ابعاد خشونت علیه زنان در ایران | یادداشت

خشونت علیه زنان نبایستی شامل و محدود به خشونت فیزیکی، جنسی و روانی در خانواده تلقی گردد. پدیده‌ی خشونت علیه زنان بسیار پیچیده و چندلایه است و از سوی حکومت و نظام همواره به‌شکلی نظامند اعمال و نهادینه می‌گردد.

◼️ تاریخ تمدن، تاریخ شکست، سرکوب و بردگی زنان است. تاریخی که نام، تصویر و اراده‌ی زنان را در لابه‌لای صفحات خود گم و زدوده است. با گذر تاریخ بسیاری از سیستم‌های بردگی الغا و یا تعدیل شدند اما بردگی زنان با گذشت تاریخ عمیق‌تر گشت. در کنار بردگی، خشونت از همه نوع آن به بخش لاینفکی از زیست اجتماعی زنان تبدیل شد. پدیده‌ی خشونت علیه زنان همواره و در درازای تاریخ توسط طبقات حاکم، مذاهب، رویکردهای ارتجاعی و سنن بازتولید شده است. در دو قرن اخیر با رشد مناسبات سرمایه‌داری، بردگی و تشدید خشونت علیه زنان تعمیق یافت به‌گونه‌ای که با کالایی کردن جسم زنان، بردگی مدرن در جوامع اشاعه یافت. نظامی که گویا داعیه‌ی آزادی زنان دارد در پس ظواهر آزادی پوشالی و ساختگی، بردگی ژرفی را می‌توان دید که هر گونه تبعیض و خشونت علیه زنان را مشروع ساخته است. دولت یکی از پایه‌های این نظام هیولایی است و بیشترین قدرت خود را از بردگی زنان و جنسیت‌گرایی اجتماعی کسب می‌کند. این نظام و ذهنیت مردسالاری در راستای سرکوب نمودن و غصب ارزش‌ها و دستاوردهای زنان یکدیگر را تقویت و تغذیه می‌کنند.

خشونت علیه زنان در جوامع اسلامی به‌دلیل سوءاستفاده از آموزه‌های دینی و نقش مهم و تعیین‌کننده‌ی مذهب در مناسبات و روابط اجتماعی و خانوادگی زنان و مردان شدیدتر از سایر مناطق است. بنابراین یکی از دلایل اصلی بقای سرسختانه‌ی انزوای زنان در این جوامع، چگونگی نوع استفاده از اسلام است. در این جوامع زنان سوای از نژاد، فرهنگ و پایگاه اجتماعی در معرض تبعیض چندلایه‌ای و خشونت چندبعدی قرار دارند.

خشونت علیه زنان نبایستی شامل و محدود به خشونت فیزیکی، جنسی و روانی در خانواده تلقی گردد. پدیده‌ی خشونت علیه زنان بسیار پیچیده و چندلایه است و از سوی حکومت و نظام همواره به‌شکلی نظامند اعمال و نهادینه می‌گردد. تجاوزات دسته جمعی به زنان در جنگ‌ها، قاچاق زنان، مهاجرت‌های اجباری، ترور دولتی و آزار و اذیت‌های سیاسی، عقیدتی و دینی و بازداشت‌های بی‌رویه و قتل آنان حاصل نظام مدرنیته‌ی سرمایه‌داری آمیخته به ذهنیت مردسالاری است.

