یادداشت

بسترهای خشونت علیه زنان

زنان کورد در برابر هر نوع حمله‌ای بر هویت، زبان و بدنش دارای آگاهی و همبستگی جمعی هستند. بر این اساس خوددفاعی باید به سبک زندگی تبدیل شود و بی‌تردید راه ساختن آینده زنان از طریق ایجاد مکانیسم‌های دفاعی است که آن هم نیاز به آگاهی، سازماندهی و اقدام دارد.

مقدمه

در بحبوحه­ی جنگ جهانی سوم با تمام ابعاد خطرناک و مخرّب آن قرار داریم که دامنه­ی آن به تدریج گسترده­تر و عمیق­تر می­شود. کاراکتر جنگ جهانی سوم بر خلاف جنگ­های جهانی اول و دوم که منجر به مرگ میلیون­ها انسان شد، در کنار کشتن انسان­های بی­گناه، نابودی طبیعت و  استفاده از سلاح­های ممنوعه که تاثیرات آن تا مدت­ها ماندگار است، منجر به ویرانی ساختارهای سیاسی، دمکراتیک و نابودی ارزش­های اخلاقی جوامع شده است.  می­توان گفت این جنگ، جنگ نسل­کُشی، طبیعت­کُشی و "جامعه­کُشی" و مهم­تر از همه زن­کُشی است. بدون تردید یکی از پیامدهای اصلی جنگ­ها خشونت است و در واقع ماهیت و ذات جنگ، خشونت است. در دوران جنگ تمامی اقشار جامعه تحت تاثیر پیامدهای ویرانگر آن قرار می­گیرند. لذا همواره در میانه­ی جنگ اقشار ضعیف­تر بیشتر متحمل آسیب­ها و تبعات ناشی از جنگ می­شوند. همانگونه که در نمونه جنگ غزه مشاهده نمودیم کودکان و زنان دارای بیشترین آمار مرگ بودند. در نمونه­های تاریخی نیز شاهدیم در مراحل کائوس و بحران­های اجتماعی خشونت علیه زنان بیش از هر زمان دیگری‌ست و به عبارت درست­تری میان جنگ، زن­کُشی و ارتقای فاشیسم رابطه­ی مستقیمی وجود دارد. در سال­های اخیر با روی کار آمدن جناح­های محافظه­کار و راست­گرا در بسیاری از نقاط دنیا وضعیت زنان دشوارتر شده است. این میل ابتدا به حقوق و دستاوردهای مبارزات زنان حمله کرده و  لغو قوانینی که زنان سال­ها برای کسب آن مبارزه کرده بودند، بخشی از سیاست­های آنان محسوب می­شود.

خشونت علیه زنان دارای ریشه­های پیچیده­ای است که در لایه­های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی قابل بررسی است. این خاستگاه­ها به طور کلی به عواملی اشاره دارند که موجب گسترش، استمرار، تولید و بازتولید خشونت علیه زنان در جوامع می­شوند. بدون تردید یکی از عوامل اصلی خشونت علیه زنان نابرابری­های جنسیتی و نهادینه شده که ناشی از ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک خشونت است، می­باشد. از سوی دیگر میان پدیده­ی خشونت علیه زنان و آغاز شکل­گیری طبقه و دولت پیوند مستقیمی وجود دارد. به همین دلیل می­توان گفت تبعیض جنسیتی مبتنی بر خشونت نخستین ایدئولوژی قدرت است که شکل گرفته؛ در بسیاری از جوامع ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و قانونی بر اساس سلطه­ی مردانه و تبعیض علیه زنان شکل گرفته است. این نابرابری­های نهادینه شده موجب می­شود زنان به طور سیستماتیک در موقعیت فرودستی قرار گیرند و از حقوق و فرصت­های برابر برخوردار نباشند. این بی­عدالتی­ها خشونت علیه زنان را به عنوان یک ابزار کنترل و تسلّط بر آنها را به شیوه­ای نظامند "طبیعی" نشان می­دهد. از سوی دیگر سنّت­ها و رسوم فرهنگی و مذهبی به طور مستقیم و غیرمستقیم به ترویج خشونت علیه زنان دامن می­زند. تحمیل ازدواج­های اجباری، کودک­همسری، ختنه (ناقص­سازی اندام جنسی زنان) و ممانعت از حق تحصیل و اشتغال محصول این دیدگاه­هاست که در واقع ابزاری برای حفظ قدرت برای کنترل زنان تحت تاثیر این باورهای فرهنگی است. مباحث مربوط به زن­کُشی و تشدید آن در سده­ی کنونی ناشی از نظام سرمایه­داری بر پایه­ی مردسالاری است که منجر به تعمیق و گسترده­تر شدن سازوکارهای استثمار زنان می­شود. این نظام با کاربست روش و ابزارهای متفاوت منجر به بهره­کشی از نیروی کار و بدن زنان و در نهایت کالاشدگی آنان می­شود. بر این اساس زن­کُشی محصول اتحاد فرهنگ پدر-مردسالاری، دولت و سرمایه­داری است.

