تحولات جدید خاورمیانه و راه حل آنها
«حل مسائل خاورمیانه با ذهنیت دولت و دولت-ملت محال است. منشا تمام معضلات خاورمیانه و به ویژه مسئله فلسطین و کورد، ذهنیت دولتمداری و وجود دولت-ملت است.»
«حل مسائل خاورمیانه با ذهنیت دولت و دولت-ملت محال است. منشا تمام معضلات خاورمیانه و به ویژه مسئله فلسطین و کورد، ذهنیت دولتمداری و وجود دولت-ملت است.»
جمیل بایک ریاست مشترک شورای رهبری کنفدرالیسم جوامع کوردستان (کجک) در نوشتهای که در روزنامه سرخوبون منتشر شده به دلایل و منشا معضلات خاورمیانه و به ویژه جنگ کنونی بین فلسطین و اسرائیل در غزه پرداخته و ضمن ارزیابی این مسئله به ارائه راه حل اساسی برای حل این معضل و نیز مسئله کورد پرداخته است.
متن نوشتار بدین شرح است:
تحولات جدید خاورمیانه و راه حل آنها
با جهانی شدن سرمایهداری، همه مکانهای سکونت بشر مورد توجه نیروهای مدرنیته سرمایهداری قرار گرفته است. این یکی از دلایل اصلی تشدید اختلافات و رقابتها در مناطق آسیایی و اقیانوس آرام در سالیان اخیر بوده است. چون که امروزه سیستم سرمایهداری از راه مکانیسم مصرفگرایی (فروش کالا و خدمات) رشد میکند. این نیز سبب شده که جهان معاصر به دوره جوامع مصرفگرا نامگذاری شود. این یک نامگذاری دقیق است. سیستم مدرنیته سرمایهداری در مرحله جوامع مصرفگرا قرار دارد. اکنون به لطف پیشرفتهای علم و تکنولوژی، معضل تولید کافی حل شده است. دیگر مشکل تولید نمانده است. اما این به معنی حل مشکلات بشر نیست! برعکس مشکلات و بحرانهای بشریت متراکم شده است. زیرا هنوز سیستم مدرنیته سرمایهداری حاکم است. وجود این سیستم به خودی خود مانع از حل معضلات کنونی است. از طرف دیگر اینکه حالا مصرفگرایی به ابزار اصلی حاکمیت سرمایهداری تبدیل شده و جای عامل تولید را گرفته، موجب تعمیق مشکلات جوامع بشری شده است. این خود را در قالب تخریب محیط زیست و نابودی طبیعت و بحران حیات در کره زمین نشان داده است. وقتی هدف اصلی مصرفگرایی و فروش بیشتر برای کسب سود باشد، خود طبیعت هم بیشتر مورد هجوم و بحث قرار میگیرد. رهبر آپو اشاره کرده که سیستم تمدنی که با جداسازی سوژه از اُبژه و تعمیق اختلافات مابین آنها رشد میکند، در مدرنیته سرمایهداری به اوجش رسیده و در حال رسیدن به مرحلهای است که حتی سوژه را نیز به ابژه تبدیل میکند. در چنین دورهای هستیم. قطعا این نیز در گسترش تضادها و رقابتها و جنگها نقش مهمی داشته و در قالب جنگ جهانی سوم عینیت پیدا کرده است. زیرا تضادها محلی و منطقهای نیستند، بلکه سراسریاند. در واقع این وضعیت متضاد از ماهیت خود سیستم حاکم برآمده است. سیستم در همه جا حضور دارد و در نتیجه این جنگ و تضاد را به همه جا کشانده است. بیشک این اختلافات توسط یکسری مراکز به اجرا در میآید. یکی از این مراکز خاورمیانه است. خاورمیانه از دیرباز مرکز مهمی بوده است. به همین دلیل به یکی از کانونهای رقابت و درگیری مبدل شده است. ارزیابی فعلی از این قرار است. افزایش درگیری و رقابتها در جاهای دیگری مانند قاره آسیا و در دوره جوامع مصرفگرا، به معنی کاهش اهمیت خاورمیانه نیست، برعکس اهمیت خاورمیانه بیشتر شده است. آخرین تحولات خاورمیانه نیز مهم است؛ زیرا ایراد چنان بحثی را نشان میدهد.
رهبر آپو قبلا اشاره نموده که همه درگیریها و رقابتهای کنونی در چارچوب جنگ جهانی سوم در حال اجراست. وقایعی که امروزه در خاورمیانه روی میدهند، این موضوع را به خوبی روشن میکنند. اگر چنین نبود، پیشرفتهترین سیستم جنگی جهان را به خاورمیانه نمیآوردند. اکنون پیشرفتهترین کشتی جنگی جهان در خاورمیانه است. وقتی جنگ فلسطین شعلهور شد، آمریکا بزرگترین کشتی جنگیاش را به خاورمیانه آورد. گفتند که ناو دومشان را نیز خواهند آورد. نیز گفته شده که بریتانیا هم کشتی جنگی خودش را به این منطقه میآورد. بزرگترین ناو جنگی آمریکا یعنی بزرگترین کشتی جنگی جهان و این یعنی خطر وقوع یک جنگ جدی. اشتباه است اگر بگوییم این تنها برای جنگ اسرائیل علیه غزه و حماس آمده است. مسلما وجود و امنیت اسرائیل برای آمریکا و ناتو بسیار مهم است. به طوری که میشود گفت کشاندن این ناوهای جنگی به منطقه به خاطر حفظ امنیت اسرائیل بوده است. اما وجود دولت اسرائیل و امنیتش، موضوعی منطقهای است. تنها به جغرافیایی که در آن بنیاد نهاده شده ربط ندارد بلکه به کل خاورمیانه مرتبط است. تاسیس دولت اسرائیل که موجب از سرگیری مجدد مشکل تاریخی اعراب و یهودیان و مسئله فلسطین شده ارتباط تنگاتنگی با سیاستهای خاورمیانهای نیروهای مدرنیته سرمایهداری دارد. به نحوی که گفتن «ارتباط دارد» کافی نیست. چون که یکی از پایههای نظم و آرایش ایجاد شده در خاورمیانه، امنیت دولت اسرائیل است. اولین برآمد این موضوع نیز مسئله فلسطین است. به این دلیل مسئله فلسطین از مسائلی است که از آغازش تا کنون تمام خاورمیانه را در بر گرفته است. عملیات حماس و یورش اسرائیل به غزه یکبار دیگر این حقیقت را روشن نمود. هنوز روشن نیست این اتفاقات به کجا خواهد رسید. حالا همه به ارزیابی این وضعیت پرداخته و تلاش دارند روشن سازند که این وقایع از کجا آب میخورد. پیشبینی دقیق برای این وضعیت سخت است. مشخص نیست به جنگی گسترده تبدیل خواهد شد یا تنها به صورت محدود و محلی باقی خواهد ماند. اما تعمیق درگیری و تضاد مابین نیروهای مدرنیته سرمایهداری و تعمیق بحران سیستم حاکی از وقوع این تحولات در چارچوب جنگ جهانی سوم است. نیز مواضع تا کنونی طرفهای مختلف، این حقیقت را نشان میدهد. از طرف دیگر این وضعیت تنها به خاورمیانه محدود نخواهد ماند و به سایر مناطق جهان نیز خواهد رسید. جنگ اوکراین نمونه این وضعیت است.
با حمله روسیه به اوکراین، برای اولین بار جنگ جهانی سوم از مرزهای خاورمیانه خارج شد. اما تحولات کنونی حاکی از آن است که کانون این جنگ باز هم خاورمیانه است. در واقع خاورمیانه همواره به عنوان کانون جنگ باقی مانده است و این پروسه ادامه دارد. یکصد سال است جنگی بیوقفه در کوردستان و فلسطین ادامه دارد. به دلیل این دو مسئله تمام منطقه به میدان جنگی مستمر تبدیل شده است. تنها تحول تازهاش این است که مدرنیته سرمایهداری به مرحله جوامع مصرفگرا رسیده است و نتیجهاش این چیزی است که میبینیم. در نتیجه پیشبینی اصلی این است که جنگ جهانی سوم در سایر مناطق جهان و نیز در خاورمیانه شدیدتر میشود و روند جاری بر این مبنا گسترش یافته است.
