یادداشت

«تا زمانی‌که مبارزه وسیعی صورت نگیرد، زندگی‌ای آزاد به‌دست نخواهد آمد»

به‌طور مشخص، مبارزه آزادی زن باید از تأسیس حزب مختص به خود گرفته تا جنبش توده‌ای زنان, سازماندهی جامعه مدنی و تأسیس ساختارهای سیاست دمکراتیک به‌طور متداخل با هم جریان یابد.

ارزیابی‌های رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان

می توان تراژدی اجتماعی ناشی از بی‌رحمی و بن‌بست سیاسی را در وضعیت زن تحلیل نمود . امروز نمی‌توان زندگی‌ای دشوارتر از اسیر پنج‌هزارساله سنت دولتی و هیرارشیک، یعنی زن‌بودن را تصور نمود. سختی‌ها و مشکلات تنها از سنت ناشی نمی‌شوند. ارزش‌هایی که تمدن اروپا تحت عنوان ارزش‌های زنانگی به‌وجود آورده حداقل به اندازه سنت‌های دگماتیک مخرب است. زن در میان دو فرهنگ "پورن" و فرهنگ چادر سیاه حیران مانده و دچار دهشت عجیبی شده است.

زن خاورمیانه‌ای شکلی بسیار ساختگی‌تر از دولت می‌باشد. همه فضایل مربوط به زن‌بودن معکوس شده‌اند. هر چیزی که بتواند با آن احساس غرور کند و یا آن را با دیگران سهیم نماید، تحت حاکمیت نظام قوانین اخلاقی قرار دارد. سنت دین مرد را از حقیقت وجودی خویش خارج ساخته و زن را نیز به ارزشمندترین ملک وی تبدیل نموده به‌گونه‌ای که تنها فعالیت زن تطابق مطلق با خواسته‌های مرد می‌باشد. امپراطور برای یک دولت چه اهمیتی داشته باشد مرد به معنای عام و شوهر به معنای خاص نیز برای زن همان اهمیت را دارد. در قاموس مرد چیزی بنام تصمیم‌گیری مشترک و سازش با زن عیب محسوب می‌شود. وابستگی شدید زن به شوهری که هیچ مبدأیی را نمی‌شناسد به‌عنوان عالی‌ترین فضیلت در اخلاق متبلور شده است. در موقعیتی نیست که بتواند آزادنه از این حقیقت که او هم دارای بدن و روحی متعلق به خود می‌باشد دفاع کند. به حدی از طرف بافت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ضعیف نگه داشته‌شده و طرد گردیده است که چهارچشمی به دنبال مردی می‌گردد که بتواند خود را برده‌وار به او وابسته سازد. به تنهایی و در شرایطی بدتر از مرگ نگه داشته شده است. به‌خاطر اینکه هم‌جنسان او هم مانند او هستند، کسانی که بتوانند آنها را درک کنند و در حقیقت امید یک زندگی انسانی را به آنها بدهند، وجود ندارند. این محاصره فرهنگی همیشه زن را مجبور به تسلیمیت می‌نماید. هر اندازه مقاومت نماید حتی در صورتی‌که به خودکشی روی نیاورد نیز محکوم به شکست است. بعد از این به‌سوی زندگی پست زنانگی و مدپرستی روی می‌آورد. به هر جای بدن او نمونه‌ای از این مدها چسبانده می‌‌شود. زن‌بودن، در حقیقت دشوارترین پیشه است. مرحله بکارت مانند این است که مزه‌ای در سفره گرگ‌های گرسنه می‌گذارد، مرحله‌ مادری هم با دردهای بی‌پایان حاصل از زایش‌های بسیار می‌گذرد. بزرگ‌کردن هر فرزندی به یک شکنجه واقعی مبدل می‌شود. همچنین دنیایی که هیچ امیدی در آن برای فرزندانش وجود ندارد، همیشه خیال‌هایش را می‌شکند. درد بر درد افزوده می‌شود. در خاورمیانه, موقعیت اجتماعی زن در رأس ظالمانه‌ترین اقدامات قرار گرفته است. بردگی خلق‌ها ابتدا در زن به‌وقوع می‌پیوندد.