در جوامعی که دسترسی به آموزش و کسب آگاهی محدود است، خشونت علیه زنان بیشتر است. زنان در این جوامع ممکن است درک درست و آگاهی عمیقی از حقوق خود و پیامدهای خشونت علیه زنان نداشته باشند. از این رو خشونت و رفتارهای سرکوب­گرانه و کنترل­گر  "عادی" و یا "اجتناب­ناپذیر" تلقی شده و پذیرفته می­شود. از دیگر سو نبود حمایت­های آموزشی برای زنان در زمینه­های اجتماعی، اقتصادی و حقوقی می­تواند آنان را در برابر خشونت آسیب­پذیرتر کند. بر این مبنا آموزش و آگاهی هدفمند زنان به ویژه اقشار آسیب­پذیر جامعه می­تواند به عنوان مکانیسم دفاعی نیرومندی در برابر خشونت باشد.

1. زنانه شدن فقر و پیامدهای آن
فقر و بی­عدالتی­های اقتصادی در تعمیق خشونت علیه زنان نقش بسیار موثری دارد. به ویژه در جوامعی که زنان به دلیل محدودیت­های اقتصادی و اجتماعی وابسته به مردان هستند، در برابر انواع خشونت به ویژه خشونت خانگی و روانی بیشتری قرار می­گیرند. از سوی دیگر به دلیل نبود پشتوانه­ و حمایت مالی و ترس از بی­سرپناهی و طرد، در مقابل خشونت سکوت کرده و به آن تن می­دهند. فقر زنان در جغرافیای خاورمیانه و پیامدهای آن به اشکال مختلفی خود را نشان می­دهد. فقر در این جغرافیا نه تنها به عنوان یک معضل اقتصادی بلکه به دلیل چالش­های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی عمیقی که وجود دارد می­تواند به عنوان یک عامل مهم در تشدید نابرابری­های جنسیتی و خشونت علیه زنان عمل کند. نقش فقر در تشدید خشونت علیه زنان در خاورمیانه را می­توان از جنبه­های مختلفی تحلیل کرد:

الف. وابستگی اقتصادی و افزایش آسیب­پذیری زنان

در  جوامع خاورمیانه زنان معمولا نقش­های اقتصادی و اجتماعی محدودی دارند که این موضوع منجر به محرومیت از استقلال مالی می­شود. در نتیجه­ی فشارها و بحران­های اقتصادی منجر به تعمیق مسائل خانوادگی و تنش در آن می­شود. از سوی دیگر فقر منجر به بیکاری و ناتوانی در تامین نیازهای اساسی خانواده می­شود که می­تواند به شدت خشونت را تحریک کرده و زنان به دلیل وابستگی مالی و اجتماعی بیشتر در معرض خشونت­های روانی، جنسی و جسمی قرار می­گیرند.

ب. نبود بسترهای حمایتی و اقتصاد کمونال
در بسیاری از مناطق خاورمیانه به ویژه در مناطق محروم و روستایی به دلیل عدم توجه دولت و بی­اعتنایی به مسائل این مناطق و تبعیض دسترسی به خدمات حمایتی، حقوقی و پزشکی برای زنان محدود است. فقر موجب می­شود زنان نتوانند از حقوق قانونی خود استفاده کنند. کمبود خدمات و نبود مکانیسم­های مادّی به معنای عدم حمایت از زنان در برابر خشونت­های خانگی، تجاوزات جنسی و دیگر انواع خشونت است.
ج.محرومیت از تحصیل و اشتغال

فقر و مسائل اقتصادی یکی از عوامل اصلی در محرومیت زنان از تحصیل و اشتغال است. در اغلب جوامع از سویی به دلایل فرهنگ مردسالاری و عدم اجازه زنان و دختران برای تحصیل و تبعیض آموزشی وجود دارد و از سوی دیگر فرصت­های شغلی برای زنان و استقلال آنان بسیار محدود است. این محرومیت­ها  توانایی مقابله با خشونت­های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خانگی را کاهش می­دهد و تنها گزینه­ی در مقابل زنان تحمل خشونت قرار دارد. یکی از مثال­های بارز در این زمینه پدیده­ی "کولبری" است که در مناطق مرزی شرق کردستان و به دلیل نبود فرصت­های شغلی و سیاست­های توسعه­زدایی دولت ایران همچنان یکی از دشوارترین روش­های کسب درآمد است. در سال­های اخیر کولبری زنان در این مناطق به دلیل شرایط وخیم اقتصادی بیشتر شده است. زنانی که فرزند و یا همسر خود را از دست داده­اند برای ادامه حیات به این کار روی می­آورند و بدین ترتیب در معرض آسیب­های جسمانی، روانی و بهداشتی قرار می­گیرند. بستر این مسائل ناشی از سیاست­های دولتی در این مناطق و عدم ایجاد زمینه­های اقتصادی است. در  شرق کردستان سالانه صدها کولبر در انجام شلیک مستقیم نیروهای مرزی دولت ایران کشته و یا زخمی می­شوند که بر روی تمامی ابعاد زندگی آنان تاثیر گذاشته و پیامدهای مخرب و مداومی بر جای می­گذارد.
د. افزایش مهاجرت و آسیب­های مرتبط با آن
زنان و کودکان یکی از نخستین قربانیان ناشی از تبعات مهاجرت هستند. به ویژه در مناطق جنگ­زده یا آسیب­دیده از بحران­های اقتصادی که منجر به مهاجرت اجباری زنان می­شود، به دلیل کمبود امکانات بهداشتی و پزشکی زنان در شرایط ناگواری قرار می­گیرند. در اغلب موارد زنان مهاجر در معرض انواع خشونت از جمله تجاوز، کار اجباری، استثمار جنسی و بدرفتاری قرار می­گیرند. به ویژه در کمپ­های پناهندگان خشونت علیه زنان ممکن است به دلیل ناتوانی در دسترسی به حمایت­های قانونی و اجتماعی شدت یابد. از این منظر ایجاد مکانیسم­های مراقبتی برای زنان و کودکان می­تواند در کاستن خشونت و تبعات مهاجرت­های اجباری تاثیرگذار باشد.
ر. نابرابری­های اجتماعی و فرهنگی
در جوامع خاورمیانه به دلیل نابرابری­های اجتماعی و فرهنگی عمیق مبتنی بر جنسیت زنان در شرایط فقر شدید قرار می­گیرند. به دلیل وجود دیدگاه­های سنّتی و محافظه­کارانه­ی ناشی از فرهنگ نهادینه­شده­ی مردسالاری و دین­گرایی درباره­ی جایگاه زنان در جامعه، خشونت علیه زنان به صورت امری طبیعی انگاشته می­شود و زنان به دلیل انتظارات فرهنگی و اجتماعی مجبور به مخفی کردن خشونت هستند. از سوی دیگر حتی در شرایط رشد اقتصادی به دلیل وجود شکاف­های عمیق اجتماعی و اقتصادی­ای که میان زنان و مردان وجود دارد، زمینه خشونت علیه زنان را فراهم می­کنند و این نابرابری­ها باعث می­شود زنان نتوانند از حقوق خود دفاع کنند و یا در پی عدالت و تغییر شرایط خود باشند.