یکی از پایههای اصلی نظام حاکم بر خاورمیانه، قطعا سیاست نسلکشی خلق کورد است. باید در هنگام صحبت از موضوع فلسطین و نظام حاکم بر خاورمیانه و وقایع تازه، این حقیقت را نیز در نظر گرفت. در غیر اینصورت نمیتوان منشا معضلات و مسیر وقایع و نتایج آن را فهمید. درک درست از مسائل تنها بدین شیوه مقدور است. وضعیتی که در کوردستان و فلسطین ایجاد شده، در واقع نماینده نظمی است که در خاورمیانه ایجاد شده است. نظم خاورمیانه بر مبنای نسلکشی این دو خلق ایجاد شده است. لذا وقایع مثبت و منفی کوردستان و فلسطین بر تمام منطقه تاثیرگذار هستند. در حالی که مبارزات هر دو خلق و پیشروی آنان به سوی آزادی، موجب واهمه نظام استعمارگر و نسلکش حاکم بر خاورمیانه خواهد شد، عکس این حالت، شرایط را بحرانیتر میکند. از طرف دیگر مسئله خلق یهود هم یکی از مسائل واقعی خاورمیانه است. این یک واقعیت مهم در خاورمیانه است. نمیتوان مسئله خلق یهود را نادیده گرفته یا انکار کرد. حل درست و پایدار مسئله خلق یهود به اندازه حل مسئله کورد و فلسطین حائز اهمیت است. تغییراتی که در نظام موجود در خاورمیانه در جریان است بر مبنای منافع مدرنیته سرمایهداری نیست. برعکس توسعه روند آتی بر اساس دموکراسی و غالب آمدن آن بر روابط سلطهجویانه و ایجاد یک راه نوین برای همزیستی آزاد و برابر خلقهاست. باید از این منظر مسئله کورد و مسئله اعراب و فلسطین را نگاه کرد. راه حلهای دیگر نواقصشان زیاد است. ناسیونالیسم عرب (در چارچوب ضدیت با یهودیان) مشکل را در بازگشت یهودیان به خاورمیانه میداند، در حالی که ناسیونالیسم یهود (صهیونیسم) مشکل را در وجود اعراب قلمداد میکند. بر این اساس و برای وجود یکی از این دو خلق، باید دیگری از میان برود. این یک رویکرد بینهایت غلط است. این رویکردها که نتیجه ناسیونالیسم و ذهنیت دولت-ملتاند، تا کنون به غیر از پیچیدهکردن مشکلات، نتیجهای در پی نداشتهاند. این رویکردها عامل آن همه خسارات دردناکند. از طرف دیگر این رویکرد که ناشی از ذهنیت حکمرانی و دیدگاه دولت-ملت است، به عنوان تنها راهحل مطرح میشود. اما در واقع این تنها راه خلقها نیست. ارزیابی تاریخی از این دست نیز کاملا اشتباه است. بهتر است مسئله را در قالب بازگشت یهودیان به خاورمیانه و بودن اعراب نگاه نکرد. رهبر آپو از لحاظ تاریخی به ارزیابی دقیق و رادیکال از مسئله اعراب و یهودیان در طی تاریخشان پرداخته است. این ارزیابی نوین از تاریخ که رهبر آپو آن را توسعه داده، دارای مبنای علمی نیز هست. توانایی نشان دادن واقعیات اجتماعی را دارد. ارزیابی جدید رهبر آپو از تاریخ که الگوی دولتمداری را کنار گذاشته است و از یک الگوی سوسیالیستی به توضیح وقایع تاریخی میپردازد، در زمینه حل معضلات خاورمیانه حائز اهمیت است.
مشکل تاریخی عرب-یهود در پی توسعه تمدن حکمرانی و دولت ایجاد شد. مشکل عرب و یهود، نتیجه توسعه تمدن دولتمداری است. رهبر آپو در راستای توسعه تاریخی این دو خلق به دقت این موضوع را دنبال نموده است. رابطه این موضوع با کشمکش مابین هوریها و عاموریها در تاریخ را آشکار ساخته است. اینها مهم است و نمیتوان بدون آگاهی از این موضوعات، به جوهر مشکلات کنونی پی برد و برایش راه حل یافت. به همین علت تا کنون مشکلات عمیقتر شدهاند. مشکل اعراب و یهودیان به دلیل همین رویکرد عمیقتر شده است. تا حالا راه چارهی خاصی برای این معضل ارائه نشده است. ابرقدرتها مانند دشمن در برابر هم موضع گرفتهاند و کوشیدهاند با ذهنیت مدرنیته سرمایهداری و رویکرد دولت-ملت مسئله را حل کنند. رویکرد هر دو طرف اسیر مدرنیته سرمایهداری و دولت-ملت است. ولی اساس مشکل عرب-یهود که امروزه خود را در مشکل اسرائیل-فلسطین میبیند، ذهنیت و رویکرد دولت-ملت است. مدل تاسیس دولت-ملتها در جغرافیایی که اعراب و یهودیان در آن زیستهاند، دلیل پیدایش این معضل است. راه حل مسئله فلسطین و نیز مسئله کورد عبور از این ذهنیت و رویکردی است که سیستم مدرنیته سرمایهداری در خاورمیانه ایجاد نموده است. در مرحله پیش از جنگ جهانی اول، هدف نیروهای سرمایهداری در خاورمیانه، فروپاشی امپراتوری عثمانی و تاسیس دولت-ملتهای مطیع خود بود. رابطهای که دولت عثمانی با آلمان ایجاد کرد، نتوانست مانع از این روند فروپاشی آنان شود. پس از سقوط آلمان در جنگ جهانی اول، بریتانیا و فرانسه، به تجدید آرایش جغرافیای سیاسی خاورمیانه پرداختند و نفوذ بریتانیا در خاورمیانه عمیقتر شد. جغرافیای خاورمیانه تا جایی که امکان داشت، تکه تکه شده و به چندین دولت وابسته تقسیم شد. کوردستان مابین ۴ دولت-ملت تقسیم شد و خلق کورد با نسلکشی روبرو گردید. این با توافق دولت تازه تاسیس ترکیه با قدرتهای مدرنیته سرمایهداری ایجاد شد. با این کار از طرفی خلق کورد با نسلکشی روبرو شده و از طرفی دولت-ملتهای ترک، عرب و فارس به وابستگی امپریالیستها درآمدند. دولتهای امپریالیستی این روش را برای حفظ منافع خود مناسب دیدند. قتلعام و امحای خلقهای آشوری و ارمنی نیز در این روند و در چنین رویکردی انجام گرفت. شروع مجدد مشکل اعراب و یهودیان برآیند همین روند بود. هر یک ابعاد خاص خود را دارد. باید موضوع بازگشت خلق یهود به خاورمیانه در اواخر سده ۱۹ و اوایل سده ۲۰ و وقایع پس از آن را ببینیم. با توسعه مدرنیته سرمایهداری در اروپا، نسلکشی علیه خلق یهود نیز شدت یافت. در پی آن ایدهی سکونت در خاورمیانه که به عنوان سرزمین اجدادی آنان دیده میشود و میتوانند در آنجا دولتی مختص به خود را تاسیس کنند، در میان یهودیان گسترش یافت. برای کنار زدن موانع این ایده، به جلب حمایت نیروهای مدرنیته سرمایهداری-امپریالیستها پناه بردند. این نیز عامل به وجود آمدن چنین وضعیت دامنهداری بوده است. در اواخر آن دوره بریتانیا در تلاش برای وابستهسازی هر چه بیشتر خاورمیانه به خود بود. این یک متد قدیمی نیروهای امپریالیستی بوده است. مختصرا آن را سیاست حفظ توازن قوا و تقسیم حکمرانی مینامند. بریتانیا از وضعیت خلق یهود و مشکل اعراب و یهودیان به نفع خود استفاده نمود. مبنای برخورد نیروهای امپریالیستی با این مسائل، روابط بر مبنای منافع خود است. این نیز دلایل خود را دارد. مثلا انگلیس نگران این بود که در جنگ، آمریکا از آلمان حمایت کند. در پی روابطی که یهودیان با آمریکا ایجاد نمودند، پس از آنکه از نسلکشی روسیه فرار کرده و به آمریکا گریختند و برای ممانعت از تکرار چنان وقایعی، به مسئله یهودیان توجه بیشتری کردند. زیرا در جنگ جهانی اول روسیه در مقابل آلمان از انگلیس حمایت میکرد. در این مدت کشوری که بیشترین نسلکشی یهودیان در آن روی داد، روسیه بود. در نهایت این روی نداد و انگلیس فاتح جنگ شد. انقلاب اکتبر نیز در روسیه به وقوع پیوست. بزرگترین نسلکشی خلق یهود در زمان نازیها روی داد. لذا بازگشت یهودیان به خاورمیانه افزایش یافت. درگیری و دشمنی اعراب با یهودیان نیز همزمان با این پروسه افزایش پیدا کرد. این روند با تاسیس دولت اسرائیل عمیقتر شد و تا کنون ادامه یافته است.
