاب و گسترشِ نفوذِ منطقهایی پافشاری میکند اما واقعیت امر چیز دیگریست. رژیم توان و کارایی عملیاتی گذشته را ندارد و در حقیقت دراندیشهی محافظت ازدستاوردها ومشخصا در پی حفظ نظام است. البته این مسئله به معنای تغییر بنیادین در اهداف و آرمانهای رژیم نبوده و کماکان رژیم در اندیشهی دستیابی به آنهاست.
دولت سید ابراهیم رئیسی:
نظام ولایت مطلقهی فقیه بر اساس مواجهه با تحولات و رویدادهای پیشرو تدارکاتی را انجام داده، تصمیمات کلانی اتخاذ نموده و اقداماتی را انجام داده است. ازجمله: یک دستسازی هستهی قدرت – تغییراستراتژی دفاعی از وضعیت غیر فعال به فعال یعنی تهاجمی و حملهی پیشدستانه – افزایش نفوذ وحاکمیت منطقهای یعنی گسترش قلمرو و کشورگشایی.
حاکمیت در راستای یک دستسازی هستهی قدرت تغییر و تحولاتی در ارکان اصلی نظام و نهادهای وابسته صورت داده است و در قوهی قضائیه، پارلمان، شورای امنیت ملی، فرماندهان و مسئولین نیروهای نظامی و امنیتی انتصابات و ترفیعاتی انجام داده است که با انتصاب رئیسی و کابینهاش به نتیجهی دلخواه خواهد رسید.
ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی و دولت جدید میتواند به عنوان نقطهی عطفی در نظر گرفته شود. بگونهای که هم میتواند نقطهی تحولات و آغاز دورهای جدید باشد، هم نقطهی پایان حاکمیت نظام ولایت فقیه. دراینکه رئیسی کادر سر سپردهی نظام ولایت فقیه است شکی نیست و گذشته و کارنامهی عملی ایشان تا حدودی برای مردم مشخص است، اما صرفا بر اساس شناخت گذشته نمیتوان دولت جدید را مورد ارزیابی قرار داده و احتمالات را مدنظر قرار داد. چرا که رژیم در این مرحله تمامی کارتهایش را رو کرده و برای بقای حاکمیتاش دست به هرکاری خواهد زد. لذا دامنهی احتمالات گسترده بوده و موضعگیری و برخورد دولت درمواجهه با مسائل مختلف ممکن است عمدتا منفعتی و مصلحتی باشد تا موضعگیری ایدیولوژیک. ازاینرو درایت و هوشیاری مضاعفی لازم است برای اینکه با خوانشهای موردی، مقطعی وسطحی در دام سیاستهای رژیم گرفتار نشد. بطور مثال میتوان به برخورد دولت در رابطه با اقوام وعقاید اشاره کرد که تاحدودی نسبت به دورانهای قبل فرق کرده است. این اقدامات هر چند بصورت حداقلی، جهتدار وهدفمند هستند اما قابل رؤیتاند، دراینباره میتوان به نسبت کوردها و اهل سنت در کابینه، مشاورین، استانداران و فرماندهان نظامی اشاره کرد که میتوان آن را با گذشت زمان با دقت بیشتری مدنظر قرار داد که آیا تحولی راهبردیست و یا برخوردی تاکتیکی، مقطعی و گذرا؟
رئیسی بر اساس برنامهی از پیش تعیین شده و صبر و حوصله، کابینهای تماما نظامی – امنیتی و ولایی شکل میدهد، ارجحیت تعهد و ولایی بودن بر تخصص و کاردانی یکی ازمشکلات و موانع اصلیست که میتواند علاوه بر چارهیابی مشکلات مشکلساز نیز باشد و همینطور نظامی و امنیتی بودن دولت معضلیست جدی که بدون تردید تاثیرات و تبعات منفی و مخرب آن به مرور زمان بیشتر آشکار خواهد گردید.
اختلافات داخلی:
هر چند رژیم یک دستسازی هستهی قدرت را برای حفظ بقاء هدف قرار داده و با تمام وجود برای عملی گردانیدن آن تلاش میکند. اما این به معنای هماهنگی تمامی نهادهای وابسته و یکدستی حاکمیت نیست، چرا که در مراکز حساسِ رژیم و در بین مسیولینِ کلانِ کشوری، لشکری و امنیتی اختلافات و تضادهای عمیقی وجود دارد که تعیینکننده هستند.
عمدهترین اختلافات در مراکز فکری و عقیدتی نظام است، مسئلهی اسلام آمریکایی، شیعهی انگلیسی، نگرش جدایی دین از سیاست و اختلاف اعتقادی و عملکردی بعضی از روحانیون و مراجع با اصل ولایت مطلقهی فقیه نمونههایی هستند از این دست که اصل نظام و اصول بنیادین حاکمیت را در برمیگیرد – اختلاف و تضاد فزایندهی شخصیتهای اصولگرا و بعضا تندرو با اصل نظام و بروز آشکار اختلافاتشان، همچون موضعگیریهای محمود احمدینژاد و حامیانش، خانوادهی لاریجانیها خصوصا صادق و علی لاریجانی، علی مطهری و کسانی از این دست.
