فرهنگ ملت دموكراتیك
رهیافت ملت دموكراتیك برای حل مسئلهی كُرد، پیش از هر چیز به تعریف صحیح تاریخ و فرهنگ كُرد مرتبط و وابسته است. تعریف صحیح تاریخ و فرهنگ، تعریف موجودیت اجتماعی را به همراه میآورد.
رهیافت ملت دموكراتیك برای حل مسئلهی كُرد، پیش از هر چیز به تعریف صحیح تاریخ و فرهنگ كُرد مرتبط و وابسته است. تعریف صحیح تاریخ و فرهنگ، تعریف موجودیت اجتماعی را به همراه میآورد.
بُعد فرهنگی، عنصری مهم در شكلگیری ملتهاست.
فرهنگ در معنای محدود كلمه، بیانگر ذهنیت سنتی و حقیقتِ عاطفی جوامع است. دین، فلسفه، میتولوژی، علم و حوزههای مختلف هنری، از منظری محدود، فرهنگ یك جامعه را تشكیل میدهند. به نوعی وضعیت روحی و ذهنیتی جامعه را بازتاب میدهند. هنگامی كه ملتها به دست دولتـ ملت یا دولت تشكیل داده میشوند، جهان فرهنگی دچار یك انحراف بزرگ شده و قتلعام میگردد. مدرنیتهی كاپیتالیستی، سنت را بهتمامی و همراه با كل حقیقت آن نمیپذیرد. موارد لازم و دلخواهش را از آن غربال كرده، در راستای منافع خویش متحول مینماید و بدینگونه اخذ میكند. چیزی كه تحت نام تاریخ فرهنگی مُهر خویش را بر آن زده و پیش روی جامعه و فرد قرار میدهد، مقولهای بهكلی متفاوت است؛ عبارت از بیتاریخی است بهنام تاریخ و بیفرهنگی است بهنام فرهنگ! به عبارت دیگر تمامی تاریخ و فرهنگ انسانیت را با عینك و غریزهی «منفعتِ كاپیتالیسم» انتخاب میكند و همانند ترسیم یك نقاشی جدید پیش رویمان به نمایش میگذارد. مدرنیتهی كاپیتالیستی و مهمترین عنصر آن یعنی دولتـ ملت، از این لحاظ یك جنبش بزرگ خدشهدارسازی، بدنامگردانی و تحریف سنت و فرهنگ است. از منظر حقیقت، ضربهی بزرگی بر تاریخ و فرهنگ است. زیرا به نوعی دیگر نمیتواند قانون بیشینه سود و انباشت سرمایهی حاصلشده را مشروعیت بخشد. مدرنیته و دولتـ ملت، بدون برساخت دوبارهی فرهنگ و تاریخ آنهم بهشكل منطبق با خودش، قادر نخواهد بود خود را تحقق بخشد. واقعیت پدیدآمدهی مدرنیته و دولتـ ملت، بهمنزلهی واقعیت و حقیقتی متفاوت از تاریخ و فرهنگ، معنایی جداگانه دارد.