اولین گام باید زن را تبدیل به نیروی عملیاتی ذاتی نماید

اینکه واقعیت زن تا حدود زیادی بیانگر واقعیت اجتماعی است، نظریه‌ای صحیح است. در خاورمیانه مردانگی و زنانگی بیش از حد، روابط دوگانگی دیالکتیکی دارند. ویژگی‌هایی که از این شیوه ارتباط نصیب مرد می‌گردد، مردانگی حاکم و توخالی است. حاکمیتی که نظام اقتدار بر مرد تحمیل می‌کند، مرد نیز بر زن و زن هم بر کودکان تحمیل می‌کند. بنابراین حاکمیت از بالا به پایین در جریان است. در این مکانیسم، سطح بردگی زن، نامطلوب‌ترین شرایط را با خود به همراه می‌آورد، یعنی اینکه سطح بردگی جامعه را پیشبرد می‌دهد. بدین‌گونه زن هر چه بیشتر برده شده، همراه با آن جامعه نیز به‌سوی برده‌شدن حرکت می‌کند. بنابراین جامعه‌ای که بدین ترتیب زنانه می‌‌شود به‌راحتی از طرف نیروهای اقتدار اداره می‌گردد. با توجه به اینکه زن خارج از اراده خویش متحمل بیشترین ظلم و ستم می‌شود در عین حال به وسیله‌ای برای بکارگیری ظلم و ستمی بیشتر از آن علیه جامعه نیز تبدیل شده است. خاورمیانه به اندازه‌ای که توسط تسلیمیت تحمیل‌شده از طرف روابط خارجی به زحمت می‌افتد، از درون هم به‌وسیله روابطی که بر زن تحمیل می‌شوند، با دشواری مواجه می‌‌شود. بنا به این دلایل, جنبشی که بر آزادی زن اتکا ننماید، نمی‌تواند جامعه را به‌سوی آزادی پایدار و حقیقی سوق دهد. عدم تحقق خواست و آرزوی دیدگاه‌هایی مبنی بر در اولویت قراردادن اقتدار و سوسیالیسم و رهایی ملی و… هم به این حقیقت بستگی دارد. مبارزات رهایی زن بسیار فراتر از برابری جنسیتی بوده و جوهر برابری اجتماعی، دمکراسی, حقوق بشر و‌ محیط زیست را تشکیل می‌دهد.

اولین گامی که باید در راستای آزادی زن برداشته شود این است که زن را تبدیل به نیروی عملیاتی ذاتی نمود؛ همچنین باید از برخورد مالکانه نسبت به زن خودداری نمود. عشق‌های مرسوم که دربر دارنده احساس ملکیت ریشه‌دار هستند دارای خطرات زیادی می‌باشند. عشق درجامعه سنتی دولت‌مدار و هیرارشیک، بزرگ‌ترین اغفال‌هاست. وسیله‌ای برای سرپوش گذاشتن برخطاهاست. احترام به زن وکمک به‌ آزادی او تنها از راه اعتراف به واقعیت موجود و موضع و رفتاری صمیمانه و صادقانه نسبت به آزادی زن می‌گذرد. مردی که حاکمیت مردانه خود را ـ چه اسمی بر آن بگذارد، مهم نیست ـ بر زن اعمال کند، از هیچ ارزش شایسته آزادی‌خواهی برخوردار نیست. یکی از باارزش‌ترین وظایف انقلابی, کمک به ارتقاء زن از لحاظ جسمانی, روحی و ذهنی می‌باشد. اگر بتوان زنی را که زمانی در فرهنگ خاورمیانه مرکزیت فرهنگ الهگی را برعهده داشت مجدداً‌ به سطحی رساند که همگام با ارزش‌های پیشرفته اجتماعی بتواند به سطح تصمیم‌گیری مستقل و نیروی انتخاب‌کننده دست یابد کاری است در حکم قهرمانی راستین آزادی.