2. تبعات جنگ بر تشدید خشونت علیه زنان

جنگ متمرکزترین فرم سرمایه­داری مردسالار است که مردانگی، نظامی­گری، خشونت، تجاوز جنسی، آزار و اذیت، گرسنگی و فقر را تشدید می­کند. از سوی دیگر جنگ ویژه شکلی از جنگ است که در پوشش­های مختلفی نمایان می­شود که بر مبنای جهت­دهی ادراکات و احساسات است و جنگی در برابر شیوه زندگی و نوع جهان­بینی ماست تا توان درک حقایق را از دست بدهیم. روش­های این جنگ بسیار ظریف است و در اغلب موارد جامعه متوجه پیامدهای آن نمی­شود. بنابراین ابعاد جنگ صرفا کشتن، دستگیری و شکنجه نبوده بلکه ایجاد ناامیدی، سرخوردگی، نابودی ارزش­های جامعه و گسترش ناامنی و درماندگی بخشی از اهداف این جنگ است. لذا با توجه به فرودستی زنان در یک جامعه­ی مردسالار زنان نخستین قربانیان جنگ­ها از هر شکل آن هستند و خشونت علیه زنان در دوران جنگ تشدید می­شود. یکی از تبعات جنگ­ها که دارای نمونه­های تاریخی بسیاری است، تجاوز جنسی به زنان است که به عنوان ابزاری برای ضربه زدن به طرف مقابل یا تضعیف روحیه آنان مورد استفاده قرار می­گیرد. این نوع خشونت می­تواند شامل تجاوز گروهی، برده­داری و یا شکنجه جنسی باشد. در شرایط جنگی به دلیل فروپاشی ساختارهای اجتماعی زنان بیشتر در برابر خشونت و سوءاستفاده­های مختلف قرار می­گیرند. نظامیان و شبه­نظامیان و حتی افراد عادی ممکن است به راحتی به زنان حمله کنند. از سوی دیگر به دلیل آوارگی ناشی از جنگ و زندگی در کمپ­ها خود می­تواند زمینه­ساز  تجاوز، خشونت و استثمار زنان باشد. در وضعیت جنگ و به دنبال فروپاشی اقتصادی و زیرساخت­های آن زنان و کودکان بیشتر با خشونت روبه­رو می­شوند.

