دوران کالکان از سه قهرمان جنبش آزادی یاد می‌کند

دوران کالکان از اعضای کمیته‌ی رهبری حزب کارگران کوردستان (پ‌ک‌ک) راجع به زندگی و رشادت سه قهرمان مبارزات جنبش آزادی؛ دستینا قندیل، باکور جیلو و چاوره فاراشین حرف زد.

گریلا‌های جنبش آزادی "بَیان حمد خدر" با کد سازمانی دَستینا قندیل سال ۲۰۱۴، "جمیل" با کد باکور جیلو در شهر حلب سوریه و "سُهام عبدالقادر موسی" با کد سازمانی چاوره فرشته در سال ۲۰۱۷ شهید شدند.

عضو کمیته‌ی رهبری پ‌ک‌ک دوران کالکان در برنامه‌ی «خوری ولات» [که برنامه‌ا‌ی جهت گرامیداشت یاد و خاطری شهدای راه آزادی می‌باشد] از شبکه تلویزیونی آرین راجع به زندگی و مبارزات هر سه گریلا حرف زد.

ارزیابی‌های کالکان به شرح زیر می‌باشد:

باکور جیلو

«من رفیق باکور جیلو را در سال ۲۰۰۰ در منطقه‌ی «دوله کوک» [منطقه‌ا‌ی از قندیل که جزء مناطق حفاظتی مدیا محسوب می‌شود] دیده و آشنا شدم. بعد از کنگرەی هفتم آن منطقه تبدیل به مرکز اساسی کار و مبارزه بود. قبل از این از طریق کمیته‌های سازماندهی که در جنوب کوردستان [کوردستان عراق] داشتیم با خانواده‌ی ایشان از نزدیک آشنا شده بودیم. برادر بزرگتر وی به صفوف گریلا‌های جنبش آزادی پیوسته بود و در سال ۱۹۹۷ در منطقه‌ی آواشین شهید شده بود. من برادر وی سمیان را هم می‌شناختم. در منطقه‌ی آواشین فعالیت می‌کرد. رفیقی بسیار جسور و فداکار بود. بیشتر در قرارگاه فعالیت می‌نمود. خانواده‌ی ایشان قبلا عضو حزب کمونیست بودند. مادر وی انسانی آگاه بود. به طور حتم مطلع نیستم اما فکر کنم پدر وی کشته شده بود. ایشان از همه‌ی این چیزها متاثر شده بود و با رفقا آشنایی پیدا می‌کند و به همین علت در نوجوانی به صفوف مبارزه می‌پیوندد. وقتی که وارد نیرو‌های گریلا شد می‌توان گفت هنوز جوانی نورس بود، مقداری هم چاق بود، انسانی با اراده و دارای ایستار بود. در بخش نیرو‌های حفاظتی مدیریت جای گرفت. جوانی خونگرم بود. زمانی که در دسته‌ی حفاظتی مدیریت جای گرفت، ما همدیگر را شناختیم و با هم فعالیت نمودیم. در حقیقت زمانی که ما می‌خواستیم جهت دیدار با یگان‌های گریلا برویم وی هم می‌خواست با ما همراه شود. زمانی هم می‌آمد در آن مسیر‌ها با مشکلات فیزیکی روبرو می‌شد. از نظر جسمی کمی ضعیف بود، اما از لحاظ اراده بسیار قوی بود. چیزی که توجه انسان را به خود جلب می‌نمود همین موضوع بود. بمانند جوانی از جنوب کوردستان اسم باکور[که به معنی شمال و برای کوردستان بخش ترکیه به کار می‌رود] بر خود نهاده بود. البته این موضوع هم جالب توجه بود؛ به عبارتی این ذهنیتی بود که یک پارچه بودن کوردستان را تداعی می‌نمود. نزد ما ماند. زمانی که ما در سال ۲۰۰۱ به منطقه‌ی«خنیره» رفتیم او هم همراه با ما به آن منطقه آمد. کمی بزرگ شده بود. در میان یگان حفاظتی ما جای می‌گرفت. بصورت خانوادگی در میان جنبش جای گرفته بودند به همین علت هم همچون فرزند جنبش محسوب می‌شود. با هوش بود و رفقا وی را دوست داشتند. انسانی بود که بخوبی خود را در میان دل رفقا جای داده بود. جنبە‌های مخرب و که موجب شکشتن طرف مقابل و دور نمودن از خود می‌شود در وی وجود نداشت. به اندازه‌ای که توان داشت عمل می‌نمود، همواره نیرویی مثبتی در وی وجود داشت و به زندگی را جان می‌بخشید. چنین ویژگی‌هایی بسیار سودمند بودند. به صورت فعالی در کار‌ها مشارکت می‌نمود. ما مدت زیادی با