ملت دموكراتیك با اعادهی معنای واقعی به تاریخ و فرهنگ، سعی بر تشكیل خویش مینماید. تاریخ و فرهنگی كه دچار تحریف گردانده شده و قتلعام شده باشند، گویی در روند شكلگیری ملت دموكراتیك به رنسانس دست مییابند. بهواقع رنسانسی كه در دورهی برونرفت از قرون وسطی در اروپا صورت گرفت، معنای احیاشدن یا تولد دوبارهی تاریخ و فرهنگ یونانیـ رومی را با خود داشت. بعدها تمامی كشورها و اقوام اروپا و ابتدا نمونهی ایتالیا دست به كار شدند، رنسانس خویش را صورت دادند و در روند مبدلشدن به ملت دموكراتیك موفق گردیدند. این امر به معنای آن بود كه هر خلق با گذار از جهانشمولی كاتولیك، به تاریخ و فرهنگ ذاتی خویش دست یافت و خود را بهشكل ملت دموكراتیك برساخت. در سرآغاز روند تكوین ملت اروپا، عناصری رایج بودند كه به تاریخ و فرهنگ اتكا داشتند. عناصر مذكور اساسا تاریخ و فرهنگ خلقها و اقوام بودند. بنابراین در میان ملتهایی كه تشكیل میشدند، گرایش دموكراتیك كفهی سنگینتر بود. بعدها بورژوازی با توسعهی گرایش طبقاتی خود و بهویژه برقراری هژمونیاش در انقلاب فرانسه، كاراكتر ملت دموكراتیك را به ملتِ دولتیای متحول نمود كه مُهر قدرت و دولت را بر خود داشت. مقولهای كه در تمامی انقلابهای اروپا و بهویژه انقلاب كبیر فرانسه ـ و ازجمله انقلاب روس نیز بهشكل دیرهنگامترـ روی داد در اصل عبارت بود از ضدانقلابی كه دولتـ ملت در برابر ملت دموكراتیك و انقلاب آن صورت داد. دولتـ ملت بزرگترین جنبش ضدانقلابی است كه علیه انقلابهای دموكراتیك بزرگ خلقها و زحمتكشان اروپا صورت گرفت. هر كدام از دولتـ ملتها یا ملتگراییهایی كه توسط دولت، در اروپا و بعدها در سرتاسر جهان ایجاد گشت عبارت است از یك جنبش ضدانقلابی بزرگ كاپیتالیسم و بورژوازی كه علیه سوسیالیسم و پرولتاریا، انقلابهای آنها در زمینهی ملت دموكراتیك، همچنین علیه همبستگی و انترناسیونالیسمِ ملتها و خلقهای انقلابی صورت گرفت.
خلاصه اینكه هر دولتـ ملت یك ضدانقلاب است؛ دیكتاتوری و فاشیسمِ كاپیتالیسم، بورژوازی و شركای آنان است. نظام كاپیتالیستی و طبقهی مؤسس آن یعنی بورژوا، هر اندازه در برابر فئودالیسم ـ كه سیستمی بیبازدهتر استـ و پادشاهیها و پرنسنشینهای فئودال نمایندهی آن نقابی انقلابی بر چهره بزنند نیز، اساسا خلقها و جنبشهای «ملت دموكراتیك» انقلابیِ خلقها بودند كه در مقابل اینان میجنگیدند. پیروزی نیز حق همین خلقها و جنبشهایشان بود. بورژوازی به درون تمامی این انقلابهای خلقی و جنبشهای ملت دموكراتیك نفوذ كرد. با استفاده از نیروی اقتصادی خویش و با پیشبرد چندجانبهی ضدانقلاب دولتِ ملیِ ملیگرا و ملتِ دولتگرا علیه انقلابهای ملت دموكراتیك، مُهرش را تحت هژمونی خویش بر عصر و زمانه زد. عصر كاپیتالیستی، هژمونی تمدن نوین یعنی مدرنیتهاش را در سطح جهان برقرار نمود و ترقی بخشید.
بزرگترین خطای پایهگذاران سوسیالیسم علمی یعنی كارل ماركس و فریدریش انگلس، این بود كه بهجای اینكه علیه این ضدانقلاب «دولتـ ملت» ـ كه در اواسط سدهی نوزدهم نهایتا در آلمان و ایتالیا به پیروزی رسیدـ به مخالفت برخیزند، از آن پشتیبانی نمودند. این خطا بعد از ضربهی بورژوازی، بزرگترین ضربهای بود كه تا روزگار ما بر انقلابها و جنبشهای ملت دموكراتیكِ خلقها وارد آورده شد. در نتیجهی آنها تمامی زحمتكشان، خلقها و ملتها دچار زیانهای بزرگی گشته و تلخیهای فراوانی چشیدند.