 جغرافیا و خصلت ژئوپلیتیک نیز نقش مهمی در تشدید خشونت علیه زنان دارد. در این زمینه می­توان به جغرافیای خاورمیانه اشاره نمود که کانون اصلی جنگ­های منطقه­ای و فرامنطقه­ای است. تبعات جنگ در کنار خشونت دولتی و وضع قوانین جدید علیه زنان، مسائل و بحران­های خانواده­ی مردسالار و جنسیت­گرایی زندگی زنان در این منطقه را دشوارتر کرده است. بر این اساس آشکار است که جنسیت­گرایی به عنوان یک ایدئولوژی در تضمین روابط قدرت و سلطه نقش مهمی ایفا می­کند. این ایدئولوژی که در درون خود گسست­های تاریخی تجربه کرده، گرچه روش­های متفاوتی برای به حاشیه راندن زنان در پیش گرفته، لذا ماهیت آن همچنان حفظ شده است. هنگام ترکیب جنسیت­گرایی و ملی­گرایی به عنوان دو ایدئولوژی مسلّط، مسائل عمیق­تر می­شود. زیرا ملی­گرایی به همان اندازه موجب مسمومیت جامعه می­شود. با همراه شدن این دو ایدئولوژی با اقتدار دولتی تمام پتانسیل­های مقاومت را مورد هدف قرار می­­گیرد و مبارزات زنان در راس آن قرار دارد. زیرا مردانگی هژمونیک بزرگ­ترین سلاح ملی­گرایی است و جنگ، خشونت و سرکوب در واقع نمایش مردانگی ناسیونالیستی و مسلّط است. تجاوز به زنان، شکنجه، ربودن و فروختن زنان مواردی در ارتباط این موضوع است و در واقع پیامد ترکیب روابط قدرت و خشونت مردانه که در ماهیت جنگ و نظامی­گری وجود دارد، است و تنها محدود به و محصول شرایط جنگی نیست بلکه حاصل دیدگاه­های ریشه دوانیده در مورد زنان است. تجاوز به هزاران زن در رواندا، اردوگاه­های تجاوز جنسی بوسنی از سوی سربازان صرب و در تاریخ نزدیک تجاوز و  ربوده شدن زنان ایزدی در شنگال توسط داعش، فروش آن در بازارهای برده­فروشی و نمایش اجساد مبارزان زن کشته شده در عفرین در واقع چهره­ی جنسیتی ناسیونالیسم با جنسیت­گرایی و دین­گرایی است. بنابراین جنگ موجود در منطقه ترکیبی از این ایدئولوژی­هاست. از این منظر سیاست افراطی ناسیونالیستی به دنبال ایجاد نفوذ و تسلّط بر بدن زنان است. در سال­های گذشته در بسیاری از کشورها سیاست­های محافظه­کارانه و ناسیونالیستی در تلاش برای تحمیل سیاست­های خود در موضوعات مربوط به زنان است. لذا هر چند هم اکنون خاورمیانه منطقه­ای است که در حالت "جنگ دائمی" قرار دارد، لذا از سوی دیگر جغرافیای مقاومت و مبارزه­ در برابر نظم موجود است و همانطور که می­بینیم زنان پیشاهنگی این مرحله­ی تاریخی را بر عهده دارند و در سایه سال­ها مبارزه از سیاست­های جنسیتی که مردان و دولت­ها در پیش گرفته­اند، آگاهی کسب کرده­اند که می­تواند بنیانی برای تغییر، تحول و مقاومت در برابر آن باشد.

3. پیوند میان خشونت علیه زنان و بحران­های اکولوژیکی

از آغاز شکل­گیری نظام طبقاتی مبتنی بر سلطه، تنوّع همواره نادیده گرفته شده است. به ویژه از زمانی که مردسالاری به عنوان یک نظام ایدئولوژیک مسلط توسعه یافت، حق کنترل بر زنان و حتی طبیعت به عنوان بخشی از واقعیت به اذهان انسان­ها القاء یافت که محصول آن ستم و خشونت بوده است. از سوی دیگر برای رشد بیشتر این ذهنیت نیاز به سلب نیروی آفرینندگی طبیعت بود. دیدگاه ابژه­گونه به طبیعت به عنوان یک منبع منفعل محصول این دیدگاه سلسله­مراتبی و انحصاری است که در واقع بنیان ایدئولوژیک عصر مدرن محسوب می­شود.

بحران­های اکولوژیکی همچون تغییرات اقلیمی، آلودگی محیط­زیست و نابودی منابع طبیعی تاثیرات عمیقی بر وضعیت زنان دارد. این بحران­ها نه تنها موجب بروز مشکلات اکولوژیکی و اقتصادی می­شود بلکه بر موقعیت اجتماعی، جسمانی و روانی زنان تاثیر می­گذارد و موجب تشدید نابرابری­های جنسیتی موجود می­شود. این وضعیت به ویژه در جوامع روستایی و فقیر که زنان نقش عمده­ای در تامین منابع اولیه همانند آب، سوخت و غذای خانواده دارند، دشوارتر است. بحران­های اکولوژیکی به ویژه کاهش منابع آب و خشکسالی فشار بیشتری بر زنان وارد می­کنند زیرا به دلیل نقشی که برای آنها تعیین شده باید برای تامین این منابع بیشتر تلاش کنند. این افزایش بار باعث می­شود زنان زمان کمتری برای آموزش، کار یا استراحت داشته باشند و بدین­گونه شرایط بهداشتی، روانی و جسمانی آنان با خطر مواجه می­شود. از سوی دیگر در بحران­های زیست­محیطی همانند طوفان، سیل یا تغییرات اقلیمی که باعث آوارگی و مهاجرت اجباری می­شود، زنان در این شرایط در معرض آسیب­های بیشتری قرار می­گیرند. در این شرایط زنان و دختران ممکن است با تجاوز جنسی، سوءاستفاده­های جنسی و خشونت خانگی بیش از هر زمان دیگری روبه­رو شوند و از خدمات آموزشی و بهداشتی محروم شوند و دچار مسائل بهداشتی همچون بیماری­های تنفسی، گوارشی و بیماری­های ناشی از گرمای شدید گردند. زیرا زنان به دلیل مسئولیت­های مراقبتی بیشتر در برابر این بیماری­ها آسیب­پذیر هستند. علاوه براین نگرانی­ها درباره امنیت محیط­زیست، افزایش فقر  و فقدان منابع میزان افسردگی و اضطراب را در میان زنان تشدید می­کند.