ایران یکی از کشورهایی است که به‌دلیل پررنگ بودن نقش دین، مذهب و سنت زنان همواره تحت لوای این عناوین به انقیاد کشیده شده‌اند. مفتیان و شخصیت‌های تندروی دینی با برداشت سلیقه‌ای از احکام دینی که با فرهنگ  و روند پیشرفت آن از هزاران سال پیش مغایرت دارد، در تلاش برای محصور نمودن بیشتر زنان و محبوس کردن آن در قلمرو خصوصی که همانا خانواده است، هستند. خشونت سیستماتیک علیه زنان در ایران پس از انقلاب همواره وجود داشته و دارد و اشکال مختلفی در طول این سال‌ها به‌خود گرفته است. در کنار تمامی انواع خشونت اعم از جسمی، روحی و روانی و در کنار عدم مشارکت زنان در حوزه‌ی سیاست، دور ساختن زنان از اقتصاد و تبدیل آنان به نیروی کار ارزان و به‌کارگیری در مشاغل طاقت‌فرسا، به حاشیه راندن زنان از متن جامعه، زندان، شکنجه، تحقیر، توهین، تجاوز و کشتار زنان در دوران حکومت مطلقه‌ی ولایت‌فقیه در کنار خشونت ساختاری آمار بسیار صعودی داشته است. مجازات‌های قرون‌وسطایی همچون سنگسار زنان، تهدید و تعریب، ختنه‌ی دختران، قتل‌های ناموسی، کودک‌آزاری و کودک‌همسری، چندهمسری، اشاعه‌ی فحشا هنوز هم روح و جسم زنان ایرانی را می‌آزارد. بی گمان در کنار نظام مردسالاری، خلا قانونی به تشدید خشونت علیه زنان در جامعه‌ی ایران دامن زده است. قوانین و مجموعه مقررات حقوقی بر مبنای تبعیض جنسیتی است و نسبت به زنان که نیمی از پیکره‌ی جامعه را تشکیل می‌دهند، اجحاف نموده است. دستمزدهای نابرابر، حجاب اجباری، حق طلاق و حضانت فرزندان و قوانین مربوط به ارث و استخدام بخشی از این موارد است.

در ایران دولت و حکومت، خود با طرح قوانین مربوطه، زمینه‌های بازتولید خشونت را ارتقا می‌دهند. مطابق قوانین ولایی، مردان رئیس خانواده بوده و هر گونه اعمال خشونت و ستم بر فرزندان و زنان مشروع است. نظام حکومتی ایران سیمایی کاملا مردانه دارد. بنابراین در چنین نظامی حمایتی از زنان صورت نمی‌گیرد. این مردان هستند که برای زنان تصمیم می‌گیرند و سرنوشت آنان را تعیین می‌کنند. حکومت خدایی ولایی با برقراری هژمونی خود بر جامعه بیش از همه عرصه را برای زنان فشرده کرده است و زنان مجبورند حتی برای حقوق اولیه‌ی خود مبارزه کنند. با نظری بر وضعیت زنان ایران در یکسال اخیر خواهیم دید که حکومت با ابزار خشونت و سرکوب در تلاش برای کنترل جامعه و در راس آن زنان است. دیگر پلیس و نیروهای انتظامی وقیحانه و بی‌پروا در انظار عمومی انسان‌ها را شکنجه و به قتل می‌رسانند تا این پیام را به جامعه القا کنند که در مقابل هر گونه اعتراض و نقد و حق‌خواهی، پاسخ مرگ و شکنجه است.

خشونت‌های جنسی

یکی از انواع خشونت‌های اعمال شده بر زنان، خشونت‌های جنسی است که علاوه بر آسیب‌های جسمی، به روان زنان نیز آسیب می‌رساند و پیامدهای ناگوار عمیقی برجای می‌گذارد و امکان بازگشت به زندگی عادی در اغلب موارد برای زنان دشوار است. تجاوز، بردگی جنسی، ازدواج اجباری، بارداری و زایمان اجباری و قطع اندام‌های جنسی در زمره‌ی خشونت‌های جنسی قرار دارند. بردگی جنسی زنان می‌تواند پیامد ازدواج اجباری آنان باشد که به معنای در اختیار داشتن مرگ و زندگی آنان است. خشونت جنسی می‌تواند جنایت علیه بشریت یا نسل‌کشی نیز باشد و زنان به‌دلیل زن بودن، فعالیت‌های مبارزاتی و عقایدشان و سیاست‌های ویژه‌ی دولت مورد خشونت جنسی قرار می‌گیرند. خشونت جنسی در خانواده و یا جامعه نیز به اشکال گوناگونی می‌تواند صورت گیرد: خشونت زناشویی، ختنه، دخترکشی، تجاوز. در جامعه‌ی به‌شدت سنتی و دینی ایران و ترس از بی‌آبرویی که مفهومی ساخته‌و‌پرداخته‌ی سیستم مردسالاری است زنان در اغلب موارد به دلیل ترس از قضاوت اطرافیان و طرد شدن از جامعه و خانواده سکوت را به شکایت و علنی کردن تجاوز جنسی ترجیح می‌دهند. در صورت شکایت نیز هیچ حمایتی از زنان صورت نمی‌گیرد و در بیشتر موارد زنان مقصر قلمداد می‌شوند. تجاوز جنسی در حقیقت جنایتی علیه بشریت محسوب می‌گردد.

