اقتصاد سیاسی ایران  [یادداشت] (بخش پایانی)

... روژهلات کردستان در برهه‌ی کنونی در نتیجه‌ی سیاستهای اقتصادی رژیم و ویژگیهای این حکومت دچار گسست‌های شدید سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شده است، تا جایی‌که علاوه بر وجود مصائبی که کل ساختار جامعه‌ی ایرانی با آن دست و پنجه نرم می‌کند، دچار مشکلات خاص ...

در سه بخش پیشین تحت عنوان اقتصاد سیاسی ایران، تاثیرات سیاستهای کلان اقتصادی دولت اسلامی ایران بر دگرگونیهای سیاسی مورد بررسی قرار گرفت؛ که در نهایت سیر پیدایش سوژهی اگوییستیای تشریح گردید که سود شخصی، انفعال در قبال سیاست و جامعه، عدم مسئولیت پذیری، مصالحهپذیری و پرهیز از دگرگونی انقلابی از مهمترین ویژگیهای آن به شمار میرفتند. این ویژگی را میتوان با تغییر پارادایمی در اندیشههای سیاسی بخش بزرگی از روشنفکران و اقشار دانشگاهی در سطح جامعهی ایرانی نیز تسری داد که به ترویج روحیهای فردگرایانه و پرهیز از عمل سیاسی منتهی شده است. دولت نیز در این بعد و متاثر از اقتصاد رانتی شکلهای گوناگونی را به خود میگیرد که در ایران با مفاهیم سلطانیسم، دولت اقتدارگرا و دولت تئولوژیک تعریف گردیده است. در بخش نخست به گونهای اجمالی به دولت اقتدارگرای جمهوری اسلامی ایران پرداخته میشود؛  در گام دوم با اشاره به مفهوم ایرانشهری، این اندیشهی سیاسی به عنوان خطری که فاشیسم و پوپولیسم را در بطن خود نهفته میدارد اشاره میشود.

 

دولت اقتدارگرای جمهوری اسلامی ایران

به رغم آنکه جمهوری اسلامی ایران نظامی دینی و مبتنی بر فقه است، اما به دلیل ویژگیهای خاص جامعهی ایرانی میتوان جامعه، دولت و اقتصاد آن را حاصل همنشینیهای بسیار متضادی در کنار یکدیگر قلمداد کرد که هر گونه تحلیل دقیق را در ارتباط با آن با چالشهای جدی مواجه میسازد. این نظام نه نظامی دمکراتیک است نه به گونهای تام اقتدارگرا است، شاید حتی این تضاد را با آزادی کمتر به نسبت فاصله از مرکز نیز بتوان بازگو کرد.

 

از همین رو شاید بتوان نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران را گونهای از نظامهایی قلمداد کرد که امروزه از آن تحت عنوان نظامهای هیبرید یا مختلط یا دو بنی یاد میکنند که همزمان آمیزه‌ای از نهادهای دمکراتیک و دستگاه‌ها و سازوکارهای اقتدارگرا میباشند، این نظامها همزمان با بکارگیری ایدئولوژی، اعمال مستقیم قدرت، بهرهگیری از رویههای پوپولیستی، بهرهگیری از انتخابات کاذب تلاش دارند تا با استفاده از موقعیت، بحران‌های خود را به بحرانی دیگر حوالت داده و از سوی دیگر بحرانسازی را به عنوان فرصتی برای بسط هر چه بیشتر هژمونی خود مد نظر قرار دهند.

 

از سوی دیگر اگر جمهوری اسلامی ایران با این تعریف به عنوان رژیم اقتدارگرای هیبرید بازخوانی گردد، میتوان گفت که این رژیم نیز همانند همتایان خود در کشورهای برخوردار از این نظام، در مبانی ایدولوژی خود از رویکردهایی بهره میگیرد که حتی در برهههایی با مواضع خود در تناقض است. خلاقیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران را میتوان بر مبنای ضدیت اصولی-فقهی با دمکراسی و در عین حال بهرهگیری از نوعی نظام انتخاباتی توضیح داد؛ تکیه بر اسلامیت به عنوان منبع مشروع قانونگذاری و در عین حال بهرهگیری از اندیشهی سیاسی ایرانی و مفهوم ایرانیت، ضدیت با نظام سرمایهداری و در عین حال بهره‌گیری از رویکردهای بانک جهانی برای توسعه اقتصادی، استفادهی متناوب از احساسات مذهبی یا ملی گرایی شاید نمونههای گویایی از این همنشینی اضداد در رژیم اسلامی ایران باشند.

