معنادهی به تحولات
فشار بر مردم مظلوم و اقشار ستمدیده به ویژه کوردها در حال افزایش است. جنگ ممکن است در دوره آینده تشدید و گسترش یابد.
فشار بر مردم مظلوم و اقشار ستمدیده به ویژه کوردها در حال افزایش است. جنگ ممکن است در دوره آینده تشدید و گسترش یابد.
مبارزه ما برای آزادی با تمام شدت خود در همه جبههها ادامه دارد. حملات همهجانبه فاشیستی – نسلکشی دشمن ادامه دارد. ما به عنوان جنبش و مردم در مقابل این امر مقاومت میکنیم. مبارزه عمیقتر، گستردهتر و شدیدتر میشود.
رهبر آپو روندی را که در آن قرار داریم با آخرین دوره جنگ جهانی اول مقایسه میکند. در حالی که برخی آن را به آغاز جنگ تشبیه میکنند و سعی میکنند آن را اینگونه بفهمند، رهبر آپو برعکس آن را بیان میکند. وی آن را بیشتر با پایان جنگ جهانی در سال ۱۹۱۸ مقایسه میکند. این مهم و معنادار است. به این ترتیب میتوانیم وضعیت جنگ در دوره گذشته را بهتر درک کنیم. هم وضعیت کلی جنگ جهانی سوم که سی و پنج سال است با محوریت خاورمیانه از زمان بحران و جنگ خلیجفارس ادامه دارد و هم اینکه جنگ در منطقه که بر اساس حملات آکپ-مهپ که از ۲۴ جولای ۲۰۱۵ ادامه یافته است، چقدر عمیق و شدید شده است و تغییرات قابل توجهی را که در منطقه قابل ایجاد است را بهتر میتوانیم ببینیم.
مسیر تجاری اروپا-هند
درک و ارزیابی تحولات اخیر ضروری است. پس از جنگ جهانی اول، زمانی که سرمایهداری ساختار هژمونیک جهانی پیدا کرد، دولت-ملت در خاورمیانه شکل گرفت. آنها این را با انحلال امپراتوری عثمانی آشکار کردند. در آن زمان آنها ساختارهای دولت-ملت بودند که در راستای منافع نظام مدرنیته سرمایهداری بودند. در مرکز آن نیز گشایش مسیر تجاری اروپا-هند بود. پروژه مسیر به عنوان راهآهن برلین-بغداد-بصره برنامهریزی شده بود. هنگامی که اتحاد آلمان و عثمانی در پایان مذاکرات شکل گرفت، دولت عثمانی عبدالحمید مسیر تجارت را به آلمان واگذار کرد. از سوی دیگر انگلستان با فرانسه و روسیه توافق کرد، سرزمینهای عثمانی را که از آفریقا و خلیج شروع شد، تصرف کرد و به امپراتوری عثمانی اعلان جنگ کرد و در نتیجه پروژه مسیر را ناکام گذاشت. اگر در آن زمان از این پروژه مسیر جلوگیری نمیشد، آلمان تجارت تا خلیج فارس را به عهده میگرفت. بنابراین، آلمان در تجارت هند و آسیا تأثیرگذار میشد. با این حال، هند مستعمره انگلستان بود. موضوع اصلی مبارزه، تصرف منابع هند و آسیا توسط اروپا بود. این مبارزه امروز هم ادامه دارد.
تضاد دولت-ملت با سرمایه فراملی
تحولات کنونی این فرآیند را قابل درک کرده است. این نشان داد که روندی که با بحران و جنگ خلیجفارس در دهه ۱۹۹۰ پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد، چگونه بود و «نظم نوین جهانی» که ایالات متحده آمریکا پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را در دستور کار قرار داد، چه نوع نظامی بود. ما این جنگ را به عنوان تضاد بین نظام سرمایه انحصاری فراملی و وضعیت موجود دولت-ملت تعریف کردیم. وضعیت موجود دولت-ملت و قاطعبودن مرزها، جنبش سرمایه را تضعیف کرد و در نتیجه استثمار را کاهش داد. سیستم دولت-ملت که توسط مدرنیته سرمایهداری در جنگ جهانی اول ایجاد شد، اکنون با افزایش استثمار سرمایه انحصاری در حال جهانی شدن در تضاد بود. جنگ جهانی سوم با حمله سرمایه انحصاری جهانی برای تغییر آن آغاز شد. هدف آن از بین بردن وضعیت موجود دولت-ملت در خاورمیانه و ایجاد مجدد مسیر انرژی و تجاری هند-اروپا بود. بر این اساس جنگی وجود داشته که از سال ۱۹۹۰ به مدت سی و پنج سال است که ادامه دارد.
