◼️ نیروهای هژمونگرا نخست به چالش با یکدیگر میپردازند و سپس این چالشها به تنش و پس از آن به جنگافروزی میانجامد. جنگهای اول و دوم نمونههای بزرگ و آشکار این واقعیت هستند. به مرور زمان برای محافظت از حوزه نفوذ خود در مراکز دیگری گردهم میآیند تا حاکمیتهای مرکزی نیرومندتری را برای منافع بیشتر خود تشکیل دهند.
تنشهای اخیر میان آمریکا، چین و روسیه به هیچ عنوان اختلاف مابین دو نیروی خیر و شر نیستند، بلکه اختلاف بر سر حاکمیت بر جهان است. در نتیجه این تنش جهان با بحرانهای امنیتی و اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی روبرو شده است. به همین دلیل محال است که هیچ کدام از آنها درصدد چارهیابی مسئله باشد. زیرا نیروهای هژمونگرا از حل مسائل دوری میجویند و این خصیصه ماهوی نیروهای هژمونگرا در دامن زدن به بحران و سیاست «اختلاف بیانداز، حکومت کن» است.
جنگ جهانی اول و دوم و جنگ سرد میان آمریکا و شوروی بحرانهای بزرگی را بدنبال داشت. زیرا نیروهای هژمونگرا تنشهای بزرگی با همدیگر داشتند. امروز چین نیز با نیروی اقتصادی، سیاسی و نظامی وارد بازی شده است و میخواهد خود را به عنوان نیروی هژمون تازه با تکیه بر توانایی غیرنظامی تحمیل کند.
اما روابط مشترک، دارابودن توان نظامی و اقتصادی هر سه نیرو بر این اساس است که وضعیت فعلی جهان را با هدف کسب سود بیشتر و تاراج بیشتر خلقها ادامه دهند، ایجاد حکومتهای ملیگرا و دامن زدن به ملیگرایی علیه خلقهای دمکراتیک و قبضه عرصه سیاست از سوی محافظهکاران و بنیادگرایان. به موارد فوق باید صنعتگرایی متکی بر تخریب محیط زیست را افزود.
نظام مدرنیته کاپیتالیستی و شرکای آن جهان را با بلایای بزرگی روبرو کرده و بحرانها را فراگیر میکنند. از دیدگاه عبدالله اوجالان مدرنیته سرمایهداری "همچون جانوری است که به درازای تاریخ با تمام بشریت سر ناسازگاری داشته و دیالکتیک طبیعی را بهم زده است."
باید نیک بدانیم و بدانیم که نظام کاپیتالیستی با عناوین فریبنده خود در زمینههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به بحرانآفرینی دست میزند و سپس در لوای حل این بحرانها برای کنترل امور هژمونی خود را گسترش میدهد. هدف اساسی هم تحمیل هژمونی خویش بر جهان است.
به گفته عبدالله اوجالان، رهبر خلق کورد تنها راه چارهیابی بحرانها تکیه بر اراده انسان آزاد و جامعه آزاد است. عبدالله اوجالان در کتاب دو جلدی «از دولت کاهنی سومر بسوی تمدن دمکراتیک»، شیوههای هژمونی که با استثمار رنج بشریت شکل گرفتهاند را به شیوهای مفصل مورد ارزیابی قرار داده است.
یکی از ریشههای اصلی بحران موجود از تمدن سومر تا به امروز نظام هژمونگرا است. ارتباط بحران و هژمونگرایی امروز در تنشهای میان واشنگتن، مسکو و پکن به وضوح قابل مشاهده است. هر کدام از این سه مرکز درصدد است با ضربه زدن و نابودی ارزشهای اجتماعی هژمونی خود را بر دیگری تحمیل کند.
هژمونی آمریکا
در اسناد استراتژی مقطعی امنیت مل یآمریکا که در ٣ مارس ٢٠٢١/ ١٣ اسفند ١٣٩٩ آشکار شدند آمده است که آمریکا استراتژی خود را تغییر داده است. به گفتهی تحلیلگران جایگاه آمریکا در میان نیروهای بینالمللی نسبت به گذشته تنزل یافته است. آمریکا از یگانه هژمونی بسوی یکی از هژمونیها در نظام بینالمللی مبدل میشود. زیرا بازیگران تازهای همچون چین و روسیه علیه سیاستهای آمریکا و غرب وارد میدان شدهاند.