خشونت علیه زندانیان سیاسی زن

 زن بودن در نظام استبدادی ایران خود جرمی نانوشته است. اما زندانی زن بودن درد ده‌چندانی است که واقعیات آن را می‌توان به‌شکلی عریان در زندان‌های مخوف رژیم استبداد مشاهده نمود. تهدیدها و تحقیرهای بازجو، تهدید به تجاوز و تجاوز به دختران باکره، شستشوی مغزی، تلاش برای تسلیمیت و به انفعال کشیدن زندانیان سیاسی زن، اجبار به اعترافات تلویزیونی، تهدید و آزار خانواده‌های زندانیان و منزوی ساختن آنان تنها بخشی از جنایاتی است که در بندگاه‌های رژیم ایران صورت می‌گیرد. زندان‌های ایران مسلخ‌گاه اراده و انسانیت است. در یکسال گذشته صدور احکام سنگین برای زندانیان سیاسی زن روندی صعودی یافت. از سوی دیگر دستگیری‌های گسترده‌ی فعالین سیاسی، مدنی و زیست‌محیطی زن به بهانه‌های اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام گسترش یافت و از سوی دیگر در زندان‌های زنان نقض گسترده‌ی حقوق زندانیان گزارش شده است. نسرین ستوده، زینب جلالیان، سکینه پروانه، سهیلا حجاب، صبا کردافشاری و ده‌ها زندانی دیگر در شرایط بسیار وخیم امنیتی و بهداشتی قرار دارند. به‌دلیل شیوع گسترده‌ی بیماری کرونا خطر ابتلای این زندانیان به این بیماری همچنان وجود دارد.  در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی ۱۰۹ زن اعدام شده‌اند البته نمی‌توان به این آمار استناد کرد زیرا زنان بسیاری بدون رسانه‌ای شدن و در خفا به دار اعدام آویخته می‌شوند. بیشترین آمار اعدام زنان در جهان در رژیم ایران صورت می‌گیرد.

خون‌بس  مصداق خشونت علیه زنان

در این رسم برای خاتمه دادن به انتقام و خون‌خواهی میان دو طرف درگیر، دختری را به عنوان «خون‌بس» به عقد مردی از طرف مقابل که میان آنان دعوا رخ داده در می‌آورند. چنین دختری از کلیه‌ی حقوق خود محروم می‌گردد. در صورت بروز هر گونه مشکلی خانواده از این زنان حمایت نمی‌کند و گاهی شرایط برای این زنان به‌اندازه‌ای دشوار می‌گردد که بسیاری از آنان به خودکشی و خودسوزی روی می‌آورند. چنین خشونتی در بیشتر مناطق با بافت سنتی و فقر فرهنگی مشاهده می‌شود و هیچ حمایت قانونی از این اقدامات زن‌ستیز صورت نمی‌گیرد.