هدف کنترل کردن خلیج تا اسرائیل است
آمریکا در طول جنگ خلیجفارس ۱۵۰ هزار سرباز را به خاورمیانه از جمله عربستان سعودی فرستاد. هدف او کنترل خلیج فارس تا اسرائیل بود. از یک سو در قالب دولت صدام حسین به وضعیت موجود دولت-ملت حمله مرکزی میکرد و از سوی دیگر خلیج را تحت کنترل نظامی در میآورد. بنابراین، خلیج فارس را برای مسیر انرژی باز کرد. در سال ۱۹۹۱ صدام حسین را به محدوده بغداد محاصره کرد. در سال ۲۰۰۳، بغداد اشغال شد و صدام حسین حذف شد.
پس از حملات برجهای دوقلو در سال ۲۰۰۱، ایالات متحده آمریکا حمله نظامی خود را ابتدا به افغانستان و سپس به عراق آغاز کرد و افغانستان و سپس بغداد را تصرف کرد. در واقع میتوانست در سال ۱۹۹۱ دولت صدام حسین را فرو بپاشد، اما تا سال ۲۰۰۳ این کار را نکرد. درک درست این موضوع ضروری است. این همچنان به دلیل ضعف حاکمیت ایالات متحده آمریکا بود. به عبارت دیگر، آمریکا نفوذ کافی در خاورمیانه برای سرنگونی حکومت صدام حسین را نداشت. میترسید اگر وارد چنین چیزی شود، نیروهای مختلف از این شکاف استفاده و پیشرفت کنند. ایران در شرق برای این کار وجود داشت و پکک در باکور. اگر در آن زمان حکومت صدام حسین در بغداد نابود میشد، هر دو نیرو میتوانستند در عراق بسیار مؤثرتر شوند، زیرا ایالات متحده آمریکا ضعیف بود و نیروهای متکی به آمریکا هنوز در عراق حضور نداشتند.
آمریکا جنگ خلیج فارس را با ائتلافهایی که در جهان و خاورمیانه ایجاد کرد و همچنین به قدرت نظامی و فنی که به عربستان سعودی ارسال کرده بود متکی بود. او ۱۲ سال منتظر ماند تا نفوذ خود را توسعه دهد و مانع از سوء استفاده مخالفانش از شکافی که در صورت فروپاشی حکومت صدام حسین به وجود میآمد، ایجاد کرد و نفوذ خود را در عرصه عرب علیه ایران توسعه داد. همچنین توطئه بینالمللی علیه پکک را انجام داد.
ترس از اینکه پکک به یک قدرت موثر تبدیل شود
بزرگترین ترس او، در صورت سقوط بغداد، این بود که پکک به یک نیروی فعال در عراق تبدیل شود. این مسلم است. مسئله کورد یا مبارزه بر سر کوردستان چنین ارتباطی با جنگ جهانی سوم دارد. مسئله کورد در طول جنگ جهانی اول و پس از آن مطرح شده بود. این نتایج جنگ جهانی اول است که مسئلهای را ایجاد کرد که ما آن را مسئله کنونی کورد مینامیم.
چنانچه جنگ جهانی سوم ادامه مستقیم آن بود، مسئله کورد و جنبش آزادی در کوردستان نیز بطور تو در تو در حال توسعه بود. این وضعیتی است که نیاز به درک درست دارد. در واقع، به محض سرنگونی دولت صدام حسین توسط ایالات متحده آمریکا، تصمیم اصلی دولتی که در باشور کوردستان ایجاد کردند و عملیات نیروی چکش که آن را ایجاد کرد این بود که «پکک نباید وارد باشور کوردستان شود.» رهبری نیز با توطئه بینالمللی ۹ اکتبر ۱۹۹۸ مورد حمله قرار گرفت.
تا سال ۲۰۱۰، ایالات متحده آمریکا عمدتاً جنگی را برای اطمینان از اثربخشی در اطراف خلیج به راه انداخت. او به نوعی به عراق حمله کرد. با عربستان و مصر رابطه برقرار کرد. روندی که بعدها «بهار عربی» نام گرفت، دوره مهمی را رقم زد. ویژگیهای اصلی بهار عربی، مبارزه جوامع علیه دیکتاتوریهای ناسیونالیستی بود. چنین تناقضی وجود داشت. نظام سرمایه جهانی بر اساس منافع خود میخواست از این امر منتفع شود.
آنها نقش بزرگی به ترکیه دادند
ترکیه مستقیماً در این روند دخالت داشت. همانطور که ایالات متحده آمریکا حملات خود را در خاورمیانه توسعه داد، به طور فزایندهای به تعریف استراتژی نظم نوین جهانی خود روی آورد. آنها در واقع با پروژه خاورمیانه بزرگ نقش بزرگی به ترکیه دادند. طیب اردوغان حتی گفت که او رئیس مشترک پروژه خاورمیانه بزرگ است. او میخواست از بسیج تودهها در بهار عربی بیشترین بهره را ببرد. راه برای نیروهای سازمانیافته مصر و سوریه باز شد و به سرعت بسیج شدند. آنها با ابتکار و حمایت آمریکا در بسیاری از مناطق احزاب تشکیل دادند و به قدرت رسیدند. آنها در انتخابات مصر پیروز شدند و به عنوان FSA (ارتش آزاد سوریه) علیه رژیم سوریه سازماندهی شدند. آمریکا و ترکیه تا سال ۲۰۱۵ چنین اتحادی داشتند.
