راه احزاب و بی‌راهه | شیرزاد کمانگر

سال‌های ۱۹۷۰ به بعد، سال‌های اوج‌گرفتن جنبش‌ها و نیروهای انقلابی، ملی و به‌خصوص چپ در دنیا بود. در این دوران مبارزات مردمی در ایران نیز که سال‌های پیش از آن آغاز شده بود، رنگ تازەای به خود گرفت. این مبارزات در قالب ضدیت با...

سال‌های ۱۹۷۰ به بعد، سال‌های اوج‌گرفتن جنبش‌ها و نیروهای انقلابی، ملی و به‌خصوص چپ در دنیا بود. در این دوران مبارزات مردمی در ایران نیز که سال‌های پیش از آن آغاز شده بود، رنگ تازەای به خود گرفت. این مبارزات در قالب ضدیت با دیکتاتوری شاه، با سرنگونی سلطنت به ثمر رسید؛ اما متأسفانه نتیجه آن برقراری یک حکومت دمکراتیک مردمی نبود؛ بلکه رژیمی بود که حکومتش را با قتل‌عام مخالفان سیاسی‌اش آغاز کرد. قتل‌عامی که با اعدام سران رژیم شاه آغاز شد، با اعدام بهاییان ادامه پیدا کرد تا به کشتار مردم در کردستان و خوزستان و ترکمن‌صحرا برسد؛ و این فقط توصیف جنایات یک سال اول حکومت جمهوری اسلامی است. چندی نکشید که خمینی تصمیم گرفت با تمام مخالفین سیاسی‌اش تصفیه‌حساب کند و دامنه‌ کشتار را به همه شهرهای ایران و به‌طور مشخص به تهران کشید. هزاران نفر روانه زندان‌ها شدند؛ وحشیانه شکنجه شدند و جوانان زیادی حتی به جرم نشر و یا خواندن یک اعلامیه به جوخه‌ اعدام سپرده شدند. بدین شکل رژیم یک نسل آزادی‌خواه را قتل‌عام نمود و کسانی که از این سرکوب همه‌جانبه جان سالم به دربرده بودند یا مجبور شدند در خفا زندگی کنند تا موج کشتا‌رها پایان یابد و یا مجبور به ترک وطن شدند. جمهوری اسلامی با این کار نه‌تنها یک نسل آرمان‌خواه را قتل‌عام کرد بلکه آن‌چنان رعب و وحشتی در جامعه ایجاد کرد که هیچ صدای مخالفی توانایی ابراز وجود پیدا نکرد.

 

هدف از این سطور، یادآوری تاریخ نیست بلکه بررسی یک‌روند و برنامه ماهرانه طراحی‌شده از سوی رژیم ایران است. در آن سال‌ها روند تازه‌ای از مبارزات آزادی‌خواهی به پیشاهنگی جنبش چپ در کشورهای منطقه از جمله ایران، ترکیه، سوریه و افغانستان در حال شکل‌گیری بود. هراس از شکل‌گیری جنبش‌های پرقدرت خلقی، حکومت‌های این کشورها را بر آن داشت که این جنبش‌ها را یا سرکوب کنند یا تضعیف و یا منحرف و از محتوا تهی. این سرکوب در ترکیه به شکل کودتای ۱۹۸۰ علیه تمام آزادی‌خواهان اعم از جنبش‌های چپ و ملی خود را ظاهر ساخت. در ایران نیز همان روند از طرف حاکمیت شکل گرفته بود. زندان، اعدام و سرکوب و در نهایت ترک وطن و تبعید، سرنوشت مشترکی بود که برای آزادی‌خواهان آن دوران در کشورهای مذکور رقم خورده بود. این روند که به‌طور مشخص در ایران منجر به شکست احزاب و سازمان‌ها و قتل‌عام اعضاء و هواداران آنان شد، تأثیر زیادی بر نوع مبارزات آنان گذاشت. چراکه جان به در بردگان این احزاب مجبور شدند فعالیتشان را در خارج از کشور ادامه دهند و بدین شکل رابطه‌شان با جامعه و مردم قطع یا محدود شد.

