به یاد دو رفیق از بوتان؛ عگید و فداکار...

داستان فداکار و عگید داستان مردین و دیلوک است، داستان مبارزه کوردستان برای آزادی، داستان فداکاری و ازخودگذشتگی است. زیرا این دو گریلا با مشارکت و زندگی خود به بخشی از این مقاومت تاریخی تبدیل شدند.

انسان با چه کلماتی می‌تواند شهدا را توصیف کند، ارزش‌های آنها را چگونه می‌توان تعریف کرد؟ به آن فکر می‌کنم اما نمی‌توانم بر زبان بیاورم، کلمات برای توصیفشان کم است. سعی می‌کنم زیباترین و بامعنی‌ترین کلمات را پیدا کنم. گاهی با ناراحتی، گاهی با شادی، گاهی با اشک که از چشمانم سرازیر می‌شود از آنها یاد می کنم، با غرور و افتخار از آنان می‌گویم.

یاران من عگید و فداکار دو انقلابی از بوتان بودند. با این حال، همراهی آنها نه در بوتان بلکه در گاره آغاز شد. عگید و فداکار مانند پرندگانی که در تعقیب آزادی هستند از گاره به بوتان پرواز کردند. با وجود سختی‌های طبیعت و زندگی کوهستان، در برابر وحشی‌گری جنگ بی‌امان تلاش کردند و تسلیم نشدند. در این مسیر با هم رنج کشیدند، با هم افتادند، با هم بلند شدند، با هم قیام کردند، با هم رشد کردند، با هم جنگیدند، برای هم جنگیدند و با هم به قافله جاودانه شهیدان پیوستند.

داستان فداکار و عگید داستان مردین و دیلوک است، داستان مبارزه کوردستان برای آزادی، داستان فداکاری و ازخودگذشتگی است. زیرا این دو گریلا با مشارکت و جان‌فدایی خود، بخشی از این مقاومت تاریخی شدند. از جوانی به صفوف انقلاب پیوستند. در دلشان که خیلی جوان اما به بزرگی کائنات بود؛ درد خلقشان را حس می‌کردند. آنها با داستان‌های قهرمانانی مانند یوسف، سلیمان، آیتن، پاله، کاموران، زینارین و نورحق بزرگ شدند. آنها مصمم، شجاع و منظم بودند. گویی برای رفاقت و مبارزه و جنگ دیر آمده بودند، به‌سرعت زندگی گریلایی را آموختند.

عاشق آزادی بود

شهید فداکار گونش در مردین به دنیا آمد. او به دنیا آمد تا با دشمنی که به میهنش حمله کرده و ابرهای تیره ای را بر آن گسترانده، علیه دشمنی که به او ظلم کرده است، بجنگد. او به دنیا آمد تا به دشمن بگوید "کوردستان سرزمین خورشید است، جایی برای ابرهای سیاه نیست و در آن زندگی متوقف نخواهد شد". فداکار به دنیا آمد تا آن ابرهای سیاه را از بین ببرد و یکی از مبارزان آزادی مردمش شود. او به فرزند فداکار مردین تبدیل شد.

دوست او عگید در یک خانواده میهن دوست در منطقه ی بلقیس دیلوک به دنیا آمد. ای بلقیس! شهر فرهنگ و هم زیستی خلق ها! مهد ادیان. تاریخِ تاریخ کورد. دیلوک محل شهادت حقی قرار اولین دوست رهبری. شهری که فریاد "کشتند، حقی را کشتند ، انتقام، انتقام، انتقام" در آن بلند شد. شهيد عگید هم تصميم گرفت، عگید بلقيس شود تا انتقام اين فرياد را بگيرد.

بزرگ شدند... به کوهستان های آزاد رفتند و وقتی به منطقه گریلا رسیدند، دیدند که خاک کوردستان با وجود ریختن خون شهدا، چیزی از زیبایی خود کم نکرده است. باران در هر فصلی برکت می آورد و به خشکی، زندگی می بخشد. گل ها دوباره شکوفا می شوند. خاک کوردستان شامل هزاران مبارز است که به میهن خود عشق می‌ورزند.

فداکار ... با جدیت کار می کرد. گرم، شاد و سرزنده بود. در کار و زندگی بسیار جدی بود. آنقدر جدی بود که یکی از دوستانش به او گفت" تو بزرگتر از سن خود هستی" . بزرگ فکر می کرد، همیشه وفادار به رهبری و شهدا بود.

 او اهداف بزرگی داشت. او ویژگی های یک مبارز برجسته را داشت. فداکار مانند میهنش دوست آزادی، صلح، حقیقت، زیبایی و تنوع بود.

او همیشه صادق و شریف بود

رفیق عگید با سخت کوشی و همراهی و فروتنی و مهربانی دل همه رفقایش را به دست آورد. او بسیار مشتاق و سرزنده بود. او آنقدر متواضع بود که هرگز کسی را ناراحت نمی کرد.

وجدان بی نظیری داشت. یک روز هم شک نکرد، تا آخر، شرافتمندانه زندگی کرد. صفا، سادگی و صداقت او همیشه ادامه داشت. در عین حال زیبایی را به یاران خود می آموخت. در مقابل همه رفقایش، مسئول بود. او همیشه در یاد دوستانش، زیبا خواهد ماند.

وقتی کسی از عگید و فداکار می‌پرسد، با افتخار به او می‌گویم: "آنها را در گل‌های کوه بوتان، در چشم یارانشان ببین، در رقص ببین، در آهنگها بشنو" .آنها هم مثل بسیاری از قهرمانان کوردستان تا آخرین نفس برای سرزمینشان جنگیدند، وقتی به گاره رفتی، وقتی به بوتان رفتی، رد پای این قهرمانان را خواهی دید. صدای آنها را در صدای پرندگان بشنوید. سپس سرت را بلند می کنی و به آسمان نگاه می کنی. این بار عشق و آزادی آنها را در آسمان خواهید دید. دیدن آنها در سخت‌ترین زمان به شما قدرت، ایمان و امید می‌دهد. لحظه‌ای که از مرگ می‌ترسید، با عگید و فداکار شجاع می‌شوید.