در حقیقت گامی درست و لازم بود برای اینکه خلق یهودی از ژینوساید اروپا نجات یابند و به خاورمیانه بیایند. زیرا خاورمیانه جایی است که جامعهی یهودی خود را در آن جمع کرده و رشد خود را تضمین میکند. ممکن نیست که خلق یهودی به عنوان جامعه رشد کند و موجودیت خود را خارج از خاورمیانه حفظ نماید. رهبر آپو با انجام تحلیلهای تاریخی، اجتماعی و معاصر ثابت میکند که این درست است. اما برنامهریزی بازگشت خلق یهود به خاورمیانه با ذهنیت دولت-ملت و چگونگی انجام این فرآیند، منجر به پیامدهای منفی شد. به جز ذهنیت دولت-ملت، درک ادیان تاریخی و حتی قبیلهای نیز اختلافات را عمیقتر کرده است. اینگونه به جای غلبهی خلق یهودی بر مشکل موجودیت و به دستآوردن شرایطی که باعث رشد و شکوفایی آنان شود، باعث شده است وضعیت خطرناکتری را نسبت به گذشته تجربه کنند. میتوان پروسه را به این صورت خلاصه کرد. تجربهی تاریخی خلق یهود و پروسهی ژینوساید فعلی که خلق فلسطین با آن روبرو است پیامد آن دسته از برنامههایی است که با ذهنیت حکومتمداری رشد و توسعه یافته است. درستتر میشود که بگوییم این یک نمونه است. زیرا وضعیتی است به شدت آزار بخش. خلق یهود به سبب نسلکشیهایی که در اروپا با آن روبرو شدند، به خاورمیانه آمدند و در سرزمین فلسطین سکونت کردند. دلیل اینکه یهودیان دچار نسلکشی شدند و در نتیجه به ژینوساید ختم شد، تمدن دولتگرا و درک آن از دولت-ملت است. اما به دلیل همان ذهنیت در نهایت خلق فلسطین با نسلکشی و ژینوساید مواجهه میشود. این واقعیت استثنایی است و ما باید از آن درس بگیریم. شاید هیچ رویداد تاریخی دیگری به اندازه این خاص و آموزنده نباشد.
دیدگاه دولت-ملت مشکلات را دشوارتر کرده است
با مشکل عرب و یهود بهتر مشخص میشود که مشکلات با دولت-ملت قابل حل نیستند و بدتر نیز میشوند. همچنین پیدایش مشکل کورد و بدون راهحل ماندن آن نتیجهی رویکرد دولت-ملت است. رویکرد دولت-ملت است که ریشهی تمامی مشکلات خاورمیانه است. بر این اساس در خاورمیانه با رویکرد دولت-ملت، هیچ مشکلی حل نشده است و هیچ پیشرفتی نیز حاصل نشده است. همانگونه که در مسئلهی اسرائیل و فلسطین دیده میشود، مشکلات جدی وجود دارند که میتواند در هر زمانی تمامی منطقه را وارد جنگ کند. برای مسئلهی کورد نیز همین امر صدق میکند. ذهنیت ضد کورد و سیاستهای دولت کولونیالیست ژینوساید ترکیه که در نتیجهی دولت-ملت سرچشمه میگیرد، خاورمیانه را به محیط درگیری و جنگ و ژینوساید تبدیل میکند. وجود چنین وضعیتی ثابت میکند که هیچ توسعه و رشد حقیقی وجود ندارد و آنچه به عنوان رشد و توسعه دیده میشود فقط یک موضوع سطحی است. از سوی دیگر دخالت مستمر نیروهای مدرنیتهی سرمایهداری در خاورمیانه و طراحی و مدیریت خاورمیانه بر اساس منافع آنها بوده است، که خود این وضعیت نتیجه همین ذهنیت است. نیروهای مدرنیتهی سرمایهداری بودند که خاورمیانه را بر اساس دولت-ملت شکل دادند. این مکانیسم هنوز هم پابرجاست. اگر تغییری حاصل شده است، به شکل مداخلات آمریکا و ناتو بوده است که در برخی از رژیمها بر اساس نیازهای سیستم سرمایه جهانی رخ داده است. این نشان دهندهی تغییر مثبت نیست بلکه مشخص میکند که اندیشه و سیاست سلطهگرا و غالب در خاورمیانه ادامه دارد.
سهم دولت-ملت در تعمیق مشکل فلسطین تعیین کننده است. ناسیونالیسم عربی در برابر ناسیونالیسم یهودی نتوانست مشکل را حل کند بلکه آن را بدتر کرد. در حالی که به جای راهحل رویکرد مرتجعی، میتوانستند موضع برعکسی را اتخاذ کنند و در نتیجه توانایی تغییر وضعیت را داشتند. این امر که دولت-ملتهای عرب به طور مستمر از وضعیت و مسئلهی خلق فلسطین دفاع نکردهاند، این خود دلیل بزرگی است که مسئلهی فلسطین به چنین وضعیتی دچار شود، به ویژه در ابتدای ایجاد مشکل وضعیت به این شکل بود. با تأسیس رسمی دولت اسرائیل، دولتهای عربی موضع رادیکالی را علیه اسرائیل اتخاذ کردند. اما با گذشت زمان مخالفت با اسرائیل و نزدیک شدن به مسئلهی فلسطین فرم و شکلی سیاسی به خود گرفت. با سرکار آمدن ناصریسم و سپس بعثیسم در سوریه و عراق، مسئلهی اسرائیل و مسئلهی فلسطین به یک رقابت سیاسی تبدیل شد. همچنین این رویکرد کشورهای عربی نیز مانع از توسعه جنبش فلسطین در راستای یک خطمشی مستقل شده است. بدون شک رویکردی که همه چیز را دربارهی مسئلهی اسرائیل و فلسطین برابر نماید اشتباه است. مهم است که رویدادها و حقایق در چارچوب تحولات تاریخی خود با یکدیگر مرتبط باشند تا حقایق را درک کنیم. اما این کار به این معنا نیست که همه چیز از طریق یک دیدگاه صورت بگیرد. این ذهنیت و سیاستهای دولت اسرائیل است که مشکل فلسطین را ایجاد کرد. مانند دولت ترکیه، دولت اسرائیل نیز از ذهنیت نسلکشی رنج میبرد. همانگونه که دولت ترکیه با خلق کورد برخورد میکند، دولت اسرائیل نیز به همان شکل با خلق فلسطین برخورد میکند. دولت ترکیه موجودیت خود را بر اساس ژینوساید خلق کورد قرار داده است. به همان شکل نیز اسرائیل موجودیت خود را بر پایه و اساس ژینوساید و نابودی خلق فلسطین قرار داده است. رویکردی که بر مبنای ناسیونالیزم عربی ایجاد شده است، این ذهنیت را بیشتر تقویت کرده است. این دو ناسیونالیزم یکدیگر را تقویت کردهاند. ناسیونالیزم یهودی خواستار این است که فلسطین به طور کلی بخشی از اسرائیل باشد و برای این منظور عرب باید نابود شود؛ ناسیونالیزم عربی نیز تاسیس حاکمیت عرب در فلسطین و از بین رفتن اسرائیل برای رسیدن به این مقصود را پیشبینی میکند. نقطهای که این رویکرد دولت-ملت را که با ناسیونالیزم سنتی و دینگرایی پوشیده شده است، به این حد رساند که مشکل بدون حل باقی مانده است و خلق فلسطین با تعمیق درگیری و جنگ با ژینوساید روبرو شد.