حمله اخوانالمسلمین هراس ایجاد کرد
به خصوص وضعیت مصر این را مختل کرد. طیب اردوغان با استفاده از موقعیت کنونی میخواست پروژه خاورمیانه بزرگ را به حاکمیت اخوانالمسلمین تبدیل کند، آن را در همه جا گسترش دهد و در همه جا قدرت را به دست گیرد. ایالات متحده آمریکا نیز از این موضوع نگران شد. این آمریکا بود که اخوانالمسلمین را تشکیل داد. آنها برای مبارزه با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در مصر تشکیل شدند. آنها القاعده را برای مبارزه با نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان سازماندهی کردند. اساس سازماندهی همه اینها مبارزه نظام تحت رهبری آمریکا علیه اتحاد جماهیر شوروی بود. پروژه کمربند سبز پروژهای بود برای جلوگیری از نفوذ و ورود اتحاد جماهیر شوروی به دریاهای گرم. بنابراین، اشکال مختلف سازمان در کشورهای مختلف ایجاد شد. به همین دلیل ترکیه در ناتو پذیرفته شد. جمهوری ترکیه به عنوان جنوب شرقیترین نقطه ناتو، نقش فعالی در سازماندهی و اجرای پروژه کمربند سبز داشت.
سیستم مدرنیته سرمایهداری از حمله اخوانالمسلمین برای استفاده از فرصتها و نفوذ در سراسر خاورمیانه وحشت داشت. آن نیز یک موقعیتگرایی (استاتوگرایی) بود و اخوانالمسلمین میخواست از حملات نظام سرمایه جهانی بهرهمند شود. در آن زمان، کار نظام همراه با جمهوری ترکیه قطع شد، البته نه به طور کامل.
یک فرآیند جدید در ۷ اکتبر آغاز شد
آنها اکنون از ۷ اکتبر بر روی مدیترانه شرقی متمرکز شدهاند. در واقع، حملات به خلیج و اطراف آن از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ تشدید شد. پس از سال ۲۰۱۰ که سوریه در دستور کار قرار گرفت، همواره به مدیترانه شرقی نزدیک شد. ایران که به لبنان رسید و با اسرائیل هم مرز بود، «هلال شیعی» را ایجاد کرد، اما به همین دلیل قاسم سلیمانی را خنثی کردند.
در نتیجه، روند جدیدی با جنگ غزه در ۷ اکتبر آغاز شد. هدف آن این است که عملیات را کاملاً بر اساس مناسبسازی شرق مدیترانه برای مسیر انرژی، پاکسازی مسیر، تصرف آن و تضمین امنیت اسرائیل انجام دهد. ایالات متحده آمریکا نیروی دریایی خود را به شرق مدیترانه آورد. همانطور که پس از حمله به کویت در ۲ اوت ۱۹۹۰، ۱۵۰ هزار سرباز را از طریق زمینی به عربستان آورد، این بار نیز نیروهای دریایی خود را به شرق مدیترانه آورد. در آنجا به مؤثرترین نیروی نظامی تبدیل شد. آنها همچنین با کمک اسرائیل حملات نظامی مستقیم انجام دادند. حماس این جنگ را آغاز کرد، اما نقش هدایتکنندگی طیب اردوغان (در موضوع شوراندن حماس علیه اسرائیل) قطعی است. ما ابتدا این را گفتیم و بعداً توسط بسیاری از محافل تایید شد، اما در ترکیه طیب اردوغان و دوستانش سعی در سرپوش گذاشتن بر آن دارند، بنابراین میخواهند از افشای بیشتر آن جلوگیری کنند. از او به عنوان یک عامل تحریککننده استفاده میشود.
آمريكا و اسرائيل برای حمله به غزه آماده بودند، توجيه لازم بود. این دلیل حمله حماس در ۷ اکتبر بود. حملات آمریکا در خاورمیانه همیشه به دلایل مشابه بوده است. مثلاً در دوم اوت صدام به کویت حمله کرد که باعث جنگ خلیجفارس شد. در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، القاعده به برجهای دوقلو حمله کرد و دلیل تهاجم به افغانستان و عراق بود. همیشه با چنین دلایلی جنگ را ادامه میداد. آنها همچنین پوتین را تحریک کردند که توجیهی برای جنگ اوکراین شد.
