انقلاب غرب کردستان, مرزهای پیمان لوزان را فروپاشید ـ گزارش شماره 3

انقلاب غرب کردستان, مرزهای پیمان لوزان را فروپاشید ـ گزارش شماره 3

گذار از مرز دیروز مصادف بود با سالروز انعقاد پیمان لوزان. پیمانی که در نتیجه ی آن سرزمین ما کوردها در بین کشورهای متجاوز کوردستان تقسیم شد. در واقع در آن ایام اصلا این موضوع برای کوردها از مفهومی که امروزه برخوردار است نبود. زیرا امکان آمد و شد در بین مرزنشینان بسیار آسان بود و به راحتی مراودات صورت می گرفت بعدها که دولت های ملی یونیتر به وجود آمدند و پیشرفت در تکنولوژی حاصل شد، دیگر مرزها برای ما کورد ها به صورت دیواری مستحکم درآمدند که به راحتی نمی توانستیم از آنها عبور نماییم. مرز هایی که از آن پیمان تا به امروز پا برجایند. از بحث خارج نشوم. در سالروز این معاهده ی شوم به مرز میان شمال و غرب کوردستان در میان شهرهای نصیبین و قامیشلو رفتم. جای عجیبی است دو شهر درکنار هم شاید بهتر باشد که بگویم یک شهر. یک فرهنگ، یک مردم، یک سرزمین، یک زبان مشترک، یک آسمان و یک های دیگری که به آن می شود اضافه کرد. اما تنها بر اساس خواست و میل انسان هایی که این پیمان را نوشتند از هم جدا شده اند. من را به یاد دیوار برلین انداخت. البته این یکی نه یک دیوار بتونی بلکه یک رشته سیم خاردار است که نه تنها این خلق را به دو بخش تقسیم کرده بلکه دو نوع سیاست آسیمیلاسیون را نیز بر آنها حاکم گردانیده است. از یک سو سیاست تعریب و از دیگر سو سیاست فاشیستی ترک ها. در اینجا اوج سیاست آسیمیلاسیون را با تمام وجودت حس خواهی کرد. دلت می خواهد هر آنچه را که از سیاست های آلوده ی این رژیمها به خوردمان داده ‌اند را قی‌ کنی. اینجا دردهای مشترک و جراحت های مشترک همه دهان باز می کنند. وقتی که مردی نصیبینی از آن طرف سیم خارداری که به درازای پیمان لوزان کشیده شده و پرنده ها به راحتی از بالای آن آسمان نصیبین را ترک می گویند و به آغوش آسمان قامیشلو می پرند، مجبور است که بیاستد و امواج موبایل خود را به پرواز درآورد و با همزاد خود در آن طرف این حقارت طویل به صحبت بنشیند، هاج و واج می مانی. به دست هایی که برای هم تکان می دهند می نگری. انگار که از یک بلندی در حال سقوط هستی. از هرچه مرز است و محدوده احساس نفرت می کنی. اما از بالای همین سیم خاردار بغل بغل مهربانی است که معاوضه می شود. باور داشته باشید که این مرزها هرگز نتوانسته که این مردم را از همدیگر جدا کند. سالهاست که علیرغم تمامی مصائب و مشکلات موجود خلق کورد بر ضد سیاست های انکار همه ی رژیم ها مبارزه کرده و می کند. هرگز همدیگر را تنها نگذاشته اند و در همه حال به داد هم رسیده اند.

انگار همان احساس اوایل دوران انعقاد پیمان لوزان پابرجاست. هنوز هم خلق کورد این مرزها را به رسمیت نمی شناسند و نشناخته اند. در این ایام که مرزهای اطراف غرب کوردستان از هر طرف بسته بود از روی همین سیم خاردار البته در سراسر این مرز که اروپائیها برای ما به ارمغان آورده اند بسته های کمکی و دارویی به صورت مخفیانه به مردم نیازمند غرب می رسد. بسته های که رویشان نوشته اند «زنده‌باد مقاومت غرب کردستان». از آن سو می بینی که سازمان های بین المللی صلیب سرخ و هلال احمر در سکوت مرگبار بسر می‌برند. از آنها هم که می پرسی برای چه به کمک خلق کورد نمی روند میگویند: دولت ها به آنها ویزا و پاسپورت نمی دهند. اما به راحتی از آن سوی مرزها می تواند یک محموله به اندازه ی یک تانک یا یک توپ سنگین وارد شود حتی مجوز هم نمی خواهد. حتی گاهی به صورت جین وارد می شوند. مثلا برای نمونه یک جین تانک (شش عدد) از سریکانی و از دروازه مرزی به راحتی آب خوردن وارد شده و شمار زیادی تبهکار هم سوار آنها هستند.

مرز چیز عجیبی است و اینجا جای غریبی است و احساس تنهایی سراپای وجودت را فرا می گیرد. انگار همه ی دنیا دست به کار شده تا این خلق را از هم جدا کنند. اما جا دارد که مورد دیگری که در این طرف مرز است را هم به شما یادآور شوم. در این طرف مزر که ما هستیم و انقلاب غرب کوردستان و شهر قامیشلو و شور و هیجان و مقاومت. بسیاری از مرزها از میان برداشته شده اند. در این شهر که برای اولین بار فرانسوی ها آن را در سال 1926 ایجاد کردند و قبلا جزوی از شهر نصیبین بوده، در بین خلق های آن هنوز هم روابط دوستانه حاکم است. عرب ، سریانی، کلدانی، ترکمن، کورد، آشوری و .... همه و همه در کنار هم در حال همزیستی مسالمت‌آمیز هستند. من در هیچ کجای شهر ندیدم که سیم خارداری کشیده باشند. حتی در بخشی از سفرمان با یکی از مادران مسیحی که از دوستان نزدیک شاعر بزرگ کورد (جگرخون) بود صحبتی داشتم. او هم از روابط تاریخی و دوستانه میان کوردها و سایر ملت های غرب کوردستان صحبت می کرد. در همان مرز قامشلو و نصیبین به خانه یکی از اهالی رفتم که بخشی از مزرعه اش در آن سوی مرز مانده و از او گرفته اند. او خود سریانی است. می گفت که به غیر از مواردی که انگلیس و فرانسه آنها را به جان هم انداخته اند، با کوردها هیچ کدورتی نداشته اند. حتی ابراز داشتند که اگر واحدهای مدافع خلق نبودند، نیروهای القاعده جان مال آنها را به یغما می برند. مورد دیگری هم که برای من بسیار مهم بود و توجهم را جلب کرد. تابلو و لوگوی شهرداری شهر قامیشلو بود که به هرسه زبان سریانی، عربی و کوردی بر روی آن نوشته شده بود. این نشان از احترام متقابل فرهنگ ها در این شهر دارد. به امید روزی که این مرزها همچنان که از ذهنیت ما برداشته شده اند از روی جغرافیای کوردستان هم برداشته شوند.