 

اندیشهی ایرانشهری

همراه با این تغییر، در لایهای دیگر و تا اندازهای متاثر از همان رویکرد اقتصادی، رویکرد نئولیبرالیستی اقتصادی همراه با صبغههای شونیستی در سطوح دیگری نیز نمایان شده است که خود را در قالب گرایش به سیاستورزیهای تمامیت طلبانه نمایان میکند؛ این راستگرایی نئولیبرال و شونیستی را میتوان در دو سطح تحلیل کرد؛ سطح نخست خود را در بعد اندیشهی سیاسی راستگرایانهی ایرانشهری تعریف مینماید که هر دو سوی جناحهای حاکمیت اسلامی-اصلاح‌طلب و محافظهکار- و اپوزیسیون را به هم رسانده و هم در میان طبقهی متوسط ایران در حال تبدیل به ایدئولوژی هژمون است. در سطح دوم میتوان به سه طیف اصلی حامی راستگرایی نئولیبرالی اشاره کرد که از چنین رویکردی حمایت به عمل میآوردند. نسل نخست انقلاب در هر دو طیف اصلاح طلب و اصولگرا؛ نسل جدیدی از طرفداران نظام که همگام با ظهور احمدی نژاد پدیدار گشته و ایرانیگری، عدالت اجتماعی و اصولگرایی را با طی گفتمان جدیدی تدوین کردهاند؛ و سرانجام اپوزیسیون مشروطه طلب و سلطنت طلب ایرانی که طی ماههای اخیر تحت عنوان فرشگرد فضای سیاسی ایران را تحت تاثیر خود قرار دادهاند.

 

سطح نخست با نقطه عطف اعتراضات سال ۱۳۸۸ در عرصه سیاسی ایران و با شعار "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" در گفتمان سیاسی ایرانیان نمایان شد. اما سال ۱۳۸۸ تنها برههای بود که این شعار در حوزهی سیاسی ایران نمایان گردید. تعمیق این شعار در عرصهی سیاسی ایران را باید به افول تدریجی گفتمان روشنفکری دینی و نا کارآمدی چپ ایرانی، قبض شعار عدالت طلبی چپها توسط حزب آبادگران و سرانجام شکست گفتمان رسمی حاکمیت منتسب نمود. اندیشهی ایرانشهری با بازآفرینی جغرافیای سیاسی تاریخی امپراتوریهای هخامنشی و ساسانی و جای دادن مفهوم دولت به جای امپراتوری، آنهم در عصر باستان درصدد آفرینش ایرانی جدیدی برآمده است که بنیادهای آن، خود را نه بر واقعیتی تاریخی، بلکه آفرینش وضعیتی فرهنگی و تسری دادن آن به عصر مدرن استوار مینماید؛ که در نهایت با یارگیری سیاسی از سوی طیفهای داخلی حاکمیت، اقشار متوسط و اپوزیسیون خارج، آنها را حول ایرانی هژمون‌طلب، بر مبنای هویت فارسی متمرکز و وعدهی کسب جلال و شکوه گذشته را با استفاده از میانجی تداوم ایران، می‌دهد.