به طیب اردوغان اجازه دادند تا ریسمان را بکشد
حملات حماس نیز زمینه را برای حمله اسرائیل به غزه ایجاد کرد. کسانی هستند که استدلال میکنند که حماس توسط موساد هدایت شده است. آنها همچنین از حماس به عنوان موساد برای تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین بحث میکنند، زیرا این گروههای مذکور نیز اطلاعاتی را از ایالات متحده آمریکا دریافت میکنند. اینها در ارزیابیهای رهبری نیز وجود دارند. حماس یک نیروی کنترل نشده و کاملاً ضد اسرائیلی نبود، اما آنها همچنان به طیب اردوغان اجازه دادند تا ریسمان را بکشد. این دلیل شد و غزه را حذف کردند. جنگ غزه مهم است. از نظر تاریخی، اورشلیم و غزه به موازات یکدیگر قرار دارند. از نظر تاریخی گفته میشود: «فعالیت در اورشلیم از غزه میگذرد». همچنین پروژهای با هدف انحلال کامل جامعه در فلسطین وجود دارد. اینگونه باید دید. اکنون به آنها اجازه میدهند که کمی به عنوان یک جامعه بمانند، اما بعدها ممکن است اجازه ندهند، ممکن است به تدریج آن را کاهش دهند؛ زیرا آنها این کار را مرحله به مرحله انجام میدهند، مطمئناً نمیتوانند همه آن را (در یکجا و همزمان) انجام دهند.
رابطه آکپ با حماس ایدئولوژیک است
سپس نوبت به لبنان رسید. معلوم بود که این اتفاق خواهد افتاد. ترکیه ایران و حزبالله را به جنگ با اسرائیل تحریک کرد. حساب ترکیه این بود که اگر اسرائیل با حزبالله لبنان وارد جنگ شود، ایران هم مستقیم وارد جنگ میشود، چون اولاً این خبر را منتشر کردند که حماس سازمان ایران است و میخواستند از آنجا نتیجه بگیرند، اما ایران از حماس حمایت نکرد. چون اینطور نیست؛ حماس یک سازمان اخوانالمسلمین است، در حالی که ایران یک سازمان شیعه است. بله، ایران ممکن است از دیگر گروههای اسلامی حمایت کرده باشد، اما رابطه آکپ با حماس بسیار قویتر از روابط ایران است. روابط آنها فرقهای است، یعنی ایدئولوژیک.
آن چیزی که ترکیه انتظار داشت صورت نگرفت
بنابراین نتوانستند ایران را وارد درگیریهای زیاد کنند. ترکیه؛ حساب میکرد که اگر ایران وارد جنگ شود و کمی مقاومت کند، دو قدرت همدیگر را متعادل میکنند، هر دو به مشکل میخورند، به ترکیه وابسته میشوند و با هر دو طرف رابطه برقرار میکنند تا بتوانند با تکیه بر این درگیری، کارایی خود را در خاورمیانه تضمین کنند. همانطور که به یاد دارید، تمام موفقیت تورگوت اوزال در ترکیه، جنگ ایران و عراق بود. اگر جنگ ایران و عراق نبود، چیزی به نام اوزالیسم در ترکیه وجود نداشت. اوزال یک نابغه بود، گفته میشود که او اقتصاد را توسعه داد! اما واقعیتها این گونه نیست. تورگوت اوزال تمام امکانات ترکیه حاصل از جنگ ایران و عراق را هم به عراق و هم به ایران فروخت، زیرا هیچ یک از آنها نمیتوانستند با کس (دولت یا قدرت) دیگری تجارت کنند. آنها با ترکیه رابطه داشتند، آن دو با هم میجنگیدند. آنها نمیتوانستند از جای دیگری چیزی بخرند و این تجارت باعث شد تا تورگوت اوزال برای مدت طولانی در قدرت بماند. میگویند برای ترکیه رونق اقتصادی به ارمغان آورد، اما دلیل آن همان است که بیان کردیم. طیب اردوغان نیز امیدوار بود و محاسبه میکرد که جنگ ایران و اسرائیل چنین وضعیتی را به وجود بیاورد، اما تحولات به این شکل رخ نداد. حملات اسرائیل به حزبالله از نظر تاکتیکی و سبکی مانند حملات به غزه نبود. آنها با تکنیکهای بیشتری ضربه زدند و ارتباط را قطع کردند. در واقع قبلا اطلاعات کافی را از طریق شبکه عامل خود در حزبالله جمعآوری کرده بود و آماده بود. در مدت کوتاهی ضربه سنگینی به حزبالله وارد کرد. آنطور که ترکیه انتظار داشت این اتفاق نیفتاد. هیچ موقعیتی وجود نداشت که اسرائیل را تضعیف کند و به جنگ طولانی مدت ایران و اسرائیل منجر شود. برعکس، حزبالله بسیار ضعیف شده است که بازو و جناح ایران، یعنی قویترین جایگاهش را شکسته است. پس از آن، ایران به جای درگیری، به دنبال سازش بیشتر شد و دیگر نیرویی برای درگیری نداشت. این وضعیت زنگ خطری را در ترکیه ایجاد کرد. ما باید این را ببینیم. به این ترتیب، ترکیه میترسید، در واقع، وضعیتی که حزبالله در آن یافت، نه تنها ایران را تضعیف کرد، بلکه به طور جدی آکپ را تکان داد و به وحشت انداخت. آنطور که آنها انتظار داشتند اتفاق نیفتاد. او میترسید که ایران ناکارآمد باشد و راه برای اسرائیل در منطقه کاملاً باز شود. ابتکارات دولت باغچلی از اول اکتبر همه از این نشات گرفته است. ترس و اضطراب و تاثیر ضربه حزبالله به ترکیه منجر به چنین جستجویی شد.
