رهبر آپو، مبارزه خود را در شمال کوردستان با راهبرد: "کوردستان مستعمره است" آغاز کرد. یعنی بر این باور بود که کوردستان به عنوان میهن تاریخی خلق کورد توسط چهار دولت ترکیه، ایران، سوریه و عراق اشغال و مورد استعمار واقع شده است.
میهن تاریخی خلق کورد، از زمان تمدن سومریها در مزوپوتامیا تا امپراطوری میدیها در قرون قبل از میلاد مسیح و بعدها ساسانیان و در این اواخر نیز توسط امارتهای کوردی نیمه مستقل تحت حاکمیت دو امپراطوری عثمانی و صفویه، اگر چه متناوب اما به صورت مستقل یا نیمه مستقل، تحت حاکمیت خلق کورد بوده است.
فروپاشی امپراطوری عثمانی متعاقب شکست در جنگ جهانی اول و تقسیم بخش عمده ای از سرزمینهای تحت اشغال آن در پیماننامه لوزان در ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۳ میلادی، خلق کورد را در میان سه دولت مصنوع ترکیه، عراق و سوریه تقسیم نمود، اگر چه شرق کوردستان نیز تحت اشغال دولت حاکم بر جغرافیای ایران باقی ماند.
تقسیم کوردستان در میان چهار دولت اشغالگر ایران، ترکیه، سوریه و عراق، عصری جدید را برای خلق کورد رقم زد که در آن موجودیت و هویت کوردی با تهدید نابودی مواجه گشت چرا که زبان، فرهنگ، تاریخ، منابع سرزمینی و... خلق کورد توسط این دول اشغالگر در معرض نابودی قرار گرفت، به عبارت دیگر، سرزمین کوردستان به مستعمره این چهار دولت اشغالگر تبدیل شد و به همین دلیل رهبر خلق کورد (عبدالله اوجالان) با درک این واقعیت، جمله تاریخی "کوردستان مستعمره است" را بیان نمود
بر همین اساس نیز در طول چندین دهه مبارزه پکک و سایر جریانات و احزاب برآمده از فلسفهی آپوئیسم، هیچگاه در هیچ یک از اسناد رسمی حزب، از مفهوم "کوردستان ترکیه – ایران – عراق – سوریه" استفاده نشده است بلکه از مفهوم "شمال – شرق – جنوب – غرب کوردستان" استفاده شده است زیرا حرکت آپوئیسم، کوردستان را مستعمره و تحت اشغال تعریف می کند و قائل به آن است که باید از طریق مبارزه، کوردستان را از سلطه استعمارگران آزاد نمود و سروری سیاسی را بار دیگر به خلق کورد بازگرداند.
اما متاسفانه برخی از افراد، جریانات و احزاب در هر چهار بخش کوردستان، به صورت ناآگاهانه یا آگاهانه از مفهوم "کوردستان ایران – ترکیه – عراق – سوریه" در ادبیات رسمی خویش استفاده میکنند، به عبارت دیگر اگر مفهوم "کوردستان ایران" را تجزیه و تحلیل کنیم، بدان معناست که از نظر تاریخی، سیاسی، حقوقی و... شرق کوردستان را به عنوان بخشی جداییناپذیر از تمامیت ارضی دولت – ملت ایران به رسمیت شناختهایم که بهصورت همزمان بدین معناست حق سروری سیاسی را از خلق کورد سلب نمودهایم چرا که پذیرفتهایم کوردستان موجودیت و هؤیت مستقل و متفاوتی از موجودیت و هؤیت ایرانی ندارد و این امر نیز به معنای تداوم مستعمرهبودن کوردستان و اعمال سیاستهای آسمیلاسیون، غارت منابع، نابودی اکولوژی و... میباشد.