شکست دولت-ملت عربی در پذیرش واقعی مسئلهی فلسطین و ارائهی راهحلی برای این مشکل، تأثیر مثبتی بر توسعهی جنبش فلسطین داشته است. پس از شکست دولت-ملت عربی در برابر اسرائیل در سال ۱۹۶۷ جنبش فلسطین شروع به تقویت کرد و شروع به کار واقعی در مورد مسئلهی فلسطین و مبارزه برای آزادی خلق فلسطین کرد. پس از این تاریخ مبارزهی خلق فلسطین قویتر شده و در سراسر جهان به رسمیت شناخته شده است. جنبش فلسطین و مبارزات خلق فلسطین شروع به دریافت حمایت از مردم خاورمیانه و کل جهان کرده است. بسیاری از مردم در خاورمیانه و سراسر جهان به جنبش فلسطین در مبارزه برای مسئلهی مردم فلسطین پیوستهاند. بدون شک مبنای حمایت از مسئلهی فلسطین در منطقه و جهان این است که جنبش فلسطینی دیدگاهی سوسیالیستی دارد. از طرف بسیاری از کشورها و جنبشهای سوسیالیستی در شوروی سابق حمایت و پشتیبانی شد. همانگونه که مشخص است پکک در مناطقی که جنبش فلسطینی در آن حضور داشته است و با همدردی با جنبش فلسطینی عملیات انجام داده است. در این پروسه، با وجود اینکه پکک تازه مرحلهی تأسیس خود را به پایان رسانده بود، اما در زمان حملهی اسرائیل به بیروت در جبهههای مقدم جنگید و به عنوان جنبشی گریلایی اولین شهید خود را در آنجا تقدیم کرد. این رابطه که توسط جنبش آزادیخواهی کورد برقرار شده است، باعث شده تا مردم فلسطین و کوردستان تا به امروز متحد باقی بمانند.
با دینگرایی و لیبرالیسم نسلکشی جنبش فلسطین مورد هدف قرار گرفت
اکنون در مورد مسئلهی اسرائیل و فلسطین گفتوگوهایی صورت میگیرد که پس از اعمال حماس در دستور کار قرار گرفت. در حالی که برخی نوع و سبک عملیات حماس را اشتباه قلمداد میکنند و آن را محکوم میکنند، برخی دیگر آن را به دلیل سیاستی میدانند که اسرائیل دنبال میکند. آمریکا ایدئولوژی مذهبی را ترویج کرد و از جنبشهایی حمایت کرد که با این ایدئولوژی رشد کردند. این با هدف محدود کردن نفوذ شوروی بر خاورمیانه و تضعیف جنبشهای تودهای دمکراتیک اتفاق افتاد. این سیاست به پیشنویس قانونی آمریکا در سال ۱۹۷۷ تحت عنوان «پروژهی کمربند سبز» اجرا شد. با این سیاست که با مداخلهی شوروی در افغانستان رسمیت یافت، جنبشهای مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی در برابر تضعیف جنبشهای سوسیالیستی و دمکراتیک مورد حمایت قرار گرفتند. این نیز برای تضعیف نفوذ شوروی در خاورمیانه بود. زیرا با توسعهی جنبشهای تودهای سوسیالیستی و دمکراتیک، نفوذ ایالات متحده و ناتو در خاورمیانه رو به کاهش بود. همچنین شوروی نیز با همراهی و حمایت از این جنبشها، نفوذ خود را در خاورمیانه افزایش میداد. آمریکا، ناتو و دیگر قدرتهای مدرنیتهی سرمایهداری به حمایت از ایدئولوژی مذهبی در خاورمیانه متوسل شدند. توسعهی ایدئولوژی و جنبشهای مذهبی در خاورمیانه بر همین اساس اتفاق افتاد. جنبشهای القاعده و طالبان که بعدا به عنوان گروههای مذهبی افراطی در افغانستان آشکار شدند، سازمانهایی بودند که توسط آمریکا و ناتو حمایت و توسعه مییافتند. همانگونه که میدانیم اسامه بن لادن یکی از اعضای خاندان سلطنتی عربستان است. برای اینکه بر مردم تاثیر داشته باشد، به درخواست آمریکا سازمانی را به عنوان یکی از اعضای خاندان سلطنتی عربستان تأسیس کرد و به افغانستان فرستاده شد تا همراه با طالبان علیه شوروی بجنگد. همچنین طالبان توسط سازمان سیا در پاکستان تاسیس شد و آموزش داده شدند تا در افغانستان علیه شوروی بجنگند. در نتیجه شوروی مجبور شد افغانستان را ترک نماید. این سازمانها دولت افغانستان را تصرف کردند. القاعده و طالبان شناخته شدهترین جنبش هستند، اما تمام جنبشهای مذهبی در خاورمیانه توسط آمریکا و ناتو در چارچوب این سیاست تأسیس، حمایت و توسعه یافتند. علاوه بر پاکستان و افغانستان، در ایران، عراق، سوریه، کوردستان، ترکیه، لبنان، فلسطین، مصر و دیگر کشورهای شمال آفریقا جنبشهای مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی توسعه یافته و مورد حمایت قرار گرفتهاند. در نتیجه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تضعیف جنبشهای سوسیالیستی در سراسر جهان، جنبشهایی که مبتنی بر ایدئولوژی مذهبی نیز بودند، رسالت خود را انجام دادند. پس از این پروسه، پروژهی «اسلام میانهرو» گسترش داده شد تا با پایتخت جهانی آمریکا مطابقت داشته باشد. برخی از جنبشهایی که قدرت دولتی را به دست گرفتند، مانند طالبان، زمانی که وارد چنین روند تحولی نشدند و تصمیم گرفتند به عنوان یک نیروی مستقل باقی بمانند، مورد هدف آمریکا قرار گرفتند.
در این چارچوب، حماس برای تضعیف جنبش فلسطین توسط آمریکا و اسرائیل تأسیس شد و مورد حمایت قرار گرفت. بر اساس این حمایت، حماس تاسیس شد. همانطور که مشخص است، حماس به عنوان بخشی از جنبش اخوان المسلمین توسعه یافت. ساختاری به نام اخوان المسلمین سازمانی است که توسط آمریکا و ناتو حمایت و هدایت میشود. اخوان المسلمین مانند سایر جنبشهای مذهبی با هدف اصلی جلوگیری از توسعه سوسیالیسم تقویت شد. آنها هیچ موضعی در برابر آمریکا و اسرائیل یا ناتو ندارند و بر اساس حمایتی که از آنها انجام میدهند، وجود دارند. برای تضعیف جنبش فلسطین، حماس توسط سازمان سیا و موساد به عنوان شاخهای از اخوان المسلمین در فلسطین تأسیس شد. این مانند وظیفهای بود که به حماس سپرده شده است. دلیل درگیری و جنگ امروزهی حماس با دولت اسرائیل این است که ماموریت خود را به پایان رسانده است. این نیز هیچ تفاوتی با جنگ القاعده یا طالبان با آمریکا ندارد. هیچ عواقبی برای شکست یا پیروزی این نیروها در این جنگها وجود ندارد. دقیقا مانند وضعیت امروز افغانستان. زیرا ایدئولوژی مذهبی توسط آمریکا، و اسرائیل و ناتو بر اساس یک وظیفه توسعه یافته است. پس از فروپاشی و انحلال اتحاد جماهیر شوروی و تضعیف نسبی جنبشهای خلق دمکراسی، این جنبشهایی که با این ایدئولوژی رشد و گسترش یافتهاند، مأموریت خود را به انجام رساندند. پس از این دیگر نقشی ندارند. در بهترین حالت فقط میتوانند بر اساس سیاستهای قدرتهایی مانند آمریکا و اسرائیل و ناتو برخورد کنند. زیرا این جنبشها توسط سازمانهای اطلاعاتی تأسیس و توسعه یافتهاند. باید در مورد حماس هم این نکته مهم را درک کنیم. بنابراین حماس هیچ نقشی برای رهایی و آزادی خلق فلسطین ندارد.
