یادداشت

قرن حاضر، عصر رشد و اعتلای اراده آزاد زن

باید با گذار از فمینیسم نشأت گرفته از کاپیتالیسم در برابر ایدئولوژی مردسالار به سلاح ایدئولوژی رهایی زن مجهز شده و به مبارزه بپردازد. باید برای زنان نهادهایی اندیشیده و تأسیس کرد که یک قرن دوام یابد.

ارزیابی‌های رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان

بدون شک، همانطور که هر جنس سرشتی دارد، زن نیز سرشتی مخصوص به خود دارد. این حقیقت که زن غیر از جوانب اجتماعی‌بودن، از لحاظ بیولوژیک هم عنصری مرکزی می‌باشد توسط دلایل و تحقیقات علم زیست‌شناسی مورد تأیید قرار می‌گیرد. خلاصه با وجود اینکه جسم زن، مرد را هم دربر می‌گیرد اما جسم مرد، زن را دربر نمی‌گیرد. برخلاف کتاب‌های مقدس، این مرد است که از بدن زن آفریده شده است نه زن از بدن مرد. تعداد کروموزم‌های زن از مرد بیشتر است. حتی عادات ماهیانه زن که به‌عنوان نقص و عیب بدان‌ها نگریسته می‌شود بیانگر رابطه بسیار ظریف زن با طبیعت است. خونریزی رحم را باید به‌عنوان یک جریان پایان نیافته، متداوم و طبیعی حیات در نظر گرفت. همچنین باید به‌عنوان نشانه قطع نشدن شاهرگ حیات و اراده تداوم آن درک شود. مواردی که بیماری‌های زنانه قلمداد می‌شوند در واقع پدیده‌های زندگی هستند. از مرکزیت زن در عرصه زندگی ناشی می‌شود. مشکلات پیچیده زندگی در رحم و شکم زن جریان دارد. بچه‌ای که از او زاده می‌شود و همچنین بند ناف در حکم آخرین حلقه زنجیر زندگی است. با توجه به این واقعیت، مرد به‌عنوان ضمیمه زن و دنباله‌ای از وی دیده می‌شود. دلیل دیگری که صحت این مسئله را ثابت می‌کند حسودی بیش از حد و بی‌معنی مرد است. سرشت زن نسبت به خود اعتماد بیشتری دارد اما مرد نمی‌تواند سر جای خود بایستد. در اطراف زن بسان بلایی می‌گردد. همه این دلایل و شواهد نشان می‌دهند که جسم زن ضعیف نبوده بلکه در مرکز همه چیز قرار دارد. زن باید سریعاً دیدگاهی که از طرف فرهنگ مردسالار بر او تحمیل شده و معتقد است "زن ناقص و مریض است" را رد نماید. به مرد بفهماند که عکس این امر صحیح است. هنگامی که می‌گوییم زن باید به جسم خود اعتماد داشته باشد، به این حقیقت مهم اشاره می‌کنیم.

یکی از نتایج طبیعی این ساختار جسمانی، نیرومند‌تر‌بودن ذکای عاطفی زن می‌باشد. ذکای عاطفی، ذکائی است که از زندگی بریده نمی‌شود. ذکائی است که کینه و محبت نیرومندی را با خود به‌همراه دارد. حتی هنگامی که ذکای تحلیل‌گر در زن رشد می‌کند، نیرومند‌بودن قوه احساس در زن موجب می‌شود که وی در زندگی متعادل‌تر، دور از خرابکاری و واقع‌بینانه‌تر بوده و در این موارد از استعداد بیشتری برخوردار باشد. مرد به اندازه زن زندگی را درک نمی‌کند. زن (در زبان کردی که جزء گروه‌های زبانی آریایی است "ژین" به معنای زندگی است و در عین حال به معنای زن هم هست) که خود زندگی است، عبارت از دیدن همه جوانب زندگی و عاری از هرگونه ریاکاری و به شکل بی‌غل‌وغش و ساده آن است. این استعداد زن بسیار قوی است. حقیقت این امر را می‌توان به خوبی در زندگی عادی مشاهده کنیم.