لازم است که قبل از پدیده طبقه، اصالت زن آنالیز گردد

در تمدن خاورمیانه پدیده زن, کانون حل کلیه مشکلات اجتماعی است. بدون تکرار تاریخ نزدیک، شعار ما در این دوره باید این بار "سومین شکست بزرگ جنسیتی را علیه مرد" تحقق بخشیم، باشد. اگر برابری جنسیتی اجتماعی حاصل نشود هرگونه خواسته آزادی و برابری بی‌معنی بوده و به‌وقوع نخواهد پیوست. وسیع‌ترین و پایدارترین فاکتور در روند دمکراتیزاسیون بازهم آزادی زن است. بزرگ‌ترین نقطه ضعف نظامی که زن را تبدیل به ملک نموده و امروزه نیز او را از هر لحاظ به کالا تبدیل کرده, مشکل زن می‌باشد. پدیده‌ای که زمانی آن را طبقه کارگر می‌خواندند، نقش آن را به بهترین وجه تبار زن ایفا می‌کند. لازم است که قبل از پدیده طبقه، اصالت زن آنالیز گردد. تا طبقه و ملت نیز به‌خوبی تحلیل شود. آزادی واقعی زن زمانی روی خواهد داد که سایه و سلطه احساس و اراده بردگی‌ساز شوهر, پدر, عاشق, برادر, دوستی و .. از میان برداشته شود. بهترین عشق, خطرناک‌ترین ملکیت است. تا زمانی‌که قالب‌های اندیشه, دینی, علمی و هنری که فرهنگ مردسالار برای زن آفریده مورد انتقاد شدید قرار نگیرند هویت زن آزاد شکل نخواهد گرفت. زن باید قبل از هر چیز ازآن خود باشد تا بتواند از ملک‌بودن رهایی یابد. زنی که تبدیل به مال و ملک شده مانع ظهور مردی با فضیلت نیز می‌شود. مردی هم که با این زن نشست و برخاست کند آزاد نخواهد شد. زنی که چنین پست و تحقیر شده است، به نوعی مرد تحقیر‌شده و پست است.

اینکه سطح آزادی جوامع رابطه مستقیمی با سطح آزادی زن دارد، نتیجه‌گیری صحیحی می‌باشد. اگر از لحاظ زیبایی‌‌شناسی به موضوع بنگریم، کسی که آزاد نیست از زیبایی هم برخوردار نخواهد بود. بنابراین زندگی‌ای بدون زیبایی رسیدن به مرز پریمات‌بودن است. اگر به پدیده زن بسان پدیده‌ای هنری بنگریم واقع‌بینانه‌تر و به حقیقت حیات نزدیک‌تر است. زن را نه باید کالا و ملک دانست و نه کارگر و دهقان. در صورتی که زن را به‌عنوان سرزنده‌ترین و هوشیار‌ترین جزء فعال طبیعت دانسته، نسبت به قداست آشکار و تاریخی وی آگاه بوده, با دیدگاه و زبان مردسالاری مورد خطاب قرار نداده و درک‌‌نمودن زبان پررمز و راز او به‌لحاظ زندگی سرشار از زیبایی حائز اهمیت می‌باشد. زشت‌ترین برخورد اجتماعی که به زن تحمیل می‌شود مردسالاری و خودکامگی مرد است. هیچ چیز به اندازه مواضع گستاخانه و خشن مرد نسبت به زنی درمانده و بیچاره در سرنوشت او تأثیر‌گذار نخواهد بود. به نظرمن قوی‌ترین, کامل‌ترین و هوشیارترین مساوات‌طلب و آزادی‌خواه‌ترین و در نتیجه دمکرات‌ترین مرد و جامعه‌ متکی به آنان، زمانی تحقق می‌پذیرد که به اساس معیارهایی که تعریف کردیم، پایبند بوده و ضروریات آنها را به‌جای آورند. جامعه‌ای که اسیر ریشه‌دارترین بردگی است، جامعه‌ای است که بیشتر از همه زن را مورد تحقیر قرار می‌دهد. همچنین جامعه‌ای که معنی و ارزش زندگی را نداند، زندگی با زن را نیز بی‌ارزش می‌نماید. همچنین بدترین و بی‌احساس‌ترین زندگی‌ای که دور‌ترین فاصله را با هیجان و معنا داشته باشد، زندگی‌ای است که با زن برده تحقق می‌یابد.