در چارچوب پروژهی کمربند سبز، سازمانهایی بر اساس ایدئولوژی مذهبی در کوردستان تأسیس شدند. زمانی که جنبشی بر مبنای آزادی در باکور کوردستان توسعه یافت، جنبشی مذهبی به نام حزبالله علیه پکک و انقلاب کوردستان تأسیس شد. این ساختار توسط خود دولت اداره میشد. میدانیم این ساختار که تحت عنوان حزبالله تأسیس شده بود چه نقشی داشت و چگونه هزاران میهندوست کورد را مورد نسلکشی قرار داد. امروزه نیز این ساختار توسط دولت ادامه دارد. از آنجایی که ترکیه کشوری عضو ناتو است، جنبشهای مذهبی توسط خود دولت تأسیس و اداره شدند. این که چگونه و با چه هدفی سازمانهایی بر اساس ایدئولوژی مذهبی در خاورمیانه ایجاد شدهاند، در مورد ترکیه به بهترین وجه قابل مشاهده و آن را درک میکنیم. در ترکیه، سازمانهایی که بر اساس ایدئولوژی مذهبی بودند، به طور رسمی تحت عنوان انجمن ضد کمونیست سازماندهی شدند. هزینههای آنها توسط خود سازمان سیا تأمین میشد. این گروهی که امروز بر ترکیه حکومت میکنند، از جمله طیب اردوغان نیز، افرادی هستند که در این جوامع کار میکنند یا آموزش دیدهاند. همچنین فتحالله گولن یکی از بنیانگذاران انجمن ضد کمونیستی بوده است. با کودتای نظامی ۱۹۸۰ این ایدئولوژی جایگزین ایدئولوژی کمالیستی شد. پس از این تاریخ، از اینکه مورد حمایت دولت باشد و مدیریت و اداره آن توسط دولت صورت گیرد به جنبشی تبدیل شده است که خود دولت را اداره میکند. در این راستا مهم است بدانیم که توسعهی این جنبش بر اساس ایدئولوژی مذهبی در ترکیه بوده است.
روش دیگر تضعیف جنبش فلسطین، ترویج ایدئولوژی لیبرال بود. لیبرالیسم در درون جنبش فلسطین بر اساس متد توقف مبارزه و به دست آوردن نتیجه از طریق دیپلماسی توسعه یافت و در نتیجه جنبش فلسطین نفوذ خود را از دست داد. هنگامی که به دیپلماسی اهمیت داده میشد، بسیاری از کادرهای پیشگام جنبش مورد هدف اسرائیل قرار گرفتند. با دور شدن جنبش از مقاومت و ضعیف شدن و از دست دادن کادرهای خود، اتکای آن به دیپلماسی افزایش یافت. اما پروسهی دیپلماسی و روند و فرایند اسلو دام و تلهای برای از بین بردن جنبش فلسطین بود. متأسفانه آنها در این دام افتادند و به مسئلهی فلسطین آسیب شدیدی وارد شد. یاسر عرفات برای آخرین بار در مقر رامالله زندانی شده بود و به محاصرهی افرادی که راهحل را در سیاستهای آمریکا میدیدند، گرفتار شده بود. بعدها توسط اسرائیل مسموم و کشته شد. بدون شک چرخش لیبرالی جنبش فلسطین دارای ابعاد ایدئولوژیک و سیاسی است. پس از انحلال سوسیالیسم بنیان گذاری شده، جنبشهای مبتنی بر ایدئولوژیهای چپ، سوسیالیستی و مارکسیستی دستخوش تغییر ایدئولوژیک شدند. در واقع، خود شوروی به دلایل ایدئولوژیک، بدون هیچ مداخله مستقیم خارجی منحل شد. در حالی که شوروی با چنین وضعیتی روبرو بود، انتظار میرفت که جنبشهای مبتنی بر شوروی دچار تحولات مشابهی شوند. در واقع، جنبشهای سوسیالیستی و دمکراتیک در سراسر جهان تحت تأثیر منفی انحلال و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند. رهبر آپو با ایجاد تغییر ایدئولوژیک و تغییر پارادایم مانع از این شد که پکک به چنین سرنوشتی دچار شود. نه تنها از این امر جلوگیری کرد، بلکه خود را از پارادایم دولتگرایی جدا کرد و رهبری مبارزه برای برابری، آزادی و دمکراسی را در دوران جدید بر عهده گرفت و با درک خود از سوسیالیسم غیردولتی مبتنی بر اکولوژی و آزادی زن، توانست گامهای جدیدی بردارد. رهبر آپو بر اساس انقلاب ذهنی عمیقتر شد و این واحد را به یک چارچوب ایدئولوژیک و سیاسی تبدیل کرد. اگر چنین تحولی در جنبش فلسطین رخ میداد، به چنین وضعیتی گرفتار نمیشد و جنبش فلسطین در وضعیت کنونی خود نبود. آنچه مورد نیاز است ترویج چنین تغییر و تحولی است، که با غلبه بر ذهنیت دولت-ملت، ذهنیت ملت دمکراتیک حاکم شود.
حکومتی که بیشترین سود را از این اختلافات برده است دولت ترکیه است
حکومتی که بیشترین سود را از اتفاقاتی که در خاورمیانه اتفاق میافتد برده است دولت ترکیه است. زیرا دولت ترکیه دارای جایگاهی است که به شدت تحت تأثیر موازنههای خاورمیانه است. از آن جایی که تحولات جدید باعث تغییر موازنهها میشود، طبیعی است که به این تغییر و تحولات واکنش نشان دهد. این اضطرابی است که به صورت طبیعی از دست دادن جایگاه برای کسی که از این موازنهها سود میبرد ایجاد میکند. در غیر این صورت این نگرانی ناشی از پایبندی به هیچ اصل و اصولی نیست. شايد اين وضعيت، يعنی رويكرد بهرهگيرى از موازنهها را بتوان برای دولتها به كار برد؛ اما پتانسیل یا احتمال این امر در همه جا و برای تمامی دولتها یکسان نیست. در ترکیه شرایطی وجود دارد که اولویتها را تعیین میکند و از آن سود میبرد و این فرصتهای ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک است که این وضعیت را ایجاد میکند. ترکیه دارای جایگاه ژئوپلیتیکی مهمی است. این جایگاه و موقعیتی که ترکیه در آن قرار دارد مهم است. دولت ترکیه از بدو تاسیس بر مبنای این موضع سیاست ورزیده است و سعی کرده حمایتی برای سیاستهای خود بیابد. در این زمینه به نتایج مهمی دست یافته است.
قبل از هر چیز با حمایتهایی که از خارج دریافت کرده بود، توانست سیاست ژینوساید خلق کورد را در داخل خود انجام دهد. زیرا سیاست اساسی دولت ترکیه ژینوساید کوردهاست. موجودیت خود را بر این اساس بنا کرده است. اگر تا کنون توانسته این سیاست را حفظ کند، با حمایتهایی است که از سوی قدرتهای خارجی به ویژه آمریکا و ناتو شده است. اکنون دولت ترکیه با حمایتی که از سوی آمریکا و ناتو دریافت میکند، می تواند سیاست ژینوساید خود علیه کوردها را اجرا کند. اگر این حمایت نبود، دولت ترکیه نه در گذشته و نه امروز نمیتوانست سیاست ژینوساید کوردها را اجرا کند. بدون شک قدرتهای خارجی از ترکیه به دلیل اهمیت ژئوپلیتیکی آن حمایت میکنند.