 

پراکندگی، چند‌دستگی و عدم داشتن یک برنامه‌ی همه‌جانبه برای ایجاد تغییر در جامعه، از تبعات شکستی است که به یک نسل آرمان‌خواه تحمیل شد. ازین‌رو در تمام سال‌های گذشته احزاب و سازمان‌ها متأسفانه هنوز نتوانستند به سطحی از کار مشترک دست یابند که در مقابل این رژیم و تغییرات موجود، آنان را به پتانسیل و آکتور صحنه تغییرات امروزی تبدیل نماید. عدم همگرایی و فاصله‌گرفتن روزافزون احزاب و سازمان‌ها از یکدیگر و انشعابات پی‌در‌پی توانسته به بدنه جنبش، سازمان‌ها و احزاب لطمات جدی وارد کند. هرچند تنوع فکری و تشکیل سازمان‌ها و نهادهای گوناگون معمولا رشد و غنی‌ترشدن جامعه را در پیش دارد، اما در این مورد معین متأسفانه تنها دستاوردش از هم‌گسیختگی و پراکندگی بیشتر بود.

 

رشد روزافزون بنیاد‌گرایی و ناسیونالیسم در منطقه توانسته است زمینه را برای سرکوب هر چه بیشتر آزادی‌خواهان و آرمان‌گرایان فراهم کند. افراطی‌گرایی مذهبی در تمام دنیا و به‌خصوص خاورمیانه به‌سرعت در حال افزایش است و می‌تواند هم مبارزات جنبش‌های آزادی‌خواه و هم سرنوشت ملل مختلف را تحت شعاع قرار دهد. نژادپرستی دینی منبعثه از سیاست‌های حاکمیت در ایران و رقابت‌های هژمونی‌طلبانه قدرت‌های منطقه گزینه‌ی مداخلات و تحول را امری ناگزیر می‌نُماید. نیروهای مترقی و آزادی‌خواه این کشورها باید با یافتن نقاط مشترک، مبارزه‌‌شان را هم در مقابل نیروهای بنیادگرا به ‌پیش برند و به‌طور مشخص در ایران با ایجاد یک صف متحد و یک‌صدا در راستای ایجاد جامعه‌ای نوین و دمکراتیک گام بردارند. نباید انتظار داشته باشیم جمهوری اسلامی با ایجاد تحول در خودش، حکومت و جامعه را دمکراتیک کند؛ مگر می‌توان از دشمن انتظار دوستی و از شکارچی انتظار شفقت داشت؟ رژیم ایران از همان روز اول خط‌مشی خود را مشخص کرده و آن شیوه را در ابعاد و به اشکال مختلف اما بی‌وقفه تا به امروز ادامه داده است و در آینده نیز غیرازاین نخواهد کرد. سیاست و استراتژی جمهوری اسلامی همواره قلع‌وقمع نیروهای مبارز و فعالین مختلف جامعه بوده و خواهد بود. دشمن حدود و ثغور خود را مشخص کرده و خودی و غیرخودی‌اش را تعریف کرده است و برای مقابله با غیرخودی‌ها همواره اختلافات درونی را به کناری نهاده و منسجم عمل نموده است. مشکل اینجاست که آنان که در صف مقابل قرارگرفته‌اند، نه‌تنها اینکه از یک جبهه متحد و منسجم برخوردار نیستند بلکه حتی گاها از حداقلی‌ترین فعالیت‌های مشترک با یکدیگر ناتوان‌اند. این ناتوانی از اتحاد و انسجام، راه را هم برای رژیم ایران و هم برای دیگر نیروهای مرتجع منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای باز می‌کند که سرنوشت ایران را آنان رقم بزنند و نه نیروهای خلقی و آزادی‌خواه.

 

نمونه‌های اتحاد برای مبارزه با ارتجاع و ساختن جامعه‌ای نوین هم‌اکنون در خاورمیانه موجود است. کما اینکه مقاومت کوبانی و آنچه در روژاوا بنیان گذاشته شد، توانست خود را به دنیا بشناساند و میدان مبارزه‌ای شد برای همه انسان‌های آزادی‌خواه از سراسر دنیا برای متحقق‌کردن آرمان‌ها و باورهایشان. روژآوا توانسته با در نظر گرفتن واقعیت‌های جامعه‌ی خود، گام‌های بسیاری بردارد. جامعه از همان آغاز با مشارکت و همیاری تمام اقشار آن و تشکیل ائتلاف میان ملل، باورها و عقاید مختلف بنیان گذاشته شد. آنچه حائز اهمیت است حضور پررنگ و سازماندهی شده‌ زنان و جوانان است که در نوع خود در منطقه بی‌نظیر است.