بحران­های اکولوژیکی در جوامع کشاورزی و یا وابسته به منابع طبیعی معیشت زنان را تهدید می­کند. کاهش باروری زمین و خشکسالی درآمد زنان را کاهش می­دهد که بیشتر در مناطقی که زندگی زنان به منابع طبیعی همچون چوب و یا آب وابسته است، روی می­دهد. این مسائل منجر به تشدید فقر، بیکاری و وابستگی زنان به مردان و در نهایت تعمیق انواع خشونت علیه زنان می­شود. در بسیاری از جوامع زنان کمتر از مردان در فرایندهای تصمیم­گیری مرتبط با محیط­زیست و بحران­های اکولوژیکی مشارکت دارند که این عدم مشارکت­ها در تصمیم­گیری باعث نادیده­انگاری نیازها و نگرانی­های خاص زنان در مقابله با بحران­های محیطی می­شود. در حالی که زنان بیش از هر قشری از جامعه در برابر خطرات ناشی از تغییرات محیطی قرار دارند؛ لذا تصمیمات کلیدی در بسیاری از موارد از سوی مردان گرفته می­شود که در آسیب­پذیری زنان در برابر بحران­ها نقش مهمی دارد.

بحران­های اکولوژیکی می­توانند بر تولید مواد غذایی، تنوع، کیفیت و دسترسی به آن تاثیر بگذارد. به این دلیل که اغلب زنان مسئولیت­های در ارتباط با تامین غذا و تغدیه خانواده را بر عهده دارد، در این شرایط بیشتر تحت تاثیر قرار می­گیرند و خودشان از یک تغذیه کافی و سالم محروم می­شوند. این وضعیت به ویژه بر مادران و کودکان تاثیر منفی بر جای می­گذارد.

در بسیاری از جوامع زنان از پیشگامان حفاظت از محیط­زیست و کشاورزی شناخته می­شوند. زنان می­توانند نقش مهمی در مدیریت منابع و مشارکت در رهیافت­های بحران­های اکولوژیکی ایفا نمایند. انجام این نقش تابع دو مولفه است که شامل آگاهی و مشارکت فعال زنان در این مبارزات است. زنان در بسیاری از نقاط جهان از فعالین اصلی جامعه در برابر پروژه­های مخرب اکولوژیکی همچون قطع درختان، تخریب و سوزاندن جنگل­ها (جنگل­زدایی) و آلوده­سازی منابع آب و هوا هستند. البته این مبارزات اغلب بر اساس معیارهای اکولوژیکی و اخلاقی آنان شکل می­گیرد. زنان هم اکنون در بسیاری از نقاط چه در سطح جوامع بومی و چه جهانی با سازماندهی فعالیت­های آموزشی و آگاهی­بخشی درباره تغییرات اقلیمی، حفظ و احترام به طبیعت و تغییر الگو و رفتارهای مصرفی در تلاش برای ایجاد تغییرات مثبت در شیوه­های زندگی و غلبه بر شیوه­ی زندگی مخرب و مصرفی مدرنیته­ی سرمایه­داری هستند که جز ویرانی سودی به حال جامعه ندارد. در سال­های اخیر و با تشدید جنگ در کردستان غارت و تخریب طبیعت و منابع طبیعی کردستان به بخش مهمی از سیاست­های اشغالگرانه به ویژه از سوی دولت­های ایران و ترکیه تبدیل شده است. قطع درختان جنگلی، سوزاندن عامدانه جنگل­ها و مراتع و سدسازی­های گسترده پیامدهای ناگواری در این مناطق در برداشته است. علاوه بر این مسائل زیست­محیطی بر روی وضعیت اقتصادی و اجتماعی کردستان تاثیر داشته است. لذا در اغلب موارد زنان و مردان خود به حفظ و دفاع از طبیعت شتافته­اند. زیرا در کُردستان و به طور کلی در جغرافیای مزوپوتامیا حفظ طبیعت فرهنگ کهن و عمیقی است. به ویژه زنان و مادران نقش مهمی در انتقال این فرهنگ دارند. بنابراین یکی از فاکتورهای جلوگیری از خشونت علیه زنان تغییر نوع دیدگاه به طبیعت و ارتقای آگاهی اکولوژیک و مبارزه در برابر سیاست­های اکوساید در کُردستان است.