اسرائیل یکی از نیروهای اصلی حامی دولت ترکیه است. ترکیه به دلیل سیاستی که در قبال اسرائیل اتخاذ کرده است، مورد حمایت آمریکا و ناتو قرار گرفته است. اگر این حمایت تا امروز ادامه دارد، به تداوم این رابطه مربوط است. بنابراین حمایت اسرائیل از دولت ترکیه بسیار مهم است. نقش اسرائیل در توطئهی بینالمللی به وضوح این اهمیت را نشان میدهد. زیرا توطئهی بینالمللی در چارچوب سیاستهای ژینوساید علیه خلق کورد، بالاترین سطح حمایت از دولت ترکیه بوده است. توطئهی بینالمللی برنامه و طرح آمریکا و اسرائیل بود. این توطئه با هماهنگی ناتو صورت گرفت. از این نظر برای دولت ترکیه رابطه با اسرائیل بسیار مهم است. قطع این حمایتی که دولت ترکیه از قدرتهای خارجی دریافت میکند، موجودیتش را به خطر میاندازد. به همین دلیل است که دولت ترکیه در واکنش به حملات اسرائیل به غزه با بیانیهای محدود موافقت کرده و هیچ واکنش دیگری انجام نخواهد داد. اگر توجه داشته باشید، دولت ترکیه به شدت نگران این تحولات است. این نیز به وضوح نگرانی وی را نشان میدهد. اما پاسخ بسیار محدود و ضعیف است. اگر این را به درستی درک کنیم، همه چیز از نظر سیاست و چهرهی دولت ترکیه روشن میشود. چون عدهای از سیاست و چهرهی دولت ترکیه اطلاعی ندارند، انتظار این را داشتند که طیب اردوغان به شدت به این وضعیت واکنش نشان دهد به نحوی که وضعیت موجود را تغییر دهد. قطعا چنین وضعیتی در میان نیست. به دلیل جنگ ویژهای که در ترکیه در حال اجراست، درک این حقایق دشوار شده است. یکی از خصوصیات دولت ترکیه این است که بیش از حد از جنگ ویژه استفاده میکند و همراه آن بر دیدگاهها تاثیر میگذارد. این نیز به ویژه با حکومت فاشیستی آکپ-مهپ در سالهای اخیر بسیار افزایش یافته است. اما با توجه به اینکه فضای ستمگری با ستم ناشی از ناسیونالیسم، شوونیسم و فاشیسم ایجاد شده است، این موضوعات به طور آشکار و منظم مطرح یا مورد بحث قرار نمیگیرند. افکار عمومی ترکیه و روشنفکران ترکیه از این نظر کاستیهای زیادی دارند. استفاده شدید از جنگ خصوصی و استراتژیهای ایجاد تفاهم، پیامد و نشان دهندهی این ارزش کمی است که به جامعه داده میشود. جامعهی ترکیه نمیتواند در این موضوع روشنگری کند و از این دام و تله نجات یابد. اکنون اکثریت قابل توجه از جامعه میتوانند فکر کنند که دغدغهی اصلی طیب اردوغان آیندهی خلق فلسطین است و برای آن تلاش میکند، گویی طیب اردوغان در غزه است. این فعالیتهای مرکز فرماندهی جنگ ویژه است که باعث میشود جامعه اینطور فکر کند. این نیز از سوی کسانی که قدرت را در دست دارند، به عنوان یک پیروزی تلقی و ارائه میشود، اما در واقعیت برای جامعه این به معنای پیروزی نیست، بلکه به معنای فروپاشی است.
دولت ترکیه در مرحلهای تاسیس شد که جهان بر دو قطب تقسیم شده بود و در میان این دو قطب، فرصتی وجود داشت. از این فرصت ترکیه سود زیادی برده است. دولت ترکیه بیش از هر دولت دیگری از این وضعیت استفاده کرده است. در زمان تاسیس دولت ترکیه با عمل و رفتار سیاسی خود از هر دو قطب استفاده کرد. هنگامیکه در سالهای ۱۹۳۰ جنگ جهانی دوم آغاز شد، دولت ترکیه جایگاه خود را در بلوک مدرنیتهی سرمایهداری به رهبری آمریکا یافت و با تأسیس ناتو، ترکیه به عضویت ناتو درآمد. همانطور که میدانیم، ناتو نیرویی بود که سیاست جهانی را تعیین میکرد و بر این اساس استراتژیهایش را در این دوره مشخص کرد. تأسیس اسرائیل نیز تصمیم و استراتژی ناتو است. تنها تأسیس اسرائیل نبود، بلکه مرکزی است که در آن تمامی سیاستها در قبال خاورمیانه طراحی میشود. بنابراین سیاست اسرائیل در قبال فلسطین یک استراتژی ناتو است و از سوی ناتو حمایت میشود. بدون حمایت آمریکا و ناتو، اسرائیل نمیتوانست این سیاست را اجرا کند. مانند سیاستهای ژینوساید کوردها، سیاست ژینوساید فلسطین نیز بدون حمایت ناتو امکان پذیر نبود. همانطور که دیده میشود، دولتهای ترکیه و اسرائیل از بسیاری جهات به طرز تعجب برانگیزی شبیه هم هستند.
ترکیه هم به دلیل جایگاه ژئوپلیتیک و هم عضویت در ناتو از جنگ بین دولتها سود میبرد. به این دلایل، ترکیه نمیخواهد جنگ بین دولتها پایان یابد. زیرا وقتی درگیریها کمتر شوند، نیاز به آن نیز کمتر میشود. ترکیه چنین ویژگی و رویکردی دارد. یکی از درگیریهایی که ترکیه از آن استفاده کرد، درگیری بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود. در دوران جنگ سرد، استفادهی زیادی از آن کرد. با حمایت تمام ناتو به سیاستهایش ادامه داد. این حمایت پس از فروپاشی شوروی ادامه داشت. به سبب اینکه جهان وارد مرحلهی جدیدی شده است، یعنی جنگ جهانی سوم و با وجود فروپاشی شوروی، اما ناتو به حفاظت خود ادامه داد. توطئهی بینالمللی علیه رهبر آپو، نتیجهی این حمایتی است که از ترکیه صورت گرفته است. این نیز پاسخی برای ترکیه بود که در چارچوب سیاستهای آمریکا و ناتو عمل نماید. زیرا منشاء تمامی مداخلهها در خاورمیانه، سیاست آمریکا و ناتو است. پس از فروپاشی شوروی، این سیاستها در چارچوب جنگ جهانی سوم اتفاق افتاد. بر این اساس ترکیه طبق سیاستهای آمریکا و ناتو برخورد میکند و به دریافت این حمایتها ادامه میدهد. از سوی دیگر ترکیه بسیار از جنگ بین اوکراین و روسیه سود برد. زیرا این جنگ ضدیت و درگیری بین دولتها را افزایش داد. به سبب این وضعیت روابط بین آمریکا و روسیه، روسیه و اروپا دچار پیچیدگی شده است. ترکیه با عضویت در ناتو از این فضای آشفته و پیچیده سود برد و توانست با حفظ روابط خود با روسیه از حمایت اقتصادی و سیاسی از سوی روسیه برخوردار شود. اگر چه این یک وضعیت متناقض است، اما روسیه با وجود عضویت در ناتو، به دلیل وضعیت ناتو از دولت ترکیه حمایت کرد.