هم بودیم. در دوره‌های آموزشی مختلفی مشارکت نمود. حقیقت رهبری، اصول حزبی را یاد گرفت. میل وی بیشتر به سوی نیرو‌های لشکری بود. دوره‌ی آموزشی کمک‌های اولیه را طی نمود، در رابطه با مسائل پزشکی اطلاعات خوبی را کسب نمود. رفیقی بود که از هر لحاظ به رفقای خود خدمت می‌نمود. زمانی که ما همچون "قرارگاه مرکزی دفاع از خلق" به مناطق مختلف گریلایی می‌رفیتم و به نیروهایمان سر می‌زدیم؛ سعی می‌نمودیم رفقایی را در همراه خود ببریم که دردسر ساز نباشند، مسائل امینتی را فاش ننمایند، نسبت به مسائل رفاقتی حساس باشند. در غیر این صورت تحت عنوان کار و فعالیت به سایرین ضرر می‌رسانند. لازم است ما همچون مرکز دفاع از خلق به اقتضای ضرورت کاری از چنین مسائلی اجتناب بورزیم. رفیق باکور از این لحاظ رفیقی نمونه بود. در حقیقت رفتار وی الگو بود. به هیچ عنوان شخصیتی نبود که موجب ایجاد اذیت و آزار شود. وی انسانی مثبت اندیش بود. کار‌های عملی را انجام می‌داد، مشکلات را حل و فصل می‌نمود، سازماندهی می‌کرد، آمادەکاری می‌کرد، در زندگی راهگشا بود و آن را آسان می‌نمود. وی خدمات بزرگی برای جنبش انجام داد. لازم است من همه‌ی آنها را به صورت شفافی بیان نمایم. البته در چنان وضعیتی بزرگ شد. از لحاظ فیزیکی قد متوسطی داشت، کوتاە، با هیبت و ورزیده بود. مقداری هم در فعالیت‌های مختلف مشارکت نمود. رویای وی همواره رفتن به شمال کوردستان بود. اما ما وضعیت خانواده‌ی وی را در نظر می‌گرفتیم، کار و فعالیتی که انجام می‌داد و همچنین وضعیت سلامتی وی بە صورتی بود که ما به رفتن وی اجازه نمی‌دادیم. تقسیمات وی بر این اساس صورت نگرفت. به همین علت اذیت هم می‌شود. چون تمامی رفقایی که با آن‌ها زیسته بود؛ به شمال کوردستان رفته، در این مبارزه مشارکت نموده بودند. او خود یاد گرفته بود و تا حدودی هم توانسته بود سطح خود را ارتقاء دهد، اما تجارب جنگ در شمال کوردستان را نداشت. به صورت جدی وارد جنگی تمام عیار نشده بود. از این لحاظ تبدیل به مشکل می‌شد. درخواست نمود، اصرار کرد. عاقبت ما با رفتن وی موافقت نمودیم. به منطقه«بوتان» رفت، تا به منطقه «گابار» برود. یک دو سالی در منطقه‌ی بوتان فعالیت نمود. فصل زمستان در منطقه « گابار» بودند. تجارب گران‌بهایی را کسب نمود. اما چون با وی بدین صورت برخورد نموده بودیم رفقا ما را مورد انتقاد قرار دادند. می‌گفتند اگر در فعالیت‌های دیگری مشارکت نماید بهتر است. بر همین اساس ما بار دیگر وی را به مرکز فرا خواندیم. اگر چه نمی‌خواست و مقداری هم تحت فشار قرار گرفته بود، اما زمانی که ما به وی گفتیم «لازم است تو برگردی» بار دیگر بسوی جنوب کوردستان، مناطق حفاظتی مدیا برگشت. برگشت و ما او را دیدیم. تجارب گران‌بهایی را کسب نموده بود. تا حدودی کم و کاستی‌های شخصیتی خود را که قبلا داشت رفع نموده بود. به مرحله‌ای رسیده بود که مشکلات مدیریتی، سازماندهی و جنگ را به خوبی درک می‌نمود. توانایی‌های وی بیشتر شده بودند. همچنین توان تحلیلی وی بیشتر شده بود. این رفیق، از آن رفقایی نبود که زیاد حرف بزند. کم مطالعه می‌کرد، اما به خوبی گوش می‌داد. گفتگو‌ها را تعقیب می‌کرد، انسانی باهوش بود، سطح ادراک وی بالا بود، به همین علت سطح دانایی وی هم پیشرفت نموده بود، آموزش هم دید. توان درک حقیقت رهبری، بر این اساس تحلیل نمودن مسائل و به نتیجه رسیدن، در وی رشد نمود.