تسلیمیت سنتی زن، جسمانی نیست بلکه ماهیتی اجتماعی دارد

مرد مقصر بی‌رحم نسبت‌دادن صفاتی از قبیل توطئه‌چینی، مفسد، روسپی و ... به زن می‌باشد. اگر کسی کاری به‌کار زن نداشته باشد، زن برای توطئه‌چینی، روسپی‌گری و ... هیچ ضرورتی احساس نمی‌کند. واقعیت بیولوژیکی و جسمانی او نیز برای این کار مناسب نیست. خالق اصلی توطئه‌چینی و روسپی‌گری مرد است. در تاریخ و در سال 2500 ق.م اولین فاحشه‌خانه در پایتخت سومری‌ها، نیپور، به نام "مسقطین" توسط اقتدار مرد تأسیس شد. با این همه، مرد بدون اینکه احساس شرم هم بکند، همیشه به این دیدگاه که روسپی‌گری محصول دست زن بوده است دامن می‌زند. مرد اثر خود وگناهی را که خود مرتکب شده است به زن نسبت داده و با پیشبرد و اتکا به دیدگاه ناموس ساختگی از هیچ‌گونه لعنت‌گویی و کتک‌کاری و قتل‌عام نسبت به زن دریغ نمی‌ورزد. یکی از نتایجی که در اینجا می‌توان گرفت این است که باید در برابر حملات ایدئولوژیک مرد استوار ایستاد. باید با گذار از فمینیسم نشأت گرفته از کاپیتالیسم در برابر ایدئولوژی مردسالار به سلاح ایدئولوژی رهایی زن مجهز شده و به مبارزه بپردازد. باید در برابر ذهنیت اقتدارگرای مردسالاری با استحکام ذهنیت و سرشت آزادیخواه زن، نخست در عرصه ایدئولوژیک پیروز گردد. نباید فراموش کرد که تسلیمیت سنتی زن، جسمانی نیست بلکه ماهیتی اجتماعی دارد. ناشی از بردگی شدید است. بنابراین باید قبل از هرچیز، در عرصه ایدئولوژیکی بر احساسات و افکار تسلیمیت چیره گردد.

سخت‌ترین جنبه مبارزه

هنگامی که جنبش آزادی زن، روبه عرصه سیاسی می‌آورد، باید بداند که رودرروی سخت‌ترین جنبه مبارزه قرار گرفته است. تا زمانی‌که چگونگی کسب موفقیت در عرصه سیاسی را فرا نگیرد، هیچ دستاوردی پایدار نخواهد بود. منظور از پیروزی در عرصه سیاسی، دولت‌شدن جنبش زن نیست. بلکه برعکس بیانگر مبارزه با کلیه ساختار‌های دولت‌‌گرا و هیرارشیک و ایجاد تشکل‌ها و مؤسسات سیاسی دمکراتیک و غیر دولتی‌ای است که ایجاد جامعه اکولوژیک و مبتنی بر آزادی جنسیتی را هدف می‌نمایند. هیرارشی و دولت‌گرایی بیش از هر چیز با طبیعت زن ناسازگار است. بنابراین جنبش آزادی زن بایستی در تشکیل مؤسسات و نهادهای سیاسی غیردولتی و آنتی هیرارشیک نقش پیش‌قدم ایفا نماید. شکست و فروپاشی بردگی در عرصه سیاسی، مستلزم بدست‌آوردن پیروزی در این عرصه است که آن هم مستلزم مبارزه و سازماندهی وسیع و دمکراتیک زن می‌باشد. کلیه عرصه‌ها نظیر جامعه مدنی، حقوق‌بشر و ادارات محلی عرصه‌هایی هستند که می‌‌توان در آنها به سازماندهی و مبارزه دمکراتیک پرداخت. بسان سوسیالیسم، راه آزادی و برابری زن نیز از مبارزه‌‌ای دمکراتیک و وسیع و موفقیت‌آمیز می‌گذرد. جنبش زن که به دمکراسی دست نیابد نمی‌تواند به آزادی و برابری هم دست یابد.