 

تنوعات اتنیکی و مذهبی موجود در کشورهای خاورمیانه شباهت زیادی باهم دارند. اتحاد عمل بخش‌های مختلف جامعه در روژاوا برای مبارزه با نیروهای تا به دندان مسلح و تلاش مشترکشان برای ساختن جامعه‌ای دمکراتیک مبتنی بر حقوق همه بخش‌های جامعه می‌تواند برای آزادی‌خواهان ایران الگو باشد.

 

 

برنداشتن اولین گام برای تمکین به دمکراسی یعنی گرایش دیالوگ بین نیروهای مختلف و پذیرش یکدیگر از عمده مشکلاتی است که اجازه همگرایی در مبارزه را نمی‌دهد. تلاش برای کسب شناخت از دیگری و شناساندن خود به یکدیگر می‌تواند تصویر جامع‌تری از جامعه ایران را در ذهن نیروهای مبارز ایجاد کند. پژاک نیز متاسفانه تابه‌حال موفق نشده خودش و برنامه‌هایش را آن‌طور که باید به دیگران بشناساند و یا با ایجاد ارتباط تنگاتنگ با نیروهای دیگر از تجارب آنان بهره‌مند شود. این امر مسلماً جای خود‌انتقادی دارد.

 

قبل از کنگره چهارم پژاک، با علم به این کمبود و برای جبران آن گام‌هایی برداشتیم و توانستیم با احزاب و سازمان‌های دیگر، همچنین شخصیت‌های سیاسی و روشنفکر وارد گفتگو شویم. این گام در مرحله اولیه مقتضی بود، اما برای کسب شناخت از یکدیگر کافی نبوده است. در برخی موارد موفق شدیم پروسه شناخت را حتی تا تصمیم برای فعالیت مشترک پیش ببریم و در برخی دیگر از موارد، ایجاد ارتباط در همان مراحل اولیه متوقف شد. متاسفانه تاریخ مبارزات چند دهه گذشته و تجربه شکست و چند دستگی، اطمینان برای مبارزه مشترک را از طرفین گرفته؛ هرچند دقیقا همان تاریخ و همان شکست باید برای همه آزادی‌خواهان ایران این امر را روشن می‌کرد که برای مقابله با حکومت جمهوری اسلامی و ایجاد جامعه‌ای دمکراتیک، باید یک جبهه متحد تشکیل دهند.

 

مشکل اصلی این است که اکثر سازمان‌ها و احزاب به‌جای یافتن نقاط مشترک برای ایجاد همکاری، به دنبال نقاط ضعف یکدیگر و اختلاف نظرها می‌گردند و آن را برجسته می‌کنند. این واقعیت سدی است در راه ایجاد دیالوگ برای فعالیت مشترک. تجربیات گذشته به‌ویژه تجربه سال‌های اول انقلاب و سرکوب افسارگسیخته جنبش‌های خلقی نشان داد که باید در زمینه‌های مختلف سیاسی‌ـ اجتماعی و حتی در زمینه دفاع مشروع در آینده با یکدیگر همکاری کنیم وگرنه تاریخ دوباره تکرار خواهد شد.

 

یکی دیگر از معضلات، نگاه امنیتی برخی جریانات سیاسی به مسئله چندملیتی بودن ایران است که این نگاه متأسفانه زمینه را هرچه بیشتر برای افراطی‌گرایی، ناسیونالیسم و تفرقه فراهم می‌کند. اگر واقعیت‌های جامعه ایران از‌جمله تنوع و تکثر اتنیکی‌ـ‌ملی و مذهبی آن در نظر گرفته شود، اولین زمینه همکاری بین تمام اقشار جامعه به‌خصوص سازمان‌ها و احزاب مترقی فراهم خواهد شد. انکار، آسمیلاسیون، زندان، شکنجه و اعدام از طرف رژیم توانسته برخی ملل و احزاب و سازمان‌ها را به‌سویی دیگر سوق دهد که در آینده نه‌چندان دور خطرآفرین خواهد بود. ازین‌رو رسالت مبارزه با سیاست‌های نظام و همچنین زمینه‌سازی برای پذیرش دموکراتیک فرهنگ‌ها در میان مردم ایران، در این مقطع حساس به عهده احزاب و سازمان‌ها و شخصیت‌هایی است که همواره در این راستا گام برداشته‌اند. تنها به این شکل می‌توانیم آرزوهای مردم سرزمین‌مان و دیگر خلق‌ها را برآورده کنیم و همچنین به آرمان‌های یارانمان که در این راه جان‌فشانی کردند، پایبند بمانیم.