یکی از درگیریهایی که ترکیه از آن بیشترین سود را برد، درگیری بین اسرائیل و دولتهای عربی بود. همانطور که میدانیم، پس از تأسیس دولت اسرائیل، یکی از ابعاد اصلی سیاست خاورمیانهای آمریکا و ناتو، امنیت کشور اسرائیل بود. یکی از ارکان مهم این سیاست، حضور و حمایت دولت ترکیه بود. ترکیه یکی از کشورهایی است که در حال حاضر اسرائیل را به رسمیت میشناسد. سیاست رسمی دولت اسرائیل ایجاد یک کشور کاملا مبتنی بر دین یهودیت است و برای این منظور حاضر است علیه خلق فلسطین ژینوساید انجام دهد. این نیز سیاست آمریکا و ناتو است. این نقشی که به دولت ترکیه سپرده شده است، حمایت از سیاستهای اسرائیل در خاورمیانه است. از سوی دیگر چنین سیاستی به معنای شروع جنگی بیپایان در بین اعراب و یهودیان است. در واقع این پروسه اینگونه گسترش یافته است. این وضعیت پر از کش و قوسهای فراوان و پس از آمدن یهودیان به سرزمین فلسطینیان ادامه یافته است. این اتفاقاتی که اکنون رخ میدهند، قطعا جزئی از ادامهی این پروسه است. دولت ترکیه از وضعیت اختلاف بین دولتهای عربی و اسرائیل سود بسیاری به دست آورده است. با قرار گرفتن در کنار اسرائیل، از حمایت اسرائیل و آمریکا و ناتو برخوردار شد. حتی گاها از دولتهای عربی که با اسرائیل در حال درگیری هستند، سود برده است. قطعا دولت ترکیه با تمامی این حمایتها سیاست ژینوساید خلق کورد را پیش میبرد. قبلا برای به دست آوردن حمایت در رابطه با سیاست ژینوساید کورد وارد این رابطه شده است. دلیل اینکه دولت ترکیه وارد ناتو شده است، ژینوساید کوردهاست. وقتی که برخی اتفاقات رخ میدهند که روابط سیاسی در جهان یا منطقه را تیره میکند، برخی میگویند که ترکیه میتواند یا باید از ناتو خارج شود. کسانی که این حرف را میزنند بیشتر افراد نزدیک به دولت هستند. اینها اظهارات بیپایه و اساس هستند. دولت ترکیه هرگز از ناتو خارج نخواهد شد. به خوبی میداند که بدون ناتو نمیتواند سیاست ژینوساید علیه خلق کورد را اجرا کند. این را همه به خوبی میدانند، کسانی که نمیدانند همانهایی هستند که میگویند ترکیه باید از ناتو خارج شود.
حملات اسرائیل به غزه و فلسطین در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ چهره واقعی و دو رویی دولت ترکیه و حکومت آکپ-مهپ را از بسیاری از جهات آشکار کرده است. اینکه رسانههای ترکیه موضوع را در دستور کار قرار میدهند، از سرپوش گذاشتن بر این نفاق و دو رویی ناشی میشود. اگر به یاد داشته باشید، دولت ترکیه حمله بزرگی را علیه روژآوا آغاز کرد و عملیات آنکارا را بهانه کرد. قبل از حمله، از طریق وزرای خارجه و دفاع علنا اعلام شد که تمام زیرساختها و منابع روژآوا هدف آنهاست. سپس حمله به روژآوا آغاز شد. همانطور که ذکر شد، در حملات هوایی تمام زیرساختها و منابع آن را بمباران کردند. از جمله سد، سازمانهای انرژی، بیمارستان، مدرسه، مناطق مسکونی، انبارهای مواد غذایی، پالایشگاههای نفت، کارخانه و کارگاهها و غیره. این حملات هنوز هم ادامه دارند. در واقع سالهاست که دولت ترکیه این حملات را انجام میدهد. تفاوت این بار در شدیدتر و خشونتآمیزتر بودن آن است. پس از ۵ روز از آغاز این حملات دولت ترکیه، حملهی اسرائیل به غزه آغاز شد. در حالی که دولت ترکیه چنین موضعی در قبال روژآوا داشت، طیب اردوغان بدون احساس شرم اعلام کرد لازم است حمله به غزه متوقف گردد و مکانها از طریق هوایی مورد اصابت قرار نگیرد. اما آنچه طیب اردوغان انجام داده است با آنچه نتانیاهو انجام داده است هیچ تفاوتی ندارد. در واقع، از بسیاری جهات از ناتانیاهو بدتر بوده است. پس چرا دولت ترکیه نگران این وضعیت بود و چگونه میتوانست این را آشکارا بگوید آنهم زمانی که خود درگیر انجام عملیاتی بود که خلق کورد را دچار نسلکشی میکرد؟ همه باید این دو سوال را بپرسند و پاسخ درستی برای آن بیابند. پس از آن حقیقت دولت ترکیه و دولت آکپ-مهپ و طیب اردوغان آشکار خواهد شد. همچنین وضعیتی که مردم ترکیه در آن زندگی میکنند نیز به همین صورت آشکار خواهد شد.
تنها دلیلی که دولت ترکیه را نگران کرده است، این است که اقدامات حماس گسترش یافته است و معلوم نیست که پیامدهای آن در منطقه چه چیزی را در پی خواهد داشت. این ایده که احتمالا توازن جدیدی در حال ظهور است سیاست ژینوساید کوردها را تهدید میکند. دولت ترکیه در شرایطی نیست که بتواند با چنین اما و اگرهایی روبرو شود و یا با آن مقابله نماید. به ویژه برای حکومت آکپ-مهپ که موجودیت خود را بر اساس ژینوساید کوردها گسترش داده است، چنین وضعیتی بیش از حد مشکل آفرین خواهد بود. از این نظر دولت ترکیه و حکومت آکپ-مهپ را بسیار نگران میکند. وگرنه برخلاف تلویزیون و رسانهها، ترکیه نگران آزار و اذیتی که خلق فلسطین در غزه گرفتار آن شده است و از دست دادن جان فلسطینیها و آوارگی آنها از خانه و کاشانهی خودشان نیست. این فقط پنهان کردن چهرهی واقعی دولت و تنها ملاک چگونگی نحوهی پیگیری سیاستهای دولت است. این سیاست شرمآور با روی کار آمدن حکومت آکپ-مهپ بسیار گسترش یافته است. به نوعی عمل شده است که جامعه حقایق را نمیداند. اینگونه فاشیزم زمام امور را در دست دارد. در واقع دغدغهی دولت ترکیه چگونگی اجرای سیاست ژینوساید علیه خلق کورد است. اگر دولت ترکیه بداند که این وضعیت سیاست ژینوساید علیه خلق کورد را به خطر نمیاندازد و میتواند از فضای جدیدی که در حال ظهور است استفاده کند یا چنین وعدهای به او داده شود، این نگرانی به کلی از بین خواهد رفت. در چنین حالتی برای گسترش بیشتر جنگ و درگیری تلاش خواهد کرد. همیشه موضع ترکیه این بوده است. قطعا دولت ترکیه نمیخواهد جنگ و درگیری بین عرب و یهودیان پایان یابد و مشکل فلسطین و اسرائیل حل گردد. در واقع، زمانی که تنش بین اسرائیل و دولتهای عربی در سالهای اخیر کاهش یافت و توافقاتی بین آنها حاصل شد، دولت ترکیه به شدت از این موضوع آشفته شد. دولتهای عربی را به خیانت به مسئلهی فلسطین متهم کرد. قطعا موضع دولتها به نفع مسئلهی فلسطین نبود. اما دغدغه و نگرانی دولت ترکیه مسئلهی فلسطین نیست، بلکه کاهش نیاز به این کشور در نتیجهی کاهش تنشها در خاورمیانه و پایان حمایت از سیاستهای ژینوساید علیه خلق کورد است. دولت ترکیه اکنون از تنشهایی که اخیرا از سر گرفته شده است، برنخواهد آشفت. اگر دولت ترکیه بداند که این وضعیت به سیاستهای ژینوساید خلق کورد لطمه وارد نخواهد کرد، خواستار هرچه عمیقتر شدن این وضعیت است و برای این امر تلاش خواهد کرد. به همین سبب نباید شک کنیم که دولت ترکیه حکومت آکپ-مهپ برای این سیاست تلاش خواهند کرد.