4. خشونت سازمان­یافته دولتی علیه زنان
ماهیت، سیاست­ها و قوانین دولتی همواره به صورت مرئی و یا غیر مرئی نقش موثری در تولید خشونت علیه زنان داشته است؛ چه از طریق بی­توجهی به خشونت علیه زنان و چه از طریق همواره کردن راه­هایی که منجر به خشونت علیه زنان می­شود. بدون تردید یکی از این مکانیسم­ها قوانین هستند که در ذات خود نماد اقتدار دولتی و مردانه هستند. قوانین دولتی نقش مهمی در ایجاد محدودیت­های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای زنان ایفا می­کنند. از سوی دیگر در اغلب موارد قوانین موجود خشونت خانگی را نادیده انگاشته و یا مجازات خفیفی برای این موارد در نظر می­گیرد که در بازتولید خشونت تاثیرگذار است. از دیگر سو دستگاه قضایی و حقوقی نیز در این زمینه ایفای نقش می­کند. موارد خشونت علیه زنان  به طور جدی و نتیجه­بخش رسیدگی نمی­شود. خشونت علیه زنان در شرایط بحران سیاسی و ساختار استبدادی دولت تشدید می­شود. سرکوب اعتراضات زنان، دستگیری، شکنجه و اعدام زنان فعال سیاسی و استفاده از خشونت­های جنسی به عنوان ابزاری برای سرکوب جنبش­های اجتماعی است. نمونه­ی بارز این موارد خشونت دولتی حاکمیت ایران در قبال زنان است. از ابتدای بر سرکار آمدن حکومت دینی ایران زن­ستیزی و دشمنی با زنان به یکی از ارکان ایدئولوژیک حاکمیت ایران تبدیل شده است. حاکمیت ایران در قبال مطالبات زنان در طول این سال­ها همواره به خشونت و  سرکوب متوسل شده است. در طول این سال­ها صدها فعال سیاسی زن به دلیل فشارهای موجود ایران را ترک کرده­اند، صدها تن  از آنان در زندان­های مخوف حکومت مورد تجاوز و شکنجه قرار گرفته­اند و تعدادی بسیاری اعدام  شدند. زن بودن در این حاکمیت یک جُرم محسوب می­شوند. در دو سال گذشته و با آغاز جنبش "ژن ژیان آزادی" صدها زن با شلیک مستقیم پلیس و نیروهای امنیتی و بسیجی کشته شده­اند، بسیاری از آن­ها مورد ضرب­وشتم نیروهای دولتی قرار گرفته، مجروح شده و صدها تن از آن­ها هم اکنون در زندان به سر می­برند و با احکام سنگینی روبه­رو شده­اند. شریفه محمدی، پخشان عزیزی و وریشه مردای سه فعال حقوق زن هستند که حکم اعدام برای آنان صادر شده است. از سوی دیگر ربودن زنان و دخترانی که به احجاب اجباری تن نمی­دهند، به یک رویه­ی عادی تبدیل شده است. با مقاومت و مبارزه زنان، خشونت دولتی نیز بیشتر شده و در تمامی عرصه­های زندگی می­توان مشاهده کرد. نقض آزادی­های فردی زنان و سلب حق مالکیت بر بدن به اشکال متفاوتی در ساختار حاکمیت ایران وجود دارد. خشونت دولتی منجر به روند صعودی خشونت خانگی نیز شده است. در چند سال اخیر با تشدید سرکوب زنان از سوی دولت در ایران، میزان زن­کُشی نیز افزایش یافته است. طبق آمار رسمی منتشر شده طی سه ماه نخست سال­های 1401،1402 و 1403 دست کم 85 زن و دختر توسط همسر، پدر، برادر و یا سایر مردان نزدیک خود کشته شده­اند. به طور میانگین هر چهار روز یک زن  در نقاط مختلف ایران به دست یکی از مردان خانواده خود به قتل رسیده است. بیشتر این قتل­ها به دلیل مسائل خانوادگی، دیدگاه ناموسی و مسائل اقتصادی بوده است.

لازم است به خشونتی که زنان به دلیل تعلق به عقادی، باورداشت و هویت ملی و طبقاتی­ای که با آن روبه­رو هستند، بیشتر مورد بحث قرار گیرد. در باکور کردستان به دلیل جایگاه مهم زنان کُرد در تحولات و مبارزات سیاسی و اجتماعی، خشونت دولتی در قبال آنها در بالاترین سطح خود است. در حال حاضر ده­ها سیاستمدار زن کُرد در زندان­های ترکیه محبوس هستند. دستگیری روزنامه­نگاران زن و ایجاد مانع بر فعالیت­های روزنامه­نگاری و سلب حق آزادی بیان یکی از سیاست­های همیشگی دولت ترکیه بوده است. از سوی دیگر ترور و حذف فیزیکی پیشاهنگان زن کُرد در سایر مناطق کُردستان و حتی خارج از کردستان نشانه­ی آشکار دشمنی با زنان و ترس از نیروی مقاومت و مبارزاتی زنان است. ترور سارا (سکینه جانسز) از پیشاهنگان جنبش آزادی کردستان در پاریس و ناگهان آکارسل عضو آکادمی ژنئولوژی در سلیمانیه تنها دو مورد از صدها موردی است که سازمان استخباراتی دولت ترکیه (میت) در سال­های گذشته مرتکب شده و تاکنون تمام تلاش­ها برای مجازات عاملین این جنایات سازمان­یافته بی­نتیجه مانده است. با توجه به این موارد آشکار است که کُشتن زنان سیاسی بوده و همچنان به اشکال متفاوت ادامه دارد.  
5. مبارزات و فعالیت­های زنان در برابر خشونت

زنان در برابر خشونت نهادینه شده در همه­ی عرصه­های اجتماعی همواره به شیوه­ای اعتراض خود را نشان داده­اند. به ویژه پس از ارتقای جنبش­های زنان از دهه­ی هفتاد بدین­سو خشونت و بسترهای آن به اشکال متفاوتی آشکار شده و در این راستا تا اندازه­ای آگاهی زنان توسعه یافته است. یکی از نقاط عطف مبارزات زنان برای حقوق خود و به ویژه مبارزه علیه خشونت، برگزاری کنفرانس جهانی زنان پکن در سال  1995بود که تاکید بر برابری حقوق زنان در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بود و نقش موثری در  مبارزه علیه انواع خشونت داشت. در نخستین کنگره زنان آمریکای لاتین و کارائیب در 1981 در پایتخت کلمبیا، بوگوتا روز 25 نوامبر به عنوان "روز منع خشونت علیه زنان" نامگذاری شد. یکی از مناطقی که به شیوه­ای رادیکال همواره در علیه خشونت مبارزه می­کنند، جنبش­های زنان در این مناطق است. بنابراین می­توان گفت این کنگره نقش مهمی در تبدیل مبارزات زنان به بستری برای همبستگی بین­المللی ایفا کرد.