 

نگاهی به سیر رسانههای مکتوبِ یک دههی اخیر نشان میدهد که حاکمیت سیاسی با بهرهگیری از این رویکرد، عملا موفق به تلفیق اسلام شیعی- ایرانیت، به بهای طرد تمامی دیگر عناصر سازندهی جغرافیای کنونی ایران، شده است. این پروژه را در ایران میتوان به طور اجمالی با پروژهی همتایش در ترکیه تحت عنوان سنتز اسلام-ترک ارزیابی کرد. اگر در ترکیه تاریخ با تمدن ترکی آغاز میگردد، در این اندیشه نیز تاریخ جهان با تاریخ ایران آغاز میگردد. تاکید بر امپریالیسم فرهنگی، دیگر عناصر امپریالیستی این اندیشه را پوشیده نگاه داشته و دیگری در این اندیشهی در حال هژمونی، نه فقط اعراب، بلکه به تمامی غیر فارسها تسری خواهند یافت. دلیل دیگر این امر را میتوان از گفتههای ایدئولوژیک واضع آن اخذ کرد که: «در این بحث‌ها، پیوسته و به عمد، اصطلاح تاریخی ایرانشهر را به جای ایرانِ سیاسی به کار برده‌ام، و همچنان به کار خواهم برد، زیرا خط روشن و آشکار مرز بحث ایدئولوژیکی و بحث تاریخ فرهنگی از همین مکان استراتژیکی می‌گذرد».*

 

ضدیت با تحول و انقلاب اجتماعی، حمایتِ بخش بزرگی از طبقهی متوسط ایرانی و نوید شکوه و غرور در گذشته و آینده، ضدیت با بخش بزرگی از تاریخ سیاسی ایران را میتوان از رویکردهای اصلی این بخش از اندیشهی سیاسی ایران قلمداد کرد که موفق به کسب حمایت از سوی طیفهای مختلف سیاسی و مخالف در ایران کنونی شده است. تحقق این تفکر به قدرتمندی هر چه بیشتر دولت، تمرکز بر وجوه تمرکزگرایانهی دولت اقتدار گرا و نه دمکراسی  را به دنبال خواهد داشت. هژمونی این تفکر و خطرهای نهفته آن در آیندهای نه چندان دور الزام بازبینی نوع نگاه و تعاریف مورد استفاده در جنبش آزادیخواهی خلق کردستان را جدیتر مینماید.

 

روژهلات کردستان و آیندهی آن

در پرتو اقتصاد سیاسی کنونی حاکم بر ایران چگونه میتوان وضعیت روژهلات کردستان را تحلیل کرد؟ آنچه که بدون هیچ گمانی میتواند توضیح دهندهی وضعیت کنونی باشد وجود وضعیت اشغالگری است؛ اما آیا مفهوم اشغالگری به گفتمانی رایج و برتر در میان اکثریت خلق کردستان منجر شده است؟ آیا وضعیت اقتصادی شرق کردستان، اقتصاد پیرامونی و کاملا وابسته به مرکز امکان پیدایش طبقهی متوسط مستقلی را در شرق کردستان داده است؟ حکومت مرکزی چگونه با بهرهگیری از اقتصاد شبه نئولیبرالی- رانتی خود وضعیت سیاسی در کردستان را کنترل میکند؟ سوالهای فراوان دیگری را از این زاویه میتوان مطرح نمود؛ اما آنچه که از اهمیت فراوان برخوردار است تاثیرگذاری تفکرات سیاسیِ برآمده از مرکز در شرق کردستان است که پتانسیلهای فکری و سیاسی کردستان را به خود جذب مینماید.

 

شاید با پرداختن به اقتصاد سیاسی شرق کردستان بتوان بخشی از این سوالها را پاسخ داد. این رویکرد اشاره به خلا تحلیلهای اقتصادی و تاثیرگذاری آن بر سیاستورزی در روژهلات است. گویا این امر یک فرض پذیرفته شده است که سیاست و بازی‌های سیاسی است که وضعیت اقتصادی جامعه را مشخص می‌کند. از همین رو پیگیری روند معکوس آن نیز به عنوان خلائی در مطالعات جنبش آزادیخواهی کرد لازم به نظر می‌رسد.