وضعیت امنیتی:
رژیم حاکم بر ایران نظامی ایدیولوژیک است که بصورت ماهیتی دارای دیدگاه و عملکردی اطلاعاتی – امنیتی ست و با تمامی مسایل نیز اینگونه برخورد میکند. برای این منظور نیز دستگاهها و شبکههایی تودرتو ایجاد کرده است. از جمله اطلاعات رهبری، وزارت اطلاعات، اطلاعات سپاه و قص علی هذا- که هر کدام از آنها دولتیست در درون دولت با اقدامات و عملکردهایی فراقانونی که زندگی را بر مردم حرام کردهاند و بارزترین مشخصهی آنها سرکوب مردم به بهانههای مختلف و دستگیری، شکنجه و قتل آزادیخواهان و دگراندیشان است.
در رابطه با مسایل اطلاعاتی – امنیتی رژیم میتوان مسایل و موارد متعددی را مورد بحث قرار داد، اما در اینجا تنها به دو مورد اشاره میکنم:
- جنگ بر سر قدرت و اختلافات داخلی؛ جنگ قدرتی جدی بین دستگاههای اطلاعاتی – امنیتی رژیم وجود دارد که باعث ناهماهنگی، اختلاف، تضاد و تقابل نیروهای امنیتی خصوصا سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات شده است.
- ضربهپذیری مرکز نسبت به پیرامون؛ رژیم به شکل راهبردی عمده تمرکزش را بر روی مناطق مرزی و برون مرزی قرار داده است. ازاینرو به وضوح میتوان گفت که مرکز ایران نسبت به مناطق مرزی از نظر نظامی و امنیتی ضربهپذیرتر و شکنندهتر است.
- کشته شدن محسن فخریزاده و نحوهی کشته شدنش در محدودهی تهران و انفجار و تخریبات در مراکز هستهای و حساس بطور مکرر، بیانگر این واقعیات است.
وضعیت اجتماعی – اقتصادی:
بیکاری، گرانی، تورم روزافزون وعدم ثبات بازار، ایام را به کام مردم تلخ کرده است درحدی که یکی از اصلیترین دغدغههای بخش عمدهای از مردم چگونگی گذران روزانهی زندگیست. در جامعه شکاف طبقاتی بیشتر و بارزتر شده است، فقیرها فقیرتر، عدهای از غنیها غنیتر و طبقهی متوسط روز به روز کوچکتر و کوچکتر میشود. بگونهایی که میتوان گفت؛ جامعه تقریبا دو قطبی میگردد، یک قطب اقلیتی غنی که مونسین و مقربین نظاماند و قطب دیگر اکثریتی فقیر که بدنهی اصلی جامعه را تشکیل میدهند، سیر فقر نیز روز به روز به سمت فقر مطلق گسترش مییابد. این وضعیت که باعث و بانی آن نظام و سیاستهای کلان نظام است گام به گام جامعه را به سمت بحران و فروپاشی سوق میدهد. بگونهای که تصورش دردناک و حقیقتا کشنده است. برای نمونه میتوان به مستندی که شمقدری – یکی از نیروهای ولایی- تهیه کرده و گوشههایی از آن در دنیای مجازی پخش شده است اشاره کرد، داستان به این صورت است که دو نفر با بنگاهداری مصاحبه میکنند که غیر ازخرید و فروش ماشین کارهای دیگری هم انجام میدهد. از جمله معاملات تنفروشی، بنگاهدار میگوید بطور مستمر زنانی همسردار با رضایت همسرانشان میآیند برای تنفروشی و ادامهی داستان! یعنی تنفروشی آنهم با رضایت شریک زندگی، حالا تصور کنید معنای این زندگی و نتایج آن را. نمونهایست از واقعیتی اسفبار که جامعه هنجارها و ارزشهای نگهدارندهاش را پایمال کرده و از هم میپاشد. تهیهی فیلم و دیالوگهایی که صورت میگیرد واقعیتیست قابل تأمل و بیانگرعمق فاجعه.
هر چند مشکلات و مصائب اجتماعی و اقتصادی بسیارند، اما به نظرم برای فهم حقیقت نظام حاکم بر ایران ذکر این نمونه مستند کافیست. جامعه به دلخواه و داوطلبانه معیارهای نگهدارندهاش را پایمال نمیکند، میداند که ماهیت و موجودیتش وابسته به ارزشهاییست که تاروپودش را با آنها ساخته است. پس چه شده است که جامعه تیشه به ریشهی خودش میزند؟ مسئول و مسبب این فلاکت و فاجعه کیست و چگونه باید با آن برخورد کرد؟ بیگمان این مستند مشتیست نمونهی خروار که از مدیریت ظالمانهی حاکمان و فساد سیستماتیک کلان ناشی میگردد و نیازمند مواخذه، موضعگیری و واکنش جمعیست.
اعتراضات مردمی:
علیرغم موانع و فشارهای روزافزون میتوان گفت سیر اعتراضات و نحوهی طلب مطالبات پیشرونده و مثبت است که در این مورد میتوان به موارد مثبت اشاره کرد؛ – استمرار و پیوستگی اعتراضات – گستردگی و سراسری بودن اعتراضات – مشارکت اقشار مختلف جامعه – حضور فعال زنان و جوانان بعنوان دو نیروی فعال و تاثیرگذار در اعتراضات – با گذر زمان چارچوبهی مطالبات مشخصتر و شکل و نحوهی اعتراضات سازمان یافتهتر میگردند – میزان ریسکپذیری مردم بیشتر شده و در رسیدن به اهداف مصممترمیگردند – سیر پیشرونده و فزایندهی اعتراضات جسارت و شهامت جمعی ایجاد کرده که میتواند تعیینکننده باشد – و مواردی دیگر از این دست.
در پایان میتوان گفت؛ آینده از آن مردمانیست که با اراده ونیروی ذاتی سرنوشت خویش را رقم خواهند زد. ◻️