خشونت در محل کار

 میلیون‌ها زن در سراسر جهان روزانه در محل کار خود مورد انواع خشونت و آزار قرار می‌گیرند. بر اساس آمار رسمی، ۳۵ درصد زنان بالای ۱۵ سال یعنی حدود ۸۱۸ زن در سراسر جهان- حداقل یک نوع از انواع خشونت فیزیکی یا جنسی را در خانه، جامعه و یا محل کار خود تجربه می‌کند. از سوی دیگر زنان در محیط‌های کاری خود با نابرابری روبه‌رو هستند و قابلیت‌های آنان نادیده انگاشته می‌شود و امکان رسیدن به مدارج بالاتر را از دست می‌دهند. در ایران به‌دلیل بیکاری گسترده‌ی زنان و کاریابی دشوار آنان، اغلب آنان از ترس از دست دادن شغل خود خشونت و آزارهای جنسی کارفرمایان خود را گزارش نمی‌دهند و همچنان تعرض به زنان در خفا ادامه دارد و زنان مجبورند فشارهای روحی این تعرضات را تحمل کنند.

کودک‌همسری

کودک همسری یکی از معضلات و در عین حال شکلی از خشونت علیه زنان است که پیامدهای روحی و جسمی مخربی برای کودکان دربردارد. فقر فرهنگی، اقتصادی و آموزشی در بروز پدیده‌ی کودک‌همسری تاثیر فراوانی دارد.  زنانه شدن فقر، طلاق، افسردگی، خشونت و فرار از خانه از تبعات مستقیم کودک‌همسری هستند. در این ازدوج‌ها به‌دلیل عدم بلوغ فکری و جسمی زوجین به مشکلات خانوادگی و عدم درک و تفاهم می‌رسند و در نهایت به طلاق و یا خودکشی زنان می‌انجامد. در این نوع ازدواج، قربانیان از حق تحصیل و حقوق اولیه که داشتند محروم می‌گردند. کودکی که هنوز به بلوغ فکری و سن قانونی نرسیده در زیر بار تعهدات سنگین که هیچ شناخت و درکی از آن ندارد، به‌سوی بحران و مسائل عمیق پرتاب می‌شود و از نظر اجتماعی دچار آسیب می‌شود و در واقع به‌عنوان یک برده به اسارت گرفته می‌شوند. در پدیده‌ی کودک‌همسری زنان بیش‌از‌پیش در معرض خشونت‌های خانگی قرار دارند و به‌دلیل عدم حمایت هیچ نهاد و قانونی، نمی‌توانند از حقوق خود دفاع کنند. به‌دلیل عدم آگاهی کافی از مسائل زناشویی و مباحث زایمان و بارداری،  دختران با مشکلات سلامتی جدی و جان آن‌ها و فرزندانشان با خطر روبه‌رو خواهند شد. رابطه‌ی جنسی با فردی چندین سال بزرگتر از خود مصداق تجاوز جنسی است. این ازدواج‌ها آمار طلاق را به‌نحو چشمگیری افزایش می‌دهد و در بزرگسالی موجب طلاق عاطفی می‌شود و در نهایت فرد را دچار افسردگی و بحران‌های عاطفی می‌کند. مطابق آمار در ایران در سال ۳۰ هزار دختر زیر ۱۴ سال ازدواج می‌کنند.

خشونت خانگی

ایران یکی از دوازده کشوری است که قانونی برای مقابله با خشونت خانگی علیه زنان ندارد در حالی که رتبه‌ی اول را در خشونت خانگی دارد. بیشترین آمار خشونت در استان‌های سنه، لرستان، ایلام، کرماشان و خوزستان است. اما متاسفانه خشونت خانگی به سراسر ایران شیوع یافته و محدود به مرز و موقعیت جغرافیایی خاصی نیست. در کنار اختلافات و شکاف‌های مذهبی، اقتصادی و جنسیتی، زمینه‌های فرهنگی، قانونی، سیاسی و اجتماعی در افزایش خشونت خانگی بسیار موثر است. خشونت خانگی منحصر به یک منطقه و فرهنگ خاصی نیست و در همه‌ی جوامع در هر سطحی از وضعیت اقتصادی و سیاسی می‌توان مشاهده نمود. در سال‌های اخیر آمار خشونت خانگی افزایش یافته که منجر به قتل‌های خانوادگی و همسرکشی شده است. خشونت خانگی اثرات مخربی بر روی فرزندان خانواده نیز می‌گذارد و زمینه‌های فرار از خانه، بزهکاری، اعتیاد و تن‌فروشی را افزایش می‌دهد.