آندسته از انقلابهای ملت دموكراتیك كه طی ۱۹۲۲ـ۱۹۱۹ در آناتولی و مزوپوتامیا روی دادند، بهراستی نیز محصول مبارزات خلقها بودند. این همپیمانی خلقها بود كه پیروزی را برای انقلابهای مذكور بهبار آورد. تمامی بیانات مصطفی كمال آتاتورک كه رهبری این انقلابها را در آن دوران برعهده داشت، بیانگر همین واقعیت است. خلق ترك و كُرد دو عنصر اصلی انقلاب ملی بودند. از نظر ایدئولوژیك و سیاسی نیز میهندوستی تركها، كُردها، یهودیان (شابتائیستها) و چركسها، امتگرایی اسلامی و جریان كمونیستی در همپیمانی بهسر میبردند. بنابراین پیروزیای كه از طریق همپیمانی مزبور كسب گردید، یك انقلاب ملی دموكراتیك در برابر امپریالیسم و مزدورانش بود.
با توجه به این امر، اكیپی كه میتوان آن را بورژوازی نامید، چه كار كردند؟ یعنی بورژوازی ماسونی كه تركهای جوان نامیده میشدند (اكثریت قریب به اتفاقشان ارتباطی با هویت تركی نداشتند) و تحت نام جمعیت اتحاد و ترقی گردهم آمده بودند، از چه كسانی تشكیل میشدند و از طریق كدام توطئهها مُهر خویش را بر انقلاب ملی و قدرت زدند؟
تمامی دانشپژوهان و روشنفكران باوجدان میدانند كه جمعیت اتحاد و ترقی یك سازمان توطئهگر و كودتاگر است. تمامی كسانی كه به موضوع ارتباط دارند میدانند كه قدرت را غصب نمود و ابتدا در انقلاب دوم مشروطیت و سپس در جنگ جهانی اول، مُهر خویش را بر كل [نظام] قدرت زد. باید بسیار بهخوبی بر چگونگی نفوذشان در انقلاب ملی ۱۹۲۲ـ۱۹۱۹ و بهویژه بر توطئه، ترور و كودتاهایی كه مزدوران هژمونی انگلیس انجام دادهاند واقف بود. اینها بودند كه مصطفی صُبحی رهبر حزب كمونیست تركیه (TKP) و تمامی اعضای پانزده نفرهی كمیتهی مركزی را طی یک توطئه در دریای سیاه غرق نمودند. حالآنكه بلشویكهایی كه اینها نمایندهشان بودند، در پیروزی انقلاب ملی دارای نقشی استراتژیك بودند. همچنین «اَدهَم چَركَس» ـ كه از طریق توطئه ناگزیرش ساختند به ارتش یونان پناهنده شودـ به همراه قوایش، نیرویی بود كه در مسیر انجام انقلاب ملی، شمار بسیاری از شورشهای ضدانقلابیون را سركوب نمودند. همچنین بخش عمدهای از كسانی كه به بهانهی متعصببودن توسط آنها كُشته شدند، از امتگرایان اسلامیای بودند كه در رهایی ملی نقشی استراتژیك ایفا كردند. «محمد عاكف» و «سعید نورسی» كه بعد از پیروزی تبعید گشتند، تا زمان پیروزی در خدمت انقلاب ملی فعالیت كرده بودند. همین نیروهای توطئهگر بودند كه چه در طول انقلاب و چه بعد از آن، كُردهای سنی و علوی را ـ كه از قوچگیری تا درسیم و از سلیمانیه تا دیاربكر، به دعوت مصطفی كمال جهت همپیمانی استراتژیك پاسخ مثبت دادندـ علیرغم اینكه دارای نقشی استراتژیك در پیروزی انقلاب ملی بودند، مورد انكار و نابودی قرار دادند. همین كسان بودند كه مصطفی كمال را ابتدا از طریق سوءقصدی كه در ازمیر صورت دادند و سپس اعطای الوهیتهای اسطورهای، بیتأثیر نمودند و به درون بحرانی عمیق راندند.