 

بر مبنای آمار مطرح شده از سوی سازمان مدیریت و برنامهریزی استان سنه، این استان با برخورداری از ۱ ميليون و ۶۰۳ هزار و ۱۱ نفر جمعیت دارای ۷۶۳ هزار و ۸۵۱ نفر  جمعيت غير فعال است؛ در این میان از كل جمعيت بيكار استان سنه، ۷۴ درصد مردان و ۲۶ درصد زنان بوده و بیشترین آمار بيكاران نیز جوانان تحصيل كردهی بین سنین ۱۵تا ۲۹ ساله هستند. نرخ بيكاری در شهرهای استان ۱۸ و شش دهم درصد و در روستاها ۱۱ و دو دهم درصد است. ارائهی این آمار در حالی است که نمایندهی مریوان در آذرماه سال ۹۶ اذعان داشته بود که آمار بیکاری در استان کردستان بیش از ۴۸ درصد است. در نهایت این استان بعد از استان كرماشان و چهارمحال و بختياری رتبه سوم بیکاری در ایران را دارد. آمار بیکاری در استان ایلام نیز به روایت استاندار این استان به ۱۳.۶ درصد میرسد. این دو نمونه از نرخ بیکاری میتواند تبیین کنندهی وضعیت اقتصادی و تاثیرگذاری آن بر بعد سیاسی بخشهایی از روژهلات کردستان باشند.

 

میزان نرخ بیکاری، شغلهای کاذب یا فصلی در سطح فردی و عدم سرمایهگذاری در قالب طرحهای بزرگ از جمله مواردی میباشند که همگام با افزایش آسیبپذیری اقتصادی، یا زمینههای وابستگی به منابع مالی جریانهای وابسته به رژیم را در سطوح بسیار پایین فراهم آورده یا با ایجاد صنایع وابسته به منابع طبیعی منطقه، نه تنها در شرق کردستان به صنایع مولد تبدیل نمیشوند، بلکه زمینههای تخریب طبیعت را نیز فراهم مینمایند. در کنار این رویکرد، ایجاد صنایع واسطهای، بهرهگیری از نیروی کار سایر مناطق شرق کردستان در این صنایع همچنان راه را بر پیدایش طبقه متوسط میبندد.

 

در این چارچوب است که دولت مختلط یا هیبریدی با بهرهگیری از آپاراتوس و انعطافهای ایدئولوژیک خود، امکانات مالی و دستگاههای اقتدارگرای خود، توان بهرهبرداری از خلاء اقتصادی روژهلات کردستان را به بازی برد-برد سیاسی تبدیل کرده و هژمونی ایدئولوژیک خود را زمانی در بازی روشنفکری دینی، زمانی در بازیهای اصلاح طلبی- اصولگرایی و سرانجام در مفهومی به نام ایرانشهری برتری بخشیده و با بهرهگیری از رویکردهای انتخاباتی فضایی پوپولیستی را در فضای کردستان و کل ایران گسترش میبخشد.

 

روژهلات کردستان در برههی کنونی در نتیجهی سیاستهای اقتصادی رژیم و ویژگیهای این حکومت دچار گسستهای شدید سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شده است، تا جاییکه علاوه بر وجود مصائبی که کل ساختار جامعهی ایرانی با آن دست و پنجه نرم میکند، دچار مشکلات خاص به خود نیز شده است. حل بخشی از این مشکلات نیازمند توجه کار آفرینان کرد به رویکردهای اقتصادی مولد، تشکل آنان و بهرهگیری از مبارزه‌ی خلقمان در شمال کردستان مبنی بر ایجاد حلقههایی از کارآفرینان میهن دوست میباشد. بخش دیگری از آن را باید در مسئولیتپذیری نخبگان و تحصیلکردگان کرد برای آگاهی بخشی نسبت به خطرات ناشی در ایدئولوژیهایی دانست که در آینده به ایجاد فاشیسم یا برآمدن دولتی منتهی می‌شوند که سعی دارد روز به روز خود را متمرکزتر نموده و دیگر خلقهای ساکن در جغرافیای ایران را به حاشیه براند.

... بیشتر بخوانید؛


* دل ایرانشهر، دکتر سید جواد طباطبایی