شکاف‌های جنسیتی در ایران

ایران در میان ۱۵۳ کشور جهان در رتبه ۱۴۸ از نظر شاخص جهانی شکاف جنسیتی قرار دارد که جایگاه آن نسبت به دو سال گذشته میلادی شش پله سقوط کرده است. این شاخص تفاوت‌های میان زنان و مردان را در حوزه‌ی سیاست، اقتصاد، آموزش و بهداشت بررسی می‌کند. ایران از نظر میزان کسب درآمد مردان در جایگاه ۱۴۹ قرار دارد و زنان یک‌پنجم مردان درآمد دارند. نقش سنت، قانون، مذهب و برخی جریان‌های ارتجاعی به عنوان عوامل کند کننده‌ی جریان برابری‌خواهی میان زن و مرد شده است. شکاف‌های جنسیتی عمیق در ایران موجب شده زنان به مشاغل ارزان و کم‌درآمدی روی آورند در حالی که باید همواره نقش مادری و همسری خود را نیز به بهترین نحو انجام دهند. شکاف‌های جنسیتی در نتیجه‌ی سیاست‌ها و قوانین ضدزن در ایران همچنان عمیق‌تر می‌گردد.

حق طلاق

مطابق ماده‌ی ۱۱۳۳ قانون مدنی ایران، مردان هر زمان که بخواهند می‌توانند با پرداخت مهریه و نفقه زن، زن خود را طلاق دهند. اما زنان گاهی برای گرفتن طلاق مجبورند ماه‌ها و حتی سال‌ها سالن‌های دادگاه را طی کرده و قربانی قوانین مردسالاری رژیم ایران گردند. هر چند تاکنون تلاش شده اختیارات مردان در مورد طلاق تعدیل گردد اما در نهایت همه چیز به سود مردان خاتمه یافته است. طلاق در سال‌های گذشته آمار خیزشی در ایران داشته است و به دلیل نگرش‌های سنتی، زنان بیش از مردان از تبعات مخرب بعد و پیش از طلاق متضرر می‌شوند و یافتن کار و یا حتی در مورد حضانت فرزندان با موانع قانونی روبه‌رو می‌شوند. طلاق حاصل خشونت، تبعیض و نادیده انگاشتن حقوق زنان در نظام خانواده‌ی دولتی است.

قتل‌ ناموسی

 کلمه‌ی ناموس از نوموس یونانی و به معنای قانون و شریعت است که بعدها به معنای آبرو به کار برده شده است. ستم ناموسی در فرهنگ مردسالاری نمود یافته و در شدیدترین شکل به قتل‌های ناموسی می‌انجامد. ستم ناموسی در انجام کنترل مستقیم بدن زن، سکسوالیته و رفتار زنان توسط مردان است. زیرا در این دیدگاه شرف و آبروی یک خانواده و قبیله در گرو پاکدامنی زنان است و این گویا وظیفه مردان است که بر همه‌ی رفتارهای زنان نظارت داشته باشند تا خطایی از آنان سر نزند. کنترل رفت‌و‌آمدهای زنان، اجازه نداشتن زنان برای تصمیم‌گیری در مورد روابط عاطفی و ازدواج و مجازات زنان به بهانه‌ی بی‌وفایی نمونه‌های ستم ناموسی علیه زنان است. در یکسال گذشته بر آمار قتل‌های ناموسی در ایران افزوده شده به گونه‌ای که نزدیک به یک‌چهارم از کل قتل‌های ثبت شده ایران را قتل‌های ناموسی تشکیل می‌دهند. اهمال قانونی موجب شده دست مردان برای اعمال خشونت از هر نوع آن باز باشد و با اتکا به قوانین مردسالاری و مصونیت از آن، به قتل زنان و دختران ادامه و تکرار شوند. نمونه‌ی تکان‌دهنده‌ی این قتل‌ها، قتل رومینای سیزده ساله توسط پدرش بود که موجی از خشم و بهت جامعه‌ی ایران را دربرداشت. دشمنی با زنان در نظام جمهوری اسلامی ریشه در آموزه‌های ایدئولوژیک و مذهبی دارد. شهرهای خوزستان، کردستان، ایلام و سیستان‌و‌بلوچستان در رده‌های بالای رتبه‌بندی قتل‌های ناموسی قرار دارند.