چون مدام با اعضای مدیریت در ارتباط بود، سطح ارادەمندی وی هم بالا رفت. برای نمونه در بسیاری مواقع در رابطه با موضوع‌های مختلف گفتگو می‌کرد؛ زمانی مشکلاتی ایجاد می‌شدند، ما هم تحت عنوان اینکه چه کاری می‌توانیم انجام دهیم با وی بحث و گفتگو می‌نمودیم. دیدگاه‌های مهمی را بیان می‌نمود. توان خود انتقادی و تصمیم‌گیری در وی عالی بود. نقطه نظراتش را با ما در میان می‌گذاشت. از این لحاظ هم کمک شایانی به فعالیت‌های ما نمود. زمانی که به صورت عملی در عرصه‌ی فعالیت‌های منطقه «بوتان» جای گرفت توان وی بیشتر شد. اعتماد به نفس وی بالا رفته بود، به گونه‌ای که می‌توانست آن وظایف را انجام دهد. برای مدیریت مناطق حفاظتی مدیا فعالیت نمود. اگر چه به مانند قبل هم نباشد، اما در چارچوب مرکز نیرو‌های دفاع از خلق فعالیت‌هایی را انجام داد. ما بعضی وقت‌ها با هم حرکت می‌نمودیم، بعضی وقت‌ها هم با هم بحث و گفتگو می‌کردیم. در سازماندهی قرارگاه جدید جای گرفت. بعضی مواقع شکایت می‌نمود که چرا زود از «بوتان» برگشتم؟ چرا زود از عرصه «بوتان» فرا خوانده‌اند شدم؟ این‌ها چیز‌های طبیعی بودند. جهت فراموش کردن این وضعیت سعی نمودیم کمی با هم گفتگو کنیم. رفقای دیگری هم در این رابطه با وی گفتگو نمودند. نتیجتا اگر اشتباه نکنم پاییز سال ۲۰۱۲ و یا فصل سرد سال بود؛ ما در منطقه‌ی «‌کانی سارکا گاره» با هم بحث و گفتگو نمودیم. رفیق جمال (مراد کاراییلان) هم حضور داشتند. ما راجع به اینکه چه کاری بکنیم و چه می‌توان کرد، تصمیم گرفتیم وی را به روژآوا بفرستیم. روژآوا در وضعیت انقلابی قرار داشت، احتیاج زیادی به کادر داشت. رفقای دیگر و رفیق جمال هم این وضعیت را مناسب دیدند. به همین علت هم ما راجع به وضعیت کار و فعالیت و مشکلات روژآوا بحث نمودیم. برای مدتی فکر کرد و ما با وی بحث و گفتگو نمودیم. بعد از آن همراه با گروهی از رفقا وی را به روژآوا فرستادیم. برای اینکه در انقلاب مشارکت نماید، به روژآوا رفت. از آن به بعد تقسیمات وی از طرف مدیریت روژآوا صورت گرفت. هر از گاهی اطلاعاتی راجع به وی به دست ما می‌رسیدند، نامه می‌فرستاد. اگر چه محدود هم بود ولی با هم ارتباط داشتیم. بصورت فعالانه در کار و فعالیت جای گرفت. بعدا اطلاعاتی به دستمان رسید که در فعالیت شهر حلب جای گرفته است. خود او هم برای ما نامه فرستاده بود. در جنگ حلب مشارکت نمود. بعدا که ما آگاهی کسب نمودیم و رفقا هم بحث کردند، همچنین بر اساس تحقیقات صورت گرفته تنها جایی که در آن تاکتیک جنگ خلق انقلابی صورت گرفت شهر حلب بود. در حقیقت هم بدون اینکه به نیروی خارج از خود تکیه نماید، مردم با اراده‌ی خود جنگید؛ محله‌ی شیخ مقصود، اشرفیه از همان ابتدا و با جنگی که در حلب رخ داد توانستند در ۸ اوت محلات خود را تحت کنترل درآورند. در تمامی این جنگ‌ها رفیق باکور در صف مقدم فرماندهی قرار داشت. وی در آنجا تبدیل به پیشاهنگ حقیقی خلق، تبدیل به فرمانده جنگ گشته و تبدیل به انسانی شد که بیش از همه در دل مردم حلب جای گرفت. البته زمانی که ما این مطلب را شنیدیم، حقیقتا که ما از این موضوع بسیار خرسند شدیم. زیرا وی زمینه‌ی مناسبی را برای پیشرفت فراهم نمود، ما از وی بسیار راضی بودیم. قبل از اینکه شهید شود به شیوه‌ای مثبت راجع به عملکرد وی بحث می‌کردند. یک روز که تلویزیون را نگاه می‌کردم عکس وی را نشان داد؛ زمانی که گفت رفیق باکور، به طور آنی احساس عجیبی به من دست داد؛ گفتم، شهید شده است. بعدا اطلاع دادند که در شهر حلب در میان جنگ شهید شده است.