واشنگتن از زمان تأسیس تلاش کرده است که از لحاظ نظامی و اقتصادی دولتهای دیگر را در کنترل خود داشته باشد و این سیاست را از طریق تحمیل مجازاتهای اقتصادی فلاکتبار به پیش میبرد. آمریکا این سیاست را با هدف تحت کنترل درآوردن دولتهای دیگر انجام میدهد، در صورت عدم کسب نتیجه دولت مذکور با حمله نظامی مستقیم روبرو میشود. بحران را گسترش میدهد، عقبنشینی میکند و از دور آنرا تحت کنترل قرار میدهد. امروز اما در نتیجه تغییر و تحولات تازه بیةهالمللی، وضعیت نظام جهانی و ورود نیروهای تازه میبینیم که آمریکا همچون گذشته عمل نمیکند. از بسیاری از مناطق عقبنشینی میکند یا تعداد کمی از نظامیان خود را باقی میگذارد و سیاست تحریمهای اقتصادی را تداوم میبخشد.
هژمونی چین
چین درصدد است به عنوان نیروی هژمون اقتصادی و غیرنظامی خود را تحمیل کرده و جهان را تحت کنترل خود بگیرد. همچنین تلاش دارد وارد هیچگونه جنگ نظامی نشود و کنار هیچ جبههای هم قرار نگیرد. روابط اقتصادی خود را با تمامی دولتهای جهان فارغ از نظام و جهتدهی آنها گسترش میدهد.
پس از فروپاشی جماهیر شوروی و شکست آن در سال ١٩٩٠ تمامی جهان راه توسعه اقتصادی را که «توازن واشنگتن» نام گرفته بود دنبال کردند. این نظام از دولتهای منشعب از رژیم کمونیست خواست تا فورا به اقتصاد آزاد بپیوندند و مالکیت ویژه صنایع سرمایهداری را به رسمیت بشناسند.
دولتهای اروپای شرقی روند آمریکایی توسعه اقتصادی را در پیش گرفتند، اما چین این روند را رد کرده و نظام کمونیستی خود را حفظ کرد. همچنین الگوی تازهای از صادرات را ارائه کرد. توسعه مالکیت خصوصی در چین، توسعه بزرگ شرکتهای متعلق به دولت چین را نیز به دنبال داشت.
چین در سالهای پایانی سده ٢٠ یکی از معجزههای رشد اقتصادی را در تاریخ رقم زد. در نتیجه این تجارب بود که توافقنامه موسوم به «توافق پکن» شکل گرفت. اما از دو گزینه باید یکی انتخاب شود. گزینه نخست انحصار اقتصاد از سوی افراد سرمایهدار بود که هدف آنان تنها کسب سود بیشتر است. گزینه دوم باقی ماندن اقتصاد در دست دولت است که در این صورت نیز بازهم در کنترل برخی افراد باقی خواهد ماند و تنها به فکر منافع اقتصادی هستند. این گزینه در اتحاد جماهیر شوروی نیز به مرحله اجرا گذاشته شد و زمینه فروپاشی آنرا هموار کرده بود. زیرا به گفته عبدالله اوجالان، «سوسیالیسم فرعونی» امیدی برای بقای جامعه باقی نگذاشته بود.
هژمونی روسیه
ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه تلاش کرد تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را با توسعه صنایع نظامی، گسترش روابط با دولتهای دوست آمریکا "ناتو" جبران کند. همچنین تعداد کمی از نظامیان خود را در مناطق مختلف مستقر کرده و از طریق شرکتهای ویژه نظامی همچون «واگنر» تبهکاران را سازماندهی کردند.
پوتین تلاش میکند تا یکبار دیگر حلقه حاکمیت روسیه در جماهیر شوروی سابق همچون استونی، لتونی، بلاروس، گرجستان، لیتوانی و اوکراین و دولتهایی همچون سوریه، لیبی، سودان و کشورهای دیگر آفریقایی بودند از نو ایجاد کند. پوتین میخواهد به جهانیان این پیام را برساند که کشور او همچنان پرقدرت است، بویژه پس از تحرکات نظامی در اوکراین که کشورهای اروپایی همپیمان با روسیه از آن حمایت کردند.
جنگ هژمونی میان واشنگتن، مسکو و پکن هیچ تغییر مثبتی را در بنیان نظام بینالمللی به همراه نخواهد داشت. اما بر تنشها در بلوهای بینالمللی خواهد افزود. همچنین طرفین میخواهند از طریق جنگ نیابتی و به کار گرفتن تبهکاران خود منافع خود را در جهان پی بگیرند. اما این تنشها هیچگاه به تقابل نظامی مستقیم آنها علیه همدیگر نخواهد انجامید.◻️