اینها چه كسانی بودند؟ بخش عمدهی اینها را تركهای سفیدِ غیر ترك و بازماندههای جمعیت اتحاد و ترقی عنوان مینماییم. ماهیتشان اهمیت دارد نه عنوانشان! بسیار آشكار است كه اینها ضدانقلابیون بورژواگشتهی دارای گرایش ملتِ دولتیای بودند که با توسل به قدرت دولتی كه به چنگ آورده بودند، جنبشهای ملی دموكراتیكی كه هم در دوران مشروطیت و هم مرحلهی جمهوری بهوجود آمدند را از طریق توطئهها، كودتاها و سوءقصدها مورد هدف قرار دادند و كنترل آن را به دست گرفتند؛ حتی هیتلر نیز اعتراف به الگوبرداری از آنان نمود. اگر بخواهیم تاریخ مدرن آناتولی و مزوپوتامیا یعنی تركیه و كُردستان، همچنین انقلاب ملی و جامعهی ملی دموكراتیك آن كه از طریق همپیمانی تحقق یافت را بهصورت واقعگرایانه درك نماییم، باید ضدانقلاب مبتنی بر گرایش ملتِ دولتی و ضدانقلابیونِ این ضدانقلاب را بسیار بهخوبی بشناسیم. به نوع دیگری قادر نخواهیم بود تاریخ معاصر و تاریخ جمهوری را بهصورت صحیح درك نماییم؛ بهویژه قادر نخواهیم بود تاریخ و فرهنگ نفی و نابود گشتهی آناتولی و مزوپوتامیا كه دارای تاریخ و فرهنگی به قدمت تاریخ انسانیت است را بهطور صحیح و به اندازهی كافی بیاموزیم. تا زمانی كه نیاموزیم و بهصورت درونی نیز درك نكنیم، قادر نخواهیم بود در همان جغرافیا و سرزمینها همپیمانی و جنبشهای ملت دموكراتیكِ خلقهایمان را با موفقیت برسازیم و توسعه دهیم.
رهیافت ملت دموكراتیك برای حل مسئلهی كُرد، پیش از هر چیز به تعریف صحیح تاریخ و فرهنگ كُرد مرتبط و وابسته است. تعریف صحیح تاریخ و فرهنگ، تعریف موجودیت اجتماعی را به همراه میآورد. مبدلشدن به جامعهی ملی به معنای برخورداری از آگاهی و روحِ «تاریخی و فرهنگی» است. انكار و نابودی كُردها در تاریخ جمهوری (اقدامات مشابه در تاریخ سایر دولتـ ملتها نیز وجود دارند)، ابتدا از طریق انكار تاریخ كُردها و نابودی موجودیت فرهنگی آنان آغاز گردیده است. ابتدا عناصر فرهنگ معنوی و سپس عناصر فرهنگ مادّی آنان را پاکسازی نمودهاند. به همین جهت آغاز به برساخت PKK از طریق آگاهی تاریخی و فرهنگی، سرآغازی صحیح بود. تلاش PKK جهت توضیح تاریخ و فرهنگ كُرد از طریق مقایسه با تاریخ و فرهنگ خلقهای جهان و اعلان این امر از طریق مانیفست «راه انقلاب كُردستان»، نقش رنسانس را در حیاتیافتن دوبارهی تاریخ و فرهنگ كُرد ایفا نمود. میتوان گفت تكوین ملت دموكراتیك كُردها از طریق این مانیفست، یك سرآغاز رادیكال را رقم زد. موجودیت فرهنگی كُردها كه با كارزار ۱۵ آگوست ۱۹۸۴ در جنگ آزموده شد، با رویدادهای قهرمانانهی بسیاری اثبات نمود که غیرقابل نابودی است. اگر خطمشی ایدئولوژیكـ سیاسی PKK و جنگ خلقی كه پیشاهنگی آن را برعهد داشت، صحیح نمیبود و تاریخ و فرهنگ كُردها را بهصورت صحیح بازتاب نمیداد، كُردها قادر به تداوم موجودیت خویش نمیگشتند. كما اینكه در آن دوران گروهها و اشخاص بسیاری با ادعاهای مشابهی به کار بر روی مسئلهی كُرد پرداختند اما همگی آنها چون قادر به صیانت صحیح از تاریخ و فرهنگ كُرد نگشتند، در فرجام امر دچار پاكسازی گشته و از میان رفتند.
