در تاریخ جنبشهای اجتماعی، اتفاقاتی روی میدهد که یا سرآغازگر جنبش هستند، یا مسیر آن را تغییر میدهند و یا آن را احیا و حیاتی دوباره میبخشند، همانگونه که محمد بوعزیزی آغازگر بهار عربی بود و یا قتل حکومتی ژینا امینی به سرآغاز جنبش ژن ژیان آزادی در ایران و شرق کوردستان تبدیل شد.
در دو سال گذشته برخی بر این باور بودند با توجه به سرکوبهای گسترده و خشونتآمیز از جانب رژیم دیکتاتور جمهوری اسلامی، جنبش ژن ژیان آزادی نیز همانند سایر جنبشهای داخل ایران از جمله: جنبش سبز، جنبشهای معیشتی ۹۶ و ۹۸عقیم گشته و مضمحل شده است.
با تایید حکم اعدام پخشان عزیزی از جانب دیوان عالی رژیم، موجی از واکنشها در داخل و خارج ایران در محکومیت صدور این حکم و دفاع از حقوق پخشان عزیزی به راه افتاد که بسیاری از مرزهای اجتماعی-سیاسی را درنوردید و اگر نگوییم بیسابقه اما کم سابقه بود، زیرا در طول تاریخ معاصر هیچگاه خارج از جغرافیای کوردستان، زندانیان سیاسی محکوم به اعدام مورد حمایت جوامع مرکزی ایران قرار نگرفته بودند.
پیام این تحرک و هماهنگی اجتماعی فارغ از اتنیک، دین، جنسیت، طبقه و... این بود که جنبش ژن ژیان آزادی همچنان زنده، فعال و پویا است، به تعبیر دیگر، تایید حکم اعدام پخشان به رویداد احیای دوبارهی جنبش ژن ژیان آزادی تبدیل گشت.
جنبش ژن ژیان آزادی چون برآمده از پارادایم مدرنیته دمکراتیک است با توجه به ماهیت دمکراتیک آن، تمامی تنوعات اتنیکی، دینی، مذهبی، جنسیتی و... را به رسمیت شناخته و در خود جای میدهد. به همین دلیل در امری بیسابقه توانسته است به محوریت اپوزیسیون ایران تبدیل شود و تمامی تنوعات جوامع ایران را همچون سازهای متفاوت حاضر در یک ارکستر با همدیگر هماهنگ و یک موسیقی واحد بنوازند.
در همین راستا این فلسفه که هم اکنون در قالب یک جنبش بروز و ظهور یافته است، یک جنبش نو اجتماعی است کە سرکوب شدنی نیست، زیرا از نظر گفتمان، همه افراد و جوامع با تمامی تفاوتها و تنوعاتی که دارا هستند، بازنمایی هویت و مطالبات خود را در آن میبینند و از نظر ساختار نیز دارای ساختاری شبکهای و افقی میباشد که عملا هیچگونه مرکزیتی ندارد که با از بین رفتن آن مورد ضربه قرار گیرد و سرکوب شود.
نشانهها و روند بیانگر آن هستند در آیندهای نه چندان دور، ساختار رژیم جمهوری اسلامی توسط این جنبش دچار فروپاشی و روند دمکراتیزاسیون ایران آغاز خواهد شد. برای اثبات این مدعا کافی است به ابزارهای سرکوب رژیم توجه شود، ابزارهایی همانند زندان و اعدام که در بطن این جنبش به ابزارهایی برعلیه خود رژیم تبدیل گشتهاند، به نحوی که اگر وضعیت کنونی را همچون بازی شطرنج ببینیم، این جنبش توانسته است مرحله به مرحله مدافعین و خانههای حرکت شاه را ناکارآمد و محدودتر نماید تا نهایتا شاه بازی، کیش و مات شود.
پس بنابراین، رژیم جمهوری اسلامی که برآمده از پارادایم مدرنیته سرمایهداری است چه از نظر گفتمانی و چه از نظر عملی، توانایی خود در دوگانهسازی سوژه-ابژه و اعمال سلطه بر ابژه را از دست داده و دیگر قابلیت احیای آن را ندارد. زیرا پارادایم مدرنیته دمکراتیک این دوگانگیهای برساخت سرمایهداری را دچار چالش و به شکست کشانیده است. امری که امروزه بروز و نمود عینی آن را میتوان در امرالی، روژاوا، ایران و شرق کوردستان مشاهده نمود، امروز ژیناها و پخشانها به سمبل درهم شکستن این نظام معنایی، استثمارگر و سرکوبگر تبدیل گشتهاند.