اگر چه از نظر علمی، خلق کورد شاخصه های ملت بودن را از جمله: زبان مشترک، جغرافیای مشترک، تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، احساس تعلق مشترک و... را دارد و بر اساس اصول حقوقی نیز، هر ملتی حق تعیین سرنوشت و حاکمیت بر وضعیت خویش را دارد یعنی حق سروری سیاسی را دارد، که اگر از مفهوم "کوردستان ایران" استفاده و آن را به رسمیت بشناسیم یعنی از حقوق مورد اشاره در بالا عبور کرده ایم.
اگر چه ممکن است عده ای ادعا کنند که درجاتی از سروری سیاسی نیز در چهارچوب مدلهای خودمختاری یا فدرالیسم وجود دارد که در آن صورت چون شرق کوردستان در جغرافیای سیاسی دولت – ملت ایران قرار می گیرد آنگاه استفاده از مفهوم کوردستان ایران توجیه پذیر است!
در پاسخ به این ادعا لازم است دو پرسش زیر مطرح شوند:
١- چرا خلق کورد مطالبه سروری سیاسی خود را به مدل های خودمختاری یا فدرالیسم فروکاهد؟
٢- آیا مدل خودمختاری یا فدرالیسم، مسئلهی خلق کورد را حل میکند؟
در پاسخ به پرسش اول میتوان بیان نمود که خلق کورد همچون سایر ملتها از حق سروری سیاسی کامل برخوردار است و هیچ فرد یا نهادی نمیتواند این حق را لغو نماید مگر آنکه از طریق اعمال زور به وسیلهی نیروی نظامی که امروزه آن را در هر چهار بخش کوردستان شاهد هستیم، اما این اعمال سلطه از طریق نیروی نظامی و به تعلیق در آوردن حق سروری سیاسی، مشروع نیست و آنچنان که بیان شد صرفا یک "تعلیق" از نظر زمانی است.
سروری سیاسی کامل برای خلق کورد از دیدگاه تئوریک، در دو مدل دولت – ملت کوردستان و یا از دیدگاه آپویی در مدل کنفدرالیسم دمکراتیک تبلور کامل پیدا میکند و لزومی ندارد که خلق کورد حق خود را به خودمختاری فروکاهد.
در پاسخ به پرسش دوم، واقعیت این است که چون مدلهای خودمختاری یا فدرالیسم ریشه در مدل دولت – ملت دارند، و این مدل نیز علت بسیاری از نزاعهای اتنیکی جهانی است نمیتواند مسئله کورد را حل کند چرا که خلق کورد در بسیاری از مناطق با سایر اتنیکها از جمله: عربها، فارسها و ترکها در هم تنیدگی جغرافیایی دارد و اگر بخواهد بر اساس این مدلها رفتار نماید باید با این خلقها وارد نزاعی خونین و بیپایان شود، حال آنکه در روژآوا با وجود در هم تنیدگی خلقهای کورد و عرب با یکدیگر یا سایر تنوعها، مدل کنفدرالیسم دمکراتیک در عمل اثبات نموده است که توانسته است سروری سیاسی کامل را به خلق کورد برگرداند و همچنین با مهیا نمودن فضایی دمکراتیک مانع از هر گونه نزاع اتنیکی، دینی، مذهبی و... شود، اما مدل فدرالیسم در جنوب کوردستان از بدو تاسیس تاکنون با حکومت مرکزی عراق در نزاع بوده و حتی نتوانسته است مسئله مناطقی از جمله: کرکوک، شنگال، خانقین و... را حل نماید و در عمل با شکستی تمام عیار مواجه گشته است.
امید است با توجه به مطالب بیان شده در متن حاضر، افراد، جریانات و احزابی که از مفهوم "کوردستان ایران" استفاده می کنند، این اشتباه استراتژیک را اصلاح نمایند و از مفهوم صحیح و حقمدار "شرق کوردستان" بهره ببرند و در تصمیمات استراتژیک و سیاستگذاریهای خویش به دو تجربهی روژآوا و جنوب کوردستان که نمونههای عینی دو مدل کنفدرالیسم دمکراتیک و فدرالیسم میباشند توجه کنند.