برساخت ملت دموكراتیك كُرد، بهلحاظ كیفی از ملتسازیای كه از طریق رویكردهای ملیگرا و دولتگرا سعی در تحقق آن میگردد، متفاوت است. هم با ملتگرایی دولتـ ملت حاكم تفاوت دارد و هم از رویكردهای ملیگرایانه و دولتگرایانهی كُردی متفاوت است؛ در برابر آنها، عبارت از ملتسازی آلترناتیوِ متكی بر تاریخ و فرهنگ زحمتكشان و خلقهاست.
KCK در برساخت ملت دموكراتیك كُرد، از نقش كُردها بهمثابهی عنصر اصلی انقلاب رهاییبخش ملی دوران ۱۹۲۲ـ۱۹۱۹ كه در طول تاریخ جمهوری مورد انكار واقع گردیده، صیانت مینماید. این انقلاب ملی را نوعی انقلاب ملی میداند كه به اندازهی متعلقبودنش به تركها، ازآنِ كُردها و سایر متفقانی است كه در آن مشاركت جستهاند. طرد متفقان در مراحل بعدی و انكار تاریخ و فرهنگشان را كودتایی علیه خصلت خلقی انقلاب میشمارد. مقاومت كُردها در برابر این كودتا را «مشروع، مترقی و آزادیخواهانه» ارزیابی مینماید. همچنین اظهار میدارد كه همپیمانی استراتژیك كُردها و تركها كه از جنگ ملازگرد (۱۰۷۱) آغاز شد، بر پایهای داوطلبانه بوده است و علیرغم دچارشدن به توطئههای مختلف نیز، از آن تاریخ تاكنون كُردها و تركها دو شریك اساسی در تشكلهای قدرت و دولت بودهاند و بنابراین نوعی اشتراك و اختلاط تنگاتنگ بین تاریخ و فرهنگ هر دو خلق یافت میشود. میپذیرد كه تركها و كُردها در تاریخ هزار سالهی اخیر خاورمیانه یك نقش استراتژیك مشترك ایفا نمودهاند. از طریق نظریاتی كه در این دفاعیات در زمینهی تاریخ و فرهنگ كُردها گسترهی آنها هرچه وسیعتر گشت، رویكردهای ایدئولوژیك و سیاسی PKK و KCK هرچه بیشتر شفاف و تقویت گشتند. از طریق نگرش مبتنی بر ملت دموكراتیك كه جهت دربرگیری سایر خلقها نیز باز و نافروبسته است، به روی اتحادها و اتفاقهای ملی دموكراتیكِ وسیعتر باز میباشد. بهروز كردن و برساخت اتحادیهها و فُرمهای جهانشمولی (روشنترین نمونهی آن مدل امت اسلامی است) كه در طول تاریخ در فرهنگ خاورمیانه ایجاد گشتهاند را راه صحیح رهایی و آزادی خلقهای خاورمیانه میشمارد.
فُرم ملت دموكراتیك كُرد كه در پروسهی KCK بهتدریج یك كیفیت ساختاریتر به خود خواهد گرفت، یك آزمون برساخت ملی مجدد را ارائه خواهد داد كه از تمامی ابعاد به مدلی جهت خلقهای خاورمیانه مبدل خواهد گشت. با رنسانس انقلابی و ملت دموكراتیك خویش، در برابر انكارگرایی فرهنگی و تاریخیِ دولتـ ملتهایی كه قادر به گذار از عاملیت و دستنشاندگی جهت مدرنیتهی غربی نگشتند، یك عصر نوین یعنی عصر ترقی مدرنیتهی دموكراتیك را آغاز خواهد كرد.
برگرفته از جلد پنجم دفاعیات رهبر آپو با عنوان «مسئلهی کُرد و رهیافت ملت دموکراتیک (دفاع از کُردها، خلقی در چنگال نسلکشی فرهنگی)»