ما واقعاً باید این را باور کنیم. نوبت سوریه بود، اطلاعات از قبل پخش شده بود. ایران و حزبالله قبلاً در لبنان ضربهای خورده بودند، اما در جریان به اصطلاح آستانه، روند پیچیدهای در سوریه رخ داد. این روندی بود که اتحاد ترکیه، روسیه و ایران را بر سر سوریه ایجاد کرد. وی همچنین این سوال را مطرح کرد که روند در سوریه چگونه خواهد بود و نظام سرمایه جهانی چگونه این روند را پیش خواهد برد. چون روسیه درگیر بود و جنگ اوکراین هم بود. ترامپ در آمریکا سرنگون شد، بایدن آمد. بایدن بلافاصله تصمیم قبلی ترامپ برای خروج از افغانستان را اجرا کرد و جنگ اوکراین را توسعه داد.
مسیر انرژی را با جنگ اوکراین خراب کرد
اهمیت جبهه اوکراین چند بعدی است. آنها مسیر انرژی جایگزین روسیه-چین را خراب کردند. مستقیمترین و سودآورترین مسیر زمینی در واقع از شمال دریای سیاه به اروپا از طریق چین-هند است. این مسیر انرژی بود که پاریس، برلین و لندن را به هم متصل میکرد. آنها با جنگ اوکراین این کار را خراب کردند. این پروژه «یک کمربند یک مسیر» چین بود و آنها میخواستند آن را از طریق روسیه انجام دهند، اما با جنگ اوکراین آن را ناکام گذاشتند. اگر چنین بود، نفوذ اقتصادی چین و روسیه بر اروپا بسیار توسعه مییافت. تقریبا وابسته میشدند. تا حدودی آلمان و جاهای دیگر به دلیل وابستگی به گاز طبیعی روابط خود را با روسیه برقرار کرده بودند. نفوذ ایالات متحده آمریکا بر اروپا ضعیف میشد و در پس زمینه قرار میگرفت. مکرون به عنوان نفوذ نظامی خود گفت: «ناتو دچار مرگ مغزی شده است» و همچنین گفتند که به یک ارتش جدید اروپایی نیاز دارند. جستجوهایی بین آلمان و فرانسه در این راستا صورت گرفت. همه اینها باعث تضعیف نفوذ ایالات متحده آمریکا بر اروپا شد و آنها این را معکوس کردند. آنها با جنگ اوکراین مسیر انرژی را خراب کردند و روابط روسیه با چین را قطع کردند. آنها ناتو را با افزودن سوئد و فنلاند گسترش دادند. بنابراین، ایالات متحده آمریکا بهرهمند شد. بر اساس این دستاورد و بر اساس مشکلاتی که روسیه در جنگ اوکراین تجربه کرد، حملات اسرائیل را در شرق مدیترانه انجام داد. این وضعیت در سوریه نیز نقش داشت. انتخاب اخیر ترامپ این موضوع را بیشتر تعیین کرده است. برخی میگویند «بایدن تلاش میکند برخی کارها را بدون ترک ریاست جمهوری انجام دهد» اما دقیقاً اینطور نیست. بله، ایالات متحده آمریکا ممکن است یک کشور ریشهدار نباشد، یک دولت دویست ساله است، اما یک دولت نهادینه شده است. ترامپ در انتخابات پیروز شد و بایدن هر چه ترامپ بگوید اجرا میکند، او نمیتواند هیچ چیز دیگری را اجرا کند، زیرا این دولت است که پیروز شده است.