با شروع این حوادث، انتقادی مطرح شد که حکومت آکپ-مهپ دلسوز نیست و در رابطه با مسئلهی فلسطین جامعه را فریب میدهد. این انتقاد از سوی برخی از روشنفکران و روزنامهنگاران ترکیه مطرح شد. قطعا این انتقادات درست هستند؛ اما بدون اشاره به واقعیت کورد نمیتواند تأثیر لازم را بگذارد. متأسفانه به دلیل غلبه احساسات و همچنین فشارهای ناسیونالیستی نمیتوان واقعیتها را به طور کامل مشخص کرد. به همین دلیل نمیتوان تحولات مثبتی در ترکیه ایجاد کرد. واضح است که روشنفکران ترکیه، چپ، جنبشهای سوسیالیستی و دمکراتیک از این نظر دارای کاستیها و نواقصی هستند. این شامل حوزهی سیاست دمکراتیک نیز میشود، زیرا وظیفهی آنها توسعه این دیدگاه است. حقیقت در ترکیه تنها بر اساس حقیقت کورد ظاهر میشود و قابل درک است. بدون دست زدن به واقعیت کورد نمیتوان حقایق را آشکار کرد. حتی اگر حقیقت گفته شود، هیچ تأثیر و نتیجهای در پی نخواهد داشت. از صبح تا شب نیز گفته شود حکومت آکپ-مهپ و طیب اردوغان و جنبشهای دینی ترکیه به فکر مسئلهی فلسطین نیستند، این تأثیر ملموسی بر جامعه نخواهد داشت. زیرا این وضعیت پنهان است. همه میتوانند با بستن هر نوع ماسکی خود را اینگونه نشان دهند که از مسئلهی فلسطین حمایت میکنند. از طریق تغییر این دیدگاه و حمایت از مسئلهی خلق کورد و انتقاد و سوال کردن از دولت و حکومت آکپ-مهپ میتوان وضعیت و شرایط را بهتر روشن کرد و حقایق نشان داده شوند. در لحظهای که طیب اردوغان رییس فاشیستها میگوید: «باید بمباران غزه متوقف گردد!» اگر در ترکیه با صدایی بلند گفته میشد: «پس چرا روژآوا را بمباران میکنی؟» آنگاه ماسک حکومت برداشته میشد. جامعهی ترکیه به حقایق پی میبرد و بر این اساس وضعیت قابل ستایش بود. این موضعی است که در ترکیه اتخاذ نمیشود و لازم است صورت بگیرد.
راهحل گسترش و ترویج خلق دمکراتیک است
اکنون بحثهای فشرده و جدی در سرتاسر جهان دربارهی این وضعیتی که ایجاد شده است و پیامدهای آن در جریان است. اما این بحثها بسیار از آشکار کردن ریشهی اصلی مشکل و راهحلهای آن به دور است. به گفتوگویی بر اساس نتایج و احتمالاتی که ممکن است در آینده رخ دهد نیاز دارد. اگر از این منظر به آن نگاه کرد که هر کس برای آنچه که میخواهد به دست آورد تلاش خواهد کرد و کسانی که دارای بیشترین قدرت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی هستند، بیشتر به اهداف خود دست مییابند میتوان گفت تحلیل اشتباهی نخواهد بود. اما اگر بپرسیم که آیا تمامی اینها میتواند مشکلات فعلی را حل کند، پاسخ خیر خواهد بود. اکنون همانطور که در این اتفاق دیده میشود، موازنهها در خاورمیانه بسیار حساس هستند. در چنین مرحلهای که جنگ جهانی سوم رخ داده است، دست بردن به توازنهای خاورمیانه به منظور جنگ میتواند منجر به درگیری با نتایج غیرقابل پیشبینی شود. البته سناریوهای ارائه شده از این نظر نگران کننده هستند. هدف دولت اسرائیل روشن است. در تمامی گامها و حرکاتش میخواهد بیش از پیش ژینوساید فلسطینیان را گسترش دهد. بدیهی است که سعی دارد از این فضا برای رسیدن به اهدافش استفاده کند. در حال حاضر بمباران شدیدی را علیه غزه انجام میدهد، اما تا کنون معلوم نیست که آیا این حملات محدود خواهد بود یا خیر. آمریکا و انگلیس کشتیهای جنگی خود را به خاورمیانه آوردهاند. اینها بزرگترین کشتیهای جنگی جهان هستند. از سوی دیگر دولت آمریکا منابع مالی زیادی را به این وضعیت اختصاص داده است. به گفته خودشان، درخواست منابع اضافی مالی در مقیاس بیسابقهای انجام شد و این مورد تایید کنگرهی آمریکا قرار گرفته است. همچنین گزارش شده است که بخش قابل توجهی از این منبع برای هزینه جنگ در اوکراین در نظر گرفته شده است. از حضور ایران و ساختارهایی که در مناطق نزدیک لبنان و سوریه ایجاد کرده است به عنوان هدف اشاره میشود. دشمنی و اختلافات با ایران مشخص هستند. از سویی دیگر در سالهای گذشته، چین در سیاست و توازنهای خاورمیانه شرکت کرده است. چین نقش مهم و بسزایی در نزدیکی عربستان و ایران بر عهده داشته است که گام مهمی تلقی میشود. واضح است که این وضعیت به کام آمریکا نیست. روسیه از طریق اوکراین به این جنگ کشیده شده است. در خاورمیانه هیچگاه جنگ پایان نیافته است. اکنون وضعیتی به وجود آمده است که این جنگ بیشتر گسترش یابد. دولت ترکیه در حال حاضر برای انجام دادن ژینوساید کوردها در تلاش است تا مشکلات را عمیقتر کند و فضای درگیری و جنگی را ایجاد نماید. اکنون برای همگان مشخص شده است که در صدد است تا روژآوا را اشغال نماید، یعنی سیستم خودمدیریتی دمکراتیک را از بین ببرد. هدف دولت ترکیه تنها به اشغال روژآوا و از بین بردن انقلاب روژآوا محدود نیست. هدف آن دور کردن کورد از روژآواست. همچنین میخواهد کوردهایی که در بخشهای دیگر کوردستان مقاوم هستند و بر خطمشی آزادی پافشاری میکنند را دور نماید. از این طریق میخواهد به هدف اصلی و پایانی خود که همانا ژینوساید خلق کورد است، دست پیدا کند. اکنون میخواهد از این وضعیت برای این هدف استفاده نماید.
این همان وضعیتی است که مدرنیتهی سرمایهداری در آن قرار دارد. مدرنیتهی سرمایهداری جز با تعمیق جنگ، هرگز به هیچ راه دیگری متوسل نشده است. در عین حال، انسانها باید مبارزه خود را بر اساس این واقعیت سازماندهی و توسعه دهند. البته این دولتها نیستند، بلکه مبارزهی جامعه دموکراتیک است که مشکلات را حل میکنند. حل مشکلات خاورمیانه با ذهنیت دولت و ملت-دولت غیرممکن است. امروز مبنای تمامی مشکلات خاورمیانه به ویژه مشکلات فلسطین و کوردها، ذهنیت سلطهگرایی و دولت-ملت است. تنها راهحل این است که بر این امر غلبه کرد و گسترش و ترویج ملت دمکراتیک به جای آن است. ملت دمکراتیک شیوهی زندگی و راهحل مبتنی بر سیستم دمکراتیک جامعه است، همچنین غلبه بر درک دولت-ملت است. آنچه که در خاورمیانه لازم است توسعه یابد، درک این نوع زندگی است. زمانی که رهبر آپو درک خود را از ملت دمکراتیک ارائه کرد، این کار را با هدف حل مشکلات خاورمیانه انجام داد. سپس باید به راهحل ملت دمکراتیک برای مشکل فلسطین که یکی از مشکلات اساسی خاورمیانه است فکر کنیم و برای رسیدن به آن مبارزه کنیم.
خلق کورد دهها سال است مبارزهی آزادیبخشی را انجام میدهد. امروزه از طریق مبارزهی خود در برابر توطئهی بینالمللی و با ذهنیت و پارادایم جدیدش که رهبر آپو آن را ترویج و گسترش داده است، این را به سطحی بینالمللی رسانده است. با دستیابی به اتحاد و همبستگی قویتر همراه با مبارزهی آزادی و دمکراسی در خاورمیانه و جهان و به ویژه مبارزهی خلق فلسطین، میتواند به نتیجهای دستیابد که راهحل واقعی مشکلات را آشکار نماید. همچنین مبارزهی دمکراتیک خلق یهودی علیه ذهنیت دولت رسمی بسیار مهم است. از همه مهمتر این است که این نوع تفکر و مبارزه در بین خلق یهودی با وجود تمامی جنگها و ژینوساید گسترش یابد. به جز این نیز مبارزهی دیگر خلقهای خاورمیانه وجود دارد. میتوان با همبستگی و مبارزهی مشترک که تمامی اینها را از دیدگاه و منظر ملتهای دمکراتیک و همزیستی خلقها توسعه میدهد بر مشکلات فائق آمد.