بزرگ‌ترین مشکل در عرصه اجتماعی

در عرصه اجتماعی، بزرگ‌ترین مشکل بر سر راه آزادی، خانواده و ازدواج می‌باشد. این دو بسان چاهی عمیق و بی‌بن هستند. این نهادها که برای زن به منزله رهایی قلمداد می‌شوند در شرایط ذهنیت اجتماعی موجود، معنایی غیر از گذار از قفسی به قفسی دیگر دربر ندارد، افزون بر آنکه مجبور می‌شود شادابی و طراوت جوانی خود را به دست یک ذهنیت قصاب‌گونه دهد. خانواده را باید به‌عنوان نهاد "جاسوس" جامعه فرادست ـ گروه اقتدارگرا ـ در میان خلق در نظر گرفت. مرد نماینده نظام اقتدار و متمرکز‌شدن آن در خانواده است. وقتی زن ازدواج می‌کند در واقع تبدیل به برده می‌شود. تصور‌نمودن نهاد دیگری غیر از نهاد ازدواج که این همه بردگی‌‌ساز می‌باشد مشکل است. در معنای واقعی هم، گسترده‌ترین بردگی‌ها از طریق این نهاد (ازدواج) شکل می‌گیرد، در خانواده ریشه دوانیده و تداوم می‌یابد. منظور ما کلیه زندگی‌های مشترک و همسری نیست. این موضوعی است که به فراخور دیدگاه آزادی و برابری هرکس فرق می‌کند. منظور ما از خانواده و ازدواج، خانواده و ازدواجی کلاسیک است که بسیار ریشه‌ دوانیده است. تبدیل‌شدن مطلق زن به ملک به معنی دوری از کلیه عرصه‌های سیاسی، ذهنی، اجتماعی و اقتصادی بوده و عدم بازیافت نیرو و قدرت خود می‌باشد. تا زمانی‌که مورد بازخواستی رادیکال قرار نگرفته و زمینه و شرایط یک زندگی مشترک که ضامن برابری و آزادی و زندگی دمکراتیک باشد، فراهم نشود روابط و ازدواجهایی که در نتیجه فشارهای فردی و برآوردن غرایز و بر اساس دیدگاه سنتی خانواده روی می‌دهند، موجبات انحرافاتی شدید در راه رسیدن به زندگی آزاد را فراهم خواهند کرد. این "باهم‌بودنها" دردی را دوا نمی‌کنند بلکه آنچه که مورد نیاز است برقراری آزادی جنسیتی بطور کامل از طریق تحلیل عرصه ذهنیت، دمکراتیک و سیاست و همچنین ایجاد اراده زندگی مشترک متناسب با آن می‌باشد.

عشق که امروزه مثل آدامس در هر دهان و بر سر هر زبانی است، در پست‌ترین، رذیل‌ترین و بی‌محتواترین مرحله تاریخ خود بسر می‌‌برد. در هیچ یک از ادوار تاریخ، عشق تا این اندازه بی‌ارزش نشده است. از عشق‌های لحظه‌ای گرفته تا رفتارهای آشکار جنایت‌آمیز و حتی به خطرناک‌ترین شیوه‌های روابط هم عشق گفته می‌شود. هیچ چیزی و هیچ رابطه‌ای بهتر از این نمی‌تواند شیوه زندگی نظام سرمایه‌داری را منعکس کند. عشق‌های امروزی در واقع بیانگر این هستند که ذهنیتی که نظام حاکم بر جامعه و انسان تحمیل کرده، حتی در مقدس‌ترین عرصه ‌هم، به چه وضعیتی دچار گشته است. احیای عشق یکی از دشوارترین وظایف انقلابی می‌باشد. مستلزم تلاش زیاد، روشنگری ذهنیت و انسان‌دوستی است. یکی از مهم‌ترین شرایط عشق، مستلزم سیر در آخرین مرزهای علم و آگاهی می‌باشد. دومین شرط، موضع‌گیری استوار در برابر جنون و دیوانگی نظام است. سومین شرط مستلزم پذیرفتن این امر به‌عنوان موضعی اخلاقی است که در نبود آزادی و رهایی، نمی‌‌توان حتی به روی همدیگر هم نگاه کرد. چهارم اینکه باید غریزه جنسی را تحت نظارت ضروریات سه امر قرار داد. یعنی باید دانست که اگر غریزه جنسی به آگاهی، اخلاق و آزادی و مبارزه سیاسی ‌ـ نظامی وابسته نباشد هر گامی که در این زمینه برداشته شود در حکم انکار عشق می‌باشد. آنهایی که حتی به اندازه یک پرنده هم از امکانات تأسیس آشیانه‌ای برخوردار نیستند، در صورتی‌که از عشق، رابطه و ازدواج سخن بگویند، نشان می‌دهند که به تسلیم‌شدن به نظام بردگی اجتماعی آگاه نبوده و ارزش اصالت‌بخش مبارزه آزادی را نمی‌دانند.