آنها در مورد سوریه به توافق رسیدند و اوکراین را نیز شکل خواهند داد
من میخواهم این را بگویم؛ انتخاب ترامپ تاثیر خاصی بر این تحولات در سوریه داشت. برای مثال راه را برای مذاکره با روسیه هموار کرد. ترامپ این را آشکارا در تبلیغات انتخاباتی خود گفت. آنها با روسیه بر سر اوکراین و سوریه مذاکره کردند. بحرانیترین چیز در سوریه وضعیت روسیه است. آنها همچنین در اوکراین در حال جنگ بودند. اگر روسیه در موقعیت تحمیل درگیری بود، نمیتوانست اینگونه به سوریه حمله کند. آنها دو چیز را موضوع معامله قرار دادند. انتخاب ترامپ این مذاکره را آسانتر کرد و آنها موافقت کردند. بنابراین، آنها همچنین در مورد اوکراین به توافق رسیدند. حالا به آن شکل میدهند. در مورد سوریه هم به توافق رسیدند. معلوم نیست از روسیه چه خواهد ماند. آنها در مورد اوکراین تا حدی به توافق رسیدند. آنها همچنین ممکن است توافق کرده باشند که یک بندر در شرق مدیترانه داشته باشند. ممکن است روسیه این را تحمیل کرده باشد. اگر او آن را تحمیل نکرده باشد، این نشان میدهد که روسیه در وضعیت بسیار ضعیفی قرار دارد. زیرا از بدو وجود هدفش رسیدن به مدیترانه شرقی بوده است. این هدف تزار روسیه و هدف اتحاد جماهیر شوروی بود، زیرا این اساس استراتژی روسیه است. با تضعیف حکومت بشار اسد، او پس از جنگ ۲۰۱۰ وفادارتر شد و در آنجا فضایی برای خود باز کرد. ممکن است آنجا را ترک نکند. قطعاً در آنجا نیز توافقی وجود دارد.
بنابراین، روسیه در پروژه مسیر گنجانده خواهد شد
به نظر میرسد یک توافق دو طرفه وجود دارد. آنها هم در شرق مدیترانه و هم در اوکراین مذاکره کردند. توافق در مورد اوکراین نیز به توافقی در مورد شرق مدیترانه تبدیل شد. بنابراین، روسیه در مسیر انرژی گنجانده شد. این اهمیت درگیریها در سوریه است. این معنای اصلی روسیه است که اینگونه عمل میکند و دولت اسد را مجبور به عقبنشینی میکند و دولت اسد را به یک ابزار چانهزنی تبدیل میکند. آنها نه تنها مشکل سوریه را حل کردند، بلکه مشکل روسیه در جاده مدیترانه شرقی را نیز حل کردند. این بدان معناست که روسیه نیز در این پروژه مسیر مشارکت خواهد داشت. آنها قبلا مسیر شمال دریای سیاه را خنثی کرده بودند. اکنون ممکن است تضادهای آنها با روسیه کمتر و کمتر شود. روسیه نیز ممکن است از طریق دریای مدیترانه شرقی از طریق سوریه در این مسیر تجاری مشارکت داشته باشد. بنابراین، پروژه مسیر قویتر میشود. این جنبه از کار نیز مهم است.
وقتی نظام با روسیه توافق کرد، جبهه دیگر بسیار قوی شد. خطر پیش روی آنها روسیه بود. پس از انجام این کار، آنها قویتر شدند. آنها با اطمینان قدرت اتحاد دوباره با جمهوری ترکیه را به دست آوردند. در واقع به نظر میرسد که آنها پس از توافق با روسیه، ترکیه را در چنین پروژه مداخلهای در سوریه قرار دادند. اگر نمیتوانستند با روسیه به توافق برسند، ترکیه را هم دخیل نمیکردند، زیرا خیلی متناقض بود و نمیتوانستند از آن خارج شوند. زمانی که آنها با روسیه به توافق رسیدند، راه آنها به راحتی باز شد. مدیریت آنها روابط خود را از طریق انگلیس برقرار کردند، اخیراً وزیر ناتو به ترکیه آمد و ریسمان حماس را به دست طیب اردوغان کشیدند. آنها طیب اردوغان را وادار کردند تا ریسمان بشار را بکشد. در واقع ترکیه در کشیدن طناب صدام نفوذ زیادی داشت.
افرادی بودند که میپرسیدند «چگونه میتوان حکومت اسد را در عرض دوازده روز سرنگون کرد؟»، اما البته این امکان پس از این همه توافقات وجود دارد. چون حکومت بعث قدرتی نداشت، حزبالله-ایران-روسیه وجود داشت. اسرائیل ضربه زد؛ ضربهای به حزبالله و ایران وارد شد. روسیه نیز به سوی دیگر رفت و برای بشار اسد چیزی جز عقبنشینی نمانده بود. او هیچ شانس و قدرتی برای مقاومت و تحمل نداشت. شاید میتوانست یکی دو روز دیگر مقاومت کند اما له میشد. در عوض، او به نفع خود میدانست که از این طریق قدرت را واگذار کند. روند به سرعت به این شکل توسعه یافت.