یکی از جنبش­های موثر زنان در ارتباط با خشونت علیه زنان در سال­های گذشته، جنبش #Me Too  (من_هم) است که در سال 2017 با افشای آزار و تجاوزات جنسی در هالیوود در آمریکا آغاز گشت. با این جنبش زنان از سراسر جهان صدای خود را در مورد آزار و اذیت جنسی به جهانیان رساندند. این جنبش تاثیر بسیاری در افشای خشونت علیه زنان در محل کار، اماکن عمومی و حتی چارچوب خانواده دربرداشت و افراد مشهور بسیاری در این باره محاکمه شدند.
در 25 نوامبر 2019 در شیلی گروه هنری فمینیستی به نام Las Tesis یک پرفرمنس هنری در اعتراض به خشونت علیه زنان و سکوت دولت آغاز شد. این جنبش اعتراضی زنان به سرعت در سراسر جهان گسترش یافت و در کشورهای دیگری همچون ترکیه و فرانسه نیز تکرار شد. راهپیمایی گسترده­ی زنان  یک روز پس از  مراسم سوگند دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در 21 ژانویه  2017 یکی از بزرگ­ترین و موثرترین اقدامات جمعی زنان در جلب توجه به حقوق زنان محسوب می­شود. هر چند این راهپیمایی در ابتدا به عنوان اعتراض به سخنان جنسیت­زده و تبعیض­آمیز ترامپ آغاز شد، لذا به یک اعتراض جمعی در راستای حقوق زنان تبدیل شد.

جنبش "ژن ژیان آزادی" که با قتل ژینا امینی دختر جوان کُرد در سال 2022 در تهران آغاز شد به یک خیزش سراسری در اعتراض به زن­کُشی و در سطحی کلان به جنبش ملت­های تحت ستم مبدل گشت. این جنبش با محوریت شعار " ژن ژیان آزادی" یکی از تاثیرگذارترین و رادیکال­ترین مبارزات زنان در برابر ستم و خشونت علیه زنان در تاریخ ایران و شرق کردستان محسوب می­شود. این جنبش در سراسر جهان نیز تاثیر و بازتاب بسیار گسترده­ای دربرداشت. در جریان این جنبش زنان با سوزاندن روسری­های خود که نماد انقیاد و بردگی زنان است و همینطور کوتاه کردن موهای خود در برابر حاکمیت زن­ستیز ایران قیام کردند و همچنان به اشکال مختلف شاهد تداوم این جنبش هستیم. موارد گفته شده در مورد جنبش و اعتراضات زنان در برابر خشونت فقط بخشی از مبارزات زنان است که در مجال این نوشتار نیست به تمامی نمونه­های پرداخت. لذا زنان همواره و بسته به زمینه­های موجود اعتراض خود را به خشونت نظامند نشان داده­اند و این مبارزه تا زمان  زدودن بسترها و فرهنگ خشونت ادامه خواهد یافت.


6. مکانیسم­های دفاعی در برابر خشونت علیه زنان

عبدالله اوجالان، رهبر خلق کُرد در مورد مکانیسم خودفاعی به "تئوری گُل" پرداخته است. از دیدگاه وی هر گل رُزی در کنار خود دارای خار است که به نوعی خاصیت دفاعی آن محسوب می­شود. اگر به طبیعت و تمامی جانداران نیز بنگریم هر یک دارای یک مکانیسم خودفاعی است. این موضوع برای جامعه­ی انسانی هم مصداق دارد. در واقع جامعه­پذیری نیروی دفاعی آن محسوب می­شود. جامعه­پذیری چارچوبی از زندگی و شبکه­ای از روابط است که به آن معنا و هویت داده است. یک جامعه­ی فاقد مکانیسم خودفاعی نمی­تواند زندگی توام با عزّت و کرامت داشته باشد. بنابراین زنان نیز به عنوان ملت و هویتی که همواره در معرض خشونت قرار دارند نیاز به نیروی خودفاعی دارند. به ویژه در شرایطی که خشونت علیه زنان همچنان افزایش می­یابد لازم است بیشتر در مورد مکانیسم­های دفاعی گفتگو کرد. جنبش زنان در سراسر جهان به شیوه­های متفاوتی در تلاش برای ارتقای روش­های مبارزه در برابر  اشکال خشونت هستند. جنبش زنان کُرد نیز سال­هاست در این زمینه دارای آزمون و تجارب فراوان است. به ویژه در مناطقی که مبارزات زنان کُرد به شیوه­ای سازمانی وجود دارد ایجاد واحدهای دفاعی در محلات و روستاها مهم و تعیین­کننده است. این واحدهای دفاعی مسائل زنان محله و روستا را تشخیص و برای حل آن و تعیین اهداف اولویت­دار سازماندهی می­شوند. این واحدها مسلح نیستند بلکه به صورت مدنی بوده و برای اطمینان از ارتباط، همبستگی و همکاری میان محلات و روستاها به تدریج به صورت یک شبکه­ی دفاعی درمی­آید. از سوی دیگر مبارزه علیه توزیع مواد مخدر، فحشا و خشونت و کنترل محلات یکی دیگر از وظایف یگان­های دفاعی محسوب می­شود. بنابراین ایجاد روش­های سازمانی و ابتکار عمل از سویی و ارتقای انجمن­هایی در راستای آگاهی­بخشی جامعه از سوی دیگر در چارچوب فعالیت­های خودفاعی قرار دارد. به همین دلیل ساختار و نهادهای مستقل زنان در کاستن از میزان خشونت علیه زنان تاثیرگذار است و هر اندازه که زنان مشارکت فعالی در همه­ی عرصه­های اجتماعی و سیاسی داشته باشند، به همان اندازه از میزان خشونت و فشار بر آنان کاسته می­شود. از سوی دیگر  برگزاری کمپین و پلتفرم­های زنان که زمینه­ای برای بحث و گفتگوی زنان در زمینه­های متفاوت فراهم می­آورد، می­تواند نقش آموزشی داشته باشد.