بعدا رفقا دوربین عکاسی که وی با آن کار می‌نمود و مقداری از وسایل وی را که جمع نموده بودند برایم فرستادند، البته آن وسایل در جایی مناسب نگهداری می‌شوند. ما خواستیم در این رابطه راجع به جنگی که در شهر حلب رخ داده آگاهی بیشتر کسب نماییم، راجع به این تحقیق نماییم که رفیق باکور چگونه آن را فرماندهی نموده است. چگونه تبدیل به مبارز حقیقی و آپویی شده است. چگونه پیشاهنگی خلق، رهبریت خلق را در شخص خود با مبارزه ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی یکی نموده است. چگونه تبدیل به مبارز تماما حزبی، شخصیتی چند بعدی و مبارز حقیقی پ‌ک‌ک شدە است.

شخصیتی تک بعدی نبود که بعضی کار‌ها را انجام دهد و بعضی دیگر را فراموش نماید. از هر لحاظ تجارب خود را در این جنگ توسعه داد و خود را به سطح انقلابی کامل رساند. خود را به سطح مبارزی کامل ارتقا داد. وی این کار را به صورت هنرمندانه و با تاکتیک ایجاد نمود. هنوز هم راجع به وی حرف می‌زنند، آگاهی‌هایی به دست ما می‌رسند که مردم حلب، زنان، جوانان و تمامی مردم محلات «اشرفیه» و «شیخ مقصود» تحت لوای اسم رفیق باکور بر روی پا‌های خود می‌ایستند، با احترام یاد و خاطره‌ی وی را گرامی می‌دارند. این وضعیت بسیار ارزشمند است. در حقیقت این بیانگر یک تقدس است. رفیق باکور چنین تقدسی را در مقاومت شهر حلب از خود ایجاد نمود. لازم است این مطلب را بدین صورت خوانش نماییم.

در حقیقت برادر بزرگتر وی انسانی ساکت بود که زیاد حرف نمی‌زد؛ اما می‌دانست چه زمانی حرف بزند، به خوبی تحولات را درک می‌نمود، به خوبی تعقیب می‌کرد، تحلیل می‌کرد، می‌دید و چیزی که لازم بود که در زمان خود صورت گیرند تثبیت می‌نمود و سعی می‌کرد در زمان و جای خود آن‌ها را انجام دهد.