خودکشی

خودکشی زنان در ایران بالاترین نرخ در خاورمیانه است و هر سال بیش از ۵ درصد به آن افزوده می‌شود. علاوه براین زنان ایرانی در خودسوزی رتبه‌ی اول را در خاورمیانه دارند و ۴۰ درصد خودکشی‌های ایران از طریق خودسوزی است. یکی از دلایل اصلی خودکشی زنان در ایران، قوانین مربوط به ازدواج، کار، فقر و بحران‌های خانوادگی و اجتماعی است. رژیم زن‌ستیز ایران به‌جای هموار ساختن موانع ساختاری و قانونی، روابط و ضوابط جنسیتی و مردسالاری را بیش‌از‌بیش تحکیم و نهادینه می‌سازد. یکی دیگر از دلایل خودکشی زنان ازدواج اجباری است. بحران‌های خانوادگی و عاطفی، پایمال شدن حق زنان در جامعه و خانواده، ناملایمات و سرخوردگی‌ها در انجام به حاشیه رانده شدن و خشونت دولتی در افزایش آمار خودکشی و خودسوزی آنان نقش اصلی را دارا هستند.

اعتیاد زنان

زنانه شدن اعتیاد یکی از معضلات کنونی جامعه‌ی ایران است به‌گونه‌ای که ۹.۶ درصد از معتادان را در جامعه‌ی ایران زنان تشکیل می‌دهند. اعتیاد زنان، در افزایش خشونت علیه آنان نقش تعیین‌کننده‌ای دارد و خود از دلایل اعتیاد در زنان است. علاوه براین طلاق و جدایی به‌دلیل ایجاد احساس اضطراب و ناامیدی در سوق دادن زنان به سوی اعتیاد تاثیرگذار است. از سوی دیگر فقر، محرومیت، بیکاری و ناکامی و افسردگی زمینه‌ی اعتیاد زنان را فراهم می‌کند. بنابراین اعتیاد زنان آسیب‌های جبران‌ناپذیری بر فرد، خانواده و جامعه وارد می‌کند. طرد از خانواده و جامعه زنان را به‌سوی راه‌های دیگری برای تامین مواد مخدر سوق می‌دهد و راه بر بسترهای خشونت و تن‌فروشی می‌گشاید.

فحشا

 اغلب زنانی که به فحشا روی می‌آورند اغلب مورد خشونت‌های جنسی قرار گرفته‌اند. این زنان به‌دلیل این عمل خود از جامعه طرد و از سوی محاکم با آنان برخورد می‌شود. یکی از دلایل بنیادی تن‌فروشی، فقر، بیکاری، ازدواج اجباری، اعتیاد و بی‌عدالتی جنسیتی است. آمار دقیقی در مورد تعداد و سن تن‌فروشی در ایران در دسترس نیست اما مطابق شواهد و برخی از منابع سن فحشا در ایران کاهش یافته و بین ۱۲ تا ۱۸ سال است.

خشونت علیه زنان در ایران دارای ابعاد چندگانه است و تنها در سایه‌ی مبارزات مستمر همه‌ی زنان از هر قشر و طیف اجتماعی خواهد بود که حاکمیت را مجبور به تغییر قوانین ضد زن نماید. به موازات مبارزه نیاز به فرهنگ‌سازی نیز وجود دارد. آموزشی و آگاهی زنان در این زمینه بسیار مهم است و زمینه‌ساز رفع خشونت از زیست زنان خواهد بود.◻️