شیرکو بی‌کس, شاعر فرزادها و شیرین‌ها

شیرکو بی‌کس, شاعر فرزادها و شیرین‌ها

شیرکو  بیکس روز دوم ماه مه سال 1940 میلادی در شهر سلیمانیه واقع در جنوب کردستان به دنیا آمد. پدرش فائق بیکس از شاعران بنام روزگار خود بود.

شیرکو نخستین شعرش را در سن 17 سالگی سرود و در سال 1968 اولین مجموعه شعرش بنام مهتاب شعر را در بغداد به چاپ رساند .

از آن زمان تا کنون چندین مجموعه شعر، دو نمایشنامه منظوم و ترجمه نوشته ارنست همینگوی و عروس خون اثر لورکا به زبان کردی از او به چاپ رسیده است .

از جمله دفترهای شعر این شاعر می‌توان از دو سرو کوهی، عقاب، رود، سپیده دم، آفات، کرکس، عطشم را شعله فرو می‌نشاند، دره پروانه‌ها، صلیب، مار و روز شمار یک شاعر، سایه،  و آزادی این واژه بی‌آبرو نام برد که دست کم به زبانهای فرانسوی ، ایتالیایی ، سوئدی وعربی نیز ترجمه و به چاپ رسیده است .

در ایران نیز مجموعه هایی از اشعار شیرکو بیکس همچون ' بلند دره پروانه ' و ' آزادی این واژه بی آبرو ' ترجمه و به چاپ رسیده است .

مهم‌ترین ویژگی کارهای شیرکو بیکس، غربتی است که بنمایه اصلی آثار اوست. وی در سال 1988 از سوی انجمن قلم سوئد برنده جایزه توخولسکی شد و برای چند سالی در این کشور اقامت گزید . شیرکو پس از بازگشت به کردستان به همراه چند ادیب و نویسنده دیگر موسسه چاپ و نشر سردم را تأسیس کرد و مسئولیت مدیریت این موسسه را بر عهده گرفت.

این شاعر پر آوازه کردستان که مدتی بود برای درمان بیماری ریوی و قلبی در سوئد بسر می برد روز یکشنبه چهارم آگوست سال 2013 در استکهلم درگذشت .

شیرکو بیکس از جمله شاعرانی بود که دردها و آلام ستمدیدگان و ملتش را بخوبی در اشعارش به تصویر کشیده که از جمله اشعار اخیر وی می توان به شعری در زمان اعدام 5 زندانی سیاسی در زندان اوین تهران در نوزدهم اردیبهشت ماه سال 1389 اشاره کرد.

شیرکو در بخشی از این شعر در اشاره به حکومت ایران که قصد داشت از طریق اعدام زندانیان سیاسی ،آزادیخوهان کرد را مرعوب کند می گوید : به من بگوئید از شرق تا غرب از بالا تا پایین این کشورها از قدیم تا حالا چوبه های دار چه چیز را در وجود ما کشتند؟ چقدر توانستند از فریاد انقلاب و آزادی ما کم کنند ؟ آیا چوبه های دار توانستند شاهو را هراسان کنند ؟ آیا موفق شدند دریاچه وان و اورمیه را به سکوت وادارند ؟ و آیا توانستند پیر مگرون را به زانو درآورند ؟ آنچه تا امروز چوبه های دار موفق به انجام آن شده اند نتیجه ای معکوس داشته و کاروانمان طویل تر شده است .

شیرکو بیکس در همین شعر در توصیف اعدام شدگان نوزدهم اردیبهشت ماه سال 1389 می گوید از بامداد امروز بزرگترین خیابان سنه شد بنام فرزاد کمانگر ، از صبحگاه امروز وسیع ترین پارک مهاباد شد بنام شیرین علم هولی ، از پگاه امروز همه نوزادانی که به دنیا آمدند نام فرهاد وکیلی بر آنها گذاشته شد و از سپیده دم امروز مهدی اسلامیان شد دریاچه وان ، از شفق امروز علی حیدریان شد به طاق بستان کرماشان ، بفرمائید سنه را به چوبه دار بسپارید ! مهاباد را سر بزنید ! اصلا بفرمائید نگذارید کودکان ما از مادر زائیده شوند . بفرمائید جلوی بارش باران را بگیرید و مگذارید گیاهان برویند و نزارید مزرعه زندگی کند ، اما من دیگر از امروز عاشق چشمان شیرین علم هولی ام ، از امروز هر چه شعر دارم گل ترانه ای برای قد و بالای شیرین علم هولی خواهد بود ، از همین حالا من تاری از گیسوانم اویم ، از همین حالا من ناخن انگشت اویم ، از این به بعد من جفت کفشهایی هستم که شیرین علم هولی برای آخرین بار به پایش کرد و به پای چوبه دار رفت ، از این پس من دستبند بجای مانده از دست شیرین علم هولی ام ، جمهوری اعدام اسلامی چه چیز را اعدام نکرد ؟  از خواب تا شعر از شعر تا زن از زن تا نان و آب و گل و چشمه ..

اما جمهوری اعدام اسلامی آنچه که نمی تواند هرگز و هرگز به چوبه دار بسپرد آینده است و آزادی .

بیکس در وصیت نامه اش از مسئولین شهرداری شهر سلیمانیه درخواست کرده است وی را در کنار یادمان شهدای 1963 در پارک آزادی شهر سلیمانیه به خاک بسپارند تا پس از مرگ نیز نزدیک  " آوای موسیقی و آواز و پایکوبی" همشهریانش باشد.