ایجاد بسترهای اقتصادی در راستای استقلال مالی برای زنان نیز یکی دیگر از مکانیسم­ دفاعی زنان در برابر خشونت است. سیاست­های اقتصادی مبتنی بر سودِ بیشتر در سال­های گذشته نقش مخربی بر اقتصاد متکی به کشاورزی، اقتصاد بومی و مشاغل کوچک داشته است. اگر موضعی نیرومند در برابر زنجیره­های غول­آسای بازار ایجاد نگردد، موجب فقر بیشتر به ویژه فقر زنان خواهد شد. از این منظر ایجاد و حمایت از بنگاه­های بومی زنان، تشکل­های تعاونی و کارآفرینی آنان  در برابر بنگاه­های انحصاری دولتی مهم است.

یکی دیگر از مکانیسم­های دفاعی زنان در برابر اشکال خشونت، قرارداد اجتماعی زنان است. اگر زنان دارای توانایی انتخاب و تصمیم­گیری در مورد مسائل خود باشند و حقوق آنان دارای ضمانت قانونی باشد، بدون تردید مانعی خواهد بود در برابر رویکردهایی که زنان را مورد تحقیر قرار می­دهد، با دیدی ابزاری به آنان نگریسته و رفتاری "تملّک­گرا" دارد. مبارزه با دیدگاه "ناموسی" به زنان، ردّ ساختارهای مردانه و ایجاد جایگزین­های اجتماعی با محوریت زنان یکی از ابعاد مهم مبارزه با خشونت علیه زنان در چارچوب قرارداد اجتماعی زنان است. تغییر و تحولات فرهنگی یکی دیگر از جنبه­های مهم دفاعی محسوب می­شود. با توجه به اینکه زنان همواره نقش مهمی در حمل و انتقال فرهنگ جامعه به ویژه زبان مادری  بر عهده داشته­اند می­توانند در راستای سیاست­های همگون­سازی جامعه فعال باشد. از سوی دیگر تلاش برای زدودن فرهنگ مردسالاری و درونی­سازی فرهنگ دمکراتیک در خانواده تا جامعه نیز یکی از اصول مهم دفاع از خود محسوب می­شود. علاوه براین تدابیری برای فرهنگ­سازی بر مبنای معیارهای دموکراتیک و زندگی مشترک آزاد و دفاع از خود در برابر رفتارهای تحقیرآمیز علیه فرهنگ کُردی بایستی به طور اجتماعی ارتقاء یابد. بر این مبنا بُعد اخلاقی دفاع از خود که خط­مشی مبارزه را به طور فزاینده­ای به عرصه­های زندگی و جامعه گسترش می­دهد، ریشه­ای­ترین تغییر فرهنگی و اخلاقی است و حوزه­ای است که زنان بر اساس اراده خود، بار دیگر به توانمندی خواهند رسید. کرامت و هویت زنان از مسائلی است که نیاز به دفاع دارد. در کنار مبارزه و ردّ ساختارهای مردانه­ی کنونی نیاز به توسعه­ی آلترناتیوهای اجتماعی با محوریت زنان که بُعد اصلی مبارزه است، از اهمیت خاصّی برخوردار است. بر این مبنا می­توان گفت خودفاعی نیرویی برای تغییر و بازسازی است.

تجارب منحصربفرد زنان کُرد در هر بخش کُردستان و خاورمیانه در باب خودفاعی و ارتقای روش­های آن یکی از الگوهای الهام­بخش برای زنان سایر مناطق دنیاست. جنبش آزادی زنان کُرد خشونت علیه زنان را به عنوان یک مکانیسم سرکوب ایدئولوژیک، فرهنگی و سیاسی قلمداد می­کنند. بنابراین زنان کُرد نه تنها در برابر حملات فیزیکی بلکه در برابر هر نوع حمله­ای بر هویت، زبان و بدن خود دارای آگاهی و همبستگی جمعی هستند. بر این اساس دفاع از خود باید به سبک زندگی تبدیل شود و بدون تردید راه ساختن آینده زنان از طریق ایجاد مکانیسم­های دفاعی است که آن هم نیاز به آگاهی، سازماندهی و اقدام دارد. انقلاب روژآوا، حماسه­ی کوبانی و جنبش "ژن ژیان آزادی" در ایران و شرق کردستان نمونه­هایی از مکانیسم­های دفاعی است که تبدیل به یک مبارزه­ی جمعی شده است. در حالی که نظم مردانه و نهادهای وابسته به آن به خشونت بر زنان مشروعیت می­دهد زنان نیز در مقابل آن دارای حق دفاع از خود دارند. در این راستا نتیجه­­بخش­ترین مکانیسم دفاعی زنان، سازمان­یابی است. در کنار هم بودن و برای هم و با هم مبارزه کردن از اهمیت بسیاری برخوردار است. زیرا همه می­دانیم تمرکز تجارب و امیدهایمان نظام مردانه را درهم فرو می­ریزد و این معیار اصلی انقلاب زنان در سده­ی 21 است.

منبع: وبسایت ژنئولوژی