اگر عشقی را که لازمه و حقیقت عصر ماست تعریف کنیم باید بگوییم این عشق، عشقی است که بسیار فراتر از عشق لیلا و مجنون بوده و از عشق اهل تصوف نیز عبور کرده، مستلزم حساسیت بسان دقت دانشمند بوده، از بحران موجود راه را بر آزادی اجتماعی گشوده و همچنین مستلزم دست‌یابی به شخصیت‌هایی است که شجاعت، فداکاری و موفقیت خویش را ثابت نموده‌اند.

مشکلات اقتصادی و برابری اجتماعی زن

مشکلات اقتصادی و برابری اجتماعی زن با تحلیل نظام اقتدار سیاسی و موفقیت در دمکراتیزاسیون حل می‌شود. بدیهی است تا زمانی‌که سیاست دمکراتیک در پیش گرفته نشده و پیشرفتی در آزادی حاصل نشود، برابری حقوقی ارزش نخواهد داشت.

اگر برخورد نسبت به زن را در حکم یک انقلاب فرهنگی قلمداد کنیم به خطا نرفته‌ایم. با فرهنگ موجود، هر اندازه از روی حسن‌نیت باشد و کوشش هم به خرج داده شود، بدلیل ساختار مشکلات و روابط موجود در این پدیده، نمی‌توان راه‌حلی ارزشمند و آزادی‌خواهانه ارائه داد. رادیکال‌ترین هویت آزادی‌خواهانه بوسیله برخورد صحیح با زن و یا با درک کلیت نظام موجود در روابط میان زن ـ مرد و سپری‌نمودن آن امکان‌پذیر است. باید به خوبی بدانیم که توسط سنت حجاب و درهم آمیختن رواج ابتذال (پورن) با مفهوم مدرن و معاصر‌بودن نمی‌توان به اندازه یک سر سوزن هم پیشرفت کرد. باید به اندازه عمق بردگی، ژرفای آزادی را هم تحلیل کرده و به اراده تبدیل نماییم. آنهایی که در خصوص آزادی زن و متعاقب آن آزادسازی خویش پیشرفتی حاصل ننموده‌اند، لازم است بدانند که نخواهند توانست در هیچ یک از عرصه‌های اجتماعی و سیاسی نقشی چاره‌آفرین و تحول‌ساز ایفا نمایند. هیچ تلاش آزادی‌خواهانه‌ای که دوگانگی مرد حاکم ـ زن برده را سپری ننماید، نخواهد توانست که هویت آزاد راستینی را بدست بیاورد. لازم است این امر را به‌عنوان اساسی‌ترین معیار آزادی در نظر گرفت. تا زمانی‌که روابط مالکیت و اقتدار نسبت به زن فرو نپاشد روابط آزاد مرد ـ زن برقرار نخواهد شد.

اگر به قرن حاضر، عصر رشد و اعتلای اراده آزاد زن بگوییم واقع‌بینانه خواهد بود. باید برای زنان نهادهایی اندیشیده و تأسیس کرد که یک قرن دوام یابد. ممکن است "احزاب آزادی زن" ضرورت یابند. باید فلسفه و وظایف اصلی این احزاب تأمین و عملی‌ساختن مبانی اساسی سیاسی و ایدئولوژیک آزادی باشد.

میادین آزادی به جای خانه‌های سرپناه

 باید به جای خانه‌های سرپناه، برای توده‌های زنان مقیم شهر میادین آزادی تأسیس شود. مناسب‌ترین آنها می‌تواند به شکل "پارک‌های فرهنگی زنان آزاد" باشد. بخاطر اینکه خانواده‌ها نمی‌توانند فرزندان دختر خود را آموزش بدهند و همچنین بدلیل نامناسب‌بودن ساختار مدارس نظام حاکم پارک‌های فرهنگی زنان آزاد باید به‌عنوان عرصه‌های مورد نیاز شامل واحدهای آموزش، تولید و خدمت جهت فرزندان دختر و زنان، نقش معبدهای معاصر زنان را ایفا کنند.

می‌گویند زندگی بدون زن امکان‌پذیر نیست. اما با زن موجود هم نمی‌توان زندگی کرد. رابطه زن‌ـ مرد که تا خر‌خره در بردگی غرق شده است، پلیدترین ارتباط است. بنابراین انتظاری که از عشق‌های بزرگ وجود دارد این است که قدرت عظیمی در اطراف زن به‌وجود آورده و بدین وسیله با قهرمانی‌های اصیل و راستین از بحران اخیر نظام کاپیتالیستی خارج شود.

 

*برگفته از دفاعنامه‌ی رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان با عنوان دفاع از یک خلق

ادامه دارد...