ممکن بود اینگونه توسط اسرائیل موفقیتآمیز نمیشد
گفته میشد تحولاتی در سوریه رخ خواهد داد که خاورمیانه و جهان را تکان خواهد داد. چون اسرائیل هم چنین فضایی را بازتاب میداد. اسرائیل؛ بحث بر سر این بود که آیا حماس سپس به حزبالله، ایران، دمشق حمله خواهد کرد و آنها را به شدت سرکوب خواهد کرد. ولی مکار از آب درآمدند و نقش را به آکپ-مهپ دادند. آنها حکومت ترکیه را که خود را مسلمان میدانست سرنگون کردند. آنها روابط ترکیه و اعراب را شکستند و تنش خود را افزایش دادند. آنها تضادهای ایران و ترکیه را افزایش دادند. این پروژه منجر به اینها شد. اگر آنها سعی میکردند با کمک اسرائیل همین کار را انجام دهند، ممکن بود آنقدر موفق نمیشدند، ممکن بود مقاومت بیشتری صورت میگرفت. اگر ایالات متحده آمریکا این کار را میکرد، تضادهای متفاوتی وجود داشت؛ برعکس، اگر توجه کنید، آنها هر کاری را که لازم باشد انجام میدهند تا تضادها در خاورمیانه ایجاد شود. به آن میگویند سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن امپریالیسم و این در عمل تجربه میشود. چیزهایی که میدانیم از نظر تئوری در عمل اتفاق میافتند. این باید درک شود. آنها واقعاً در حال تفرقه و تجزیه هستند و آنها را به اپوزیسیون تبدیل میکنند.
این سیستم ممکن است بر سر کوردها با ترکیه وارد درگیری نشود
حالا اگر به سوریه و سپس عراق برویم نوبت به قبرس میرسد. ایالات متحده آمریکا سال گذشته یک توافقنامه نظامی استراتژیک با قبرس امضا کرد. اسرائیل اخیراً به توافق رسیده است. آنها بارها با دولت قبرس تمرینات نظامی در مدیترانه شرقی انجام دادند. اخیراً اسرائیل تصمیم گرفت سیستمی مشابه اسرائیل برای دفاع هوایی قبرس ایجاد کند. آلمان و آمریکا در یونان همین کار را کردند. آنها یونان را کاملاً برای این کار آماده کردند. آنها پورتها و سیستمهای امنیتی خود را با جنگندههای F-35 ایجاد کردند. حالا با هم در حال آمادهکردن قبرس جنوبی هستند. وقتی پای قبرس به میان میآید، موضوع ترکیه در آنجا مطرح میشود. کاری که آنها میخواهند مستقیماً از طریق سوریه و بنابراین از طریق کوردها در سوریه انجام دهند، ممکن است از طریق سوریه تضادها را با ترکیه عمیقتر نکنند، اما ممکن است از طریق قبرس به ترکیه حمله کنند. در آنجا نظام و ترکیه در تضاد خواهند بود و وارد درگیری خواهند شد، زیرا ترکیه دیگر نمیتواند قبرس شمالی را سر پا نگه دارد. قبرس شمالی میخواهد با قبرس جنوبی متحد شود. باز هم به آن منطقه دریایی میگویند، درگیری در آنجا گسترش مییابد و با هم تضاد پیدا میکنند.
این سیستم ممکن است با ترکیه بر سر کوردها وارد درگیری نشود. زیرا میداند که ترکیه روی این موضوع بسیار حساس است. اگر از آنجا وارد درگیری شود، هیچ اتفاقی در سیاست ترکیه نمیافتد و نمیتواند بر کسی تأثیر بگذارد. از جهات مختلف وارد میشود، اما از آنجا سیاستهای دیگری نیز در دستور کار قرار میگیرد. مثلا از طریق قبرس وارد میشوند، مثلا از مسیر انرژی وارد میشوند. آنها عوامل مختلفی را مطرح خواهند کرد. آن وقت مسئله کورد در دستور کار قرار میگیرد.
در واقع، دولت ترکیه از این موضوع آگاه است. به نظر میرسید که این موضوع کمی در رویکرد دولت باغچلی منعکس شده است، اما ما دقیقاً نمیدانیم، اما گویی طیب اردوغان علیه دولت باغچلی وارد عمل شده است، زیرا طیب اردوغان آن را نمیخواست. طیب اردوغان تنها یک چیز میخواهد: ادامه سیاستی که او را تا زمان مرگ در قدرت نگه دارد. طیب اردوغان به هیچ چیز دیگری نیاز ندارد. نه دین دارد، نه ملیگرایی، هیچ چیزی ندارد. او در واقع ترک نیست. قطعاً مانع از جدی شدن کار شد.