تا زمانی‌که مبارزه وسیعی در برابر ایدئولوژی مرد‌سالار, اخلاق آن، نیروی اجتماعی و افراد صورت نگیرد، زندگی‌ای آزاد به‌دست نخواهد آمد

در پرتو این تحلیلات به‌خوبی می‌توان دریافت که چرا در جامعه خاورمیانه زندگی‌ای تا این حد عقب‌مانده, بی‌ارزش, ظالم, پلید و دور از فرهنگ و فهم، حاکم است. جامعه مردسالاری که این چنین نسبت به زن سهل‌انگاری نموده و رفتارهای دور از زیبایی و بی‌ارزش را از خود نشان‌داده و زن را همچون کالایی و حتی دردسری می‌بیند، که باید شر آن را از سر خود کم کند، جامعه‌ای است که خوشبخت نگشته و زندگی‌‌ای زشت و ناسالم و محروم از صلح و آرامش خواهد داشت. چنین جوامع مردسالاری نمی‌توانند قداست زندگی، تعالی، مام‌میهن, فضیلت حقیقی و مفهومی باطراوت از طبیعت را بیافرینند. در صورت شکست, همیشه زن را مقصر دانسته و پی‌در‌پی او را "زن شیطانی" می‌خوانند. تعبیر زن ناقص و شیطانی در واقع پست‌ترین دروغی است که جامعه‌ مردسالار شکست خورده بکار می‌برد. تا زمانی‌که مبارزه وسیعی در برابر ایدئولوژی مرد‌سالار, اخلاق آن، نیروی اجتماعی و افراد صورت نگیرد، زندگی‌ای آزاد به‌دست نخواهد آمد و جامعه دمکراتیک راستین ایجاد نخواهد شد. بنابراین سوسیالیسم یعنی برابری نیز به‌وقوع نخواهد پیوست. گزینه سیاسی خلق‌ها تنها جامعه‌ای دمکراتیک نیست بلکه جامعه‌ای دمکراتیک برخوردار از آزادی جنسیتی است.

به‌طور مشخص، مبارزه آزادی زن باید از تأسیس حزب مختص به خود گرفته تا جنبش توده‌ای زنان, سازماندهی جامعه مدنی و تأسیس ساختارهای سیاست دمکراتیک به‌طور متداخل با هم جریان یابد. هر اندازه بتواند از مردسالاری و جامعه مردسالار رها شده با اراده مستقل و ابتکار عمل حرکت کرده و نیرومند گردد، می‌تواند به شخصیت و هویتی آزاد دست یابد. عقد زود هنگام (گاهاً در زمان کودکی هم) بردگی‌ای ظالمانه است. اصیل‌ترین موضع‌گیری این است که به هیچ وجه سر ـ عقل ـ خود را نبندد (نپوشاند).

از چادر و روسری گرفته تا فحوش و هرزگی (ز) و رذالت و فرومایگی اعمالی که توسط مرد بر زن تحمیل شده به‌مراتب بیشتر از شرارت سیاست‌ها و برخوردهای طبقاتی و ملی بوده است. بنابراین کمک به ابراز خشم زن, دانش و جنبش آزادی‌خواهی وی متعالی‌ترین دوستی و ارزش انسانی می‌باشد. خاورمیانه به‌عنوان منطقه‌ای که به اندازه ژرفای فرهنگ و سنت الهگی، بردگی زن نیز در آن رواج پیدا کرده است، برای تمدن شناخته‌شده می‌باشد. با تحقق سومین شکست بزرگ جنسیتی می‌توان به راهپیمایی بزرگ به نفع زن، بگونه‌ای که برازنده تاریخ او باشد, پرداخت. افت‌های بزرگ, خیز‌ش‌های بزرگ را به دنبال دارد. بر این اساس، اگر بسان مؤمنان دین جدید الهگی رفتار کنیم، می‌توانیم مادری شایسته تقدس و زن‌بودنی بر مبنای عشق نائل گردیم.

برگفته از دفاعنامه‌ی رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان با عنوان دفاع از یک خلق

ادامه دارد...