این فرآیند طولانیتر خواهد بود، سیستم به زمان نیاز دارد
این فرآیند کمی بیشتر طول خواهد کشید زیرا سیستم برای هضم کاری که انجام دادهاند به زمان نیاز دارد. ممکن است کسی بپرسد «چه زمانی چنین چیزی اتفاق میافتد؟» دو چیز میتوان گفت؛
* اولاً آنها نیاز به زمان دارند تا هضم کنند، اما یک سیستم دائمی نه در لبنان، نه در سوریه و نه در عراق نمیتوان برقرار کرد. در جهت آن گام برخواهند داشت، اما اگر موقعیتگرایی در ترکیه و ایران حل نشود، نظام خاورمیانه جدیدی شکل نخواهد گرفت. نظام سرمایهداری نمیتواند نظام خود را ایجاد کند. هنگامی که آنها را حل کند، میتواند سیستم را ایجاد کند، زیرا هر دو نیز آنرا ناکام میکنند. به خصوص اگر این دو نیروی موقعیتگرا با یکدیگر مرتبط باشند، بیشتر ناکام خواهند گذاشت. آنها به شکل فعلی چنین فعالیتهایی دارند.
* دوم اینکه تاثیر پکک وجود دارد. برگردیم به ابتدای جنگ به نام جنگ جهانی سوم، آنزمان سیاست را علیه پکک مطرح کردند. همانطور که ناسیونالیسم ترک از کوردها میترسد، نظام مدرنیته سرمایهداری نیز از پکک میترسد که همه چیز را از دستش خواهد گرفت. چنین ضدیتی با رهبری دارند. آنها از پارادایم فعلی رهبری بسیار عصبانی هستند.
در جنگ جهانی اول چنین چیزی وجود نداشت. بلشویکها یک دولت را تصاحب کردند، انقلاب کردند و آن را ادامه دادند، زیرا هیچ مانعی در برابر آنها وجود نداشت. الان اینطور نیست. تجربه صد سال اخیر سیستم را روی این موضوع بسیار حساس کرده است. تضادها و درگیریهای درون نظام جداست، تضادها و درگیریها با نظام بدیل و جامعه جداست. وقتی تضادها و درگیریها با جامعه به منصه ظهور میرسد، در مورد تضادها و درگیریهای میان خود سازش میکنند. بنابراین، برای آنها دشوار است که در ترکیه بدون تضعیف پکک، درهم شکستن آن، کشاندن آن به مدار خود یا ناتوانی در ایجاد جایگزینی در ترکیه، مداخله کنند. در این زمینه بسیار محتاط هستند. این باید دیده شود.
در واقع، به نظر میرسد که دولت فعلی ترکیه کمی به این موضوع پی برده است. او همه جا میرود و میگوید «تروریسم نه تنها برای ما، بلکه برای شما هم خطرناک است»، و آنچه که «ترور» مینامد نیز افکار رهبر آپو است. آنها در این مورد بین خود بحث میکنند و به این ترتیب حمایت دریافت میکنند. این کمی بیشتر طول میکشد، اما مشخص نیست این وضعیت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت.
نه یک رویکرد ویرانگر و نه سازش فوری
آنها میخواهند از طریق حملات به نتیجه برسند، اما اگر این حملات خنثی شود، ممکن است تحولات مختلفی رخ دهد. این یک مبارزه است، ما باید استراتژی، سبک، تاکتیک خودمان را ببینیم. ما با شکست پروژهها و حملات آنها بر این اساس پیشرفت میکنیم. ما باید یک مبارزه معکوس ایجاد کنیم. ما نباید به دنبال موقعیتی باشیم که ناگهان آنها را از بین ببرد یا یک سازش کامل ایجاد کند. نه رویکرد ویرانگر و نه رویکرد سازش فوری درست نیست. ما باید مبارزه را پیشبینی کنیم، باید در درون خود قدرت، اراده و اصرار برای مبارزه پیدا کنیم. این یک مبارزه گام به گام خواهد بود. آنها به ما ضربه خواهند زد و سعی میکنند ما را نابود کنند، همانطور که ما پروژههای آنها را ناکام میکنیم، ما قویتر میشویم و به تدریج آنها ضعیفتر میشوند.
ما میخواهیم پارادایم رهبر آپو را عملی کنیم. این امر مستلزم تشخیص درست واقعیت مبارزه، فضای تضاد و درگیری است. اروپا هم دیکتاتور داشت و فروپاشیدند. خاورمیانه نیز آن را دارد. سقوط صدام حسین را نباید دست کم گرفت. کسانی که ۳۵ سال در خاورمیانه در قدرت بودند در مدت کوتاهی سقوط کردند. آنها ملیگرایان قاطع عرب، ملیگرایان دولت-ملت بودند. کسانی را که کمی نرم هستند زنده نگه میدارند، مثلاً پادشاهیها (امیرنشینها) را زنده نگه میدارند. اکنون با این ناسیونالیسم موقعیتگرای دولت-ملت در تضاد هستند و پیشگام ملیگرایی دولت-ملت جمهوری ترکیه است. پایان دادن به این روند برای سیستم دشوار خواهد بود و آنها به سختی میتوانند بین خود به سازش برسند. روند درگیری ادامه خواهد داشت.