رفیق باکور به دلیل ویژگی‌هایی که داشت بسیار شبیه به برادر بزرگ خود رفیق «خمگین» بود. البته عملکرد مقاومت شهر حلب، فرمانداری و مبارز بودن وی را به حد اعلی نشان داد. کیفیت و کامل بودن مهم است. تجربه‌ی جنگ خلق انقلابی را فراهم نمود. تجربه‌ای مهم بود. جنبه‌ی اساسی و مهم رفیق باکور این موضوع است. به ویژه برای کسانی که به صورت تنگ نظرانه و تک بعدی به مسئله نگاه می‌کنند، نمی‌توانند ملی‌گرایی و بخش‌گرایی را رها نمایند، وی نمونه‌ای بارز بود. اسم (کد سازمانی) باکور را بر روی خود نهاده بود. رفیقی از جنوب بود به همین علت هم وی را بسیار دوست داشتند. از نزدیک وی را مورد توجه قرار می‌دادند و وی را آموزش می‌دادند. به عبارت دیگر تمامی رفقا با وی در ارتباط بودند. خیلی دوست داشت به شمال کوردستان برود، به جنگ و انقلاب روژآوا پیوست و تبدیل به فرمانداری پیشاهنگ در جنگ حلب گردید. او پیشرفت انقلابی عظیمی را ایجاد نمود. در اصل به سطح یک مبارز رسید و در تمامی کوردستان جنگید و مبارزه نمود. در سطحی بسیار بالا اتحاد ملی، میهن‌دوستی کوردستان، نگرانی نسبت به وضعیت خلق، جسارت و فداکاری را از خود نشان داد. در جنوب جوانانی بدین صورت رشد می‌نمایند. بیشتر هم رشد می‌نمایند و بسیار ارزشمند می‌شوند. برای اینکه در چهاربخش کوردستان فعالیت نمایند، به اتحاد ملی برسند تلاش می‌کنند و رهبریت می‌نمایند. در مقابل نیرو‌های سلطه‌گر، سیاست ملی‌گرایی عقب ماندە، تنگ نظرانه، بخش‌گرا و منطقه‌ای؛ ترجیح می‌دهند ملت‌بودن [ملت دوکراتیک] را توسعه دهند و بیشتر کوردستانی می‌شوند. اتحاد کوردستان را پیش‌بینی می‌نمایند. این ایستاری بسیار ارزشمند و معنادار می‌باشد.

رفیق «هَلمت» [شهید دیار غریب] یکی از آن پیشاهنگان بود. همچنین بسیاری از رفقا در همان وضعیت قرار گرفته‌اند. برای نمونه رفیق ویان [شهید لیلا والی حسن].

در شمال، جنوب، غرب و شرق، هر چهار بخش کوردستان فعالیت نمود. هنوز بیست وچهار سال داشت که مسئولیت مدیریتی را بر عهده گرفت. برخورد، ایستار و شخصیتی چنان ارزشمند از خود بروز داد. او هم بر ضد برخورد نیرو‌های اشغالگر که تفرقه ایجاد می‌نمایند، برخوردی تنگ نظرانه و ملی‌گرا دارند واکنش نشان داد. در حقیقت رهبر آپو، حقیقت پ‌ک‌ک؛ اتحاد، میهن‌دوستی کوردستان، در حقیقت آزادیخواهی کوردستان و میهن‌دوستی که خود را از منفعت‌پرستی دور نموده دیده و در سطحی بسیار بالا با حرکت منطبق می‌گرداند.

رفیق ویان در تکوین حزبی در سطحی والا جای گرفت. این رفیق عضو کمیته‌ی تاسیس [پ‌ک‌ک نوین] بود. رفیق ویان همراه با رفیق «نودا» یکی از نماد‌های مرحله‌ی سوم تکوین حزبی می‌باشند. رفیق باکور هم در سطحی بسیار بالا خط‌مشی را عملی نمود که شبیه به آن می‌باشد و آن را نمایندگی نمود. هیچ شک و گمانی را در خود راه نداد، یا اینکه پا پس بکشد، به بن بست برسد و یا در صفوف مبارزه ضعفی از خود نشان دهد، وی به هیچ عنوان در زندگی انقلابی خود کوچک‌ترین ترددی بروز نداد. من تا به پایان عمر او شاهد ذره‌ای ضعف در وی نبوده‌ام. همواره در حین مبارزه، تلاش و پیشرفت بود. شخصیت عمگرای رفیق باکور بدین صورت بود.

انسانی فداکار، استادی بزرگ و بسیار کارآمد بود. در چنان وضعیتی بود که می‌توانست هر کاری را انجام دهد. نتایج آن را هم در مقاومت حلب با ایجاد زمینه‌ی جنگ خلق انقلابی به صورت کامل نشان داد. در باکور و روژاوای کوردستان حقیقت رهبر آپو را در سطح بسیار بالایی عملی نمود.

به مبارزی پیشاهنگ خلق کورد و فرمانده‌ای بسیار برزگ در خط مبارز آپویی تبدیل گردید. لازم است این حقیقت از طرف هر کسی دانسته شود. من بر این اساس یاد او را با احترام گرامی می‌دارم. همچنین پیمان می‌دهم که یاد و خاطرەی وی همواره در کوردستانی آزاد زنده نگه داشته می‌شود.

چاوره فرشته

در حقیقت رفیق چاوره انسانی بود مطابق با اسم خود. همچون ییلاق‌های فاراشین بود [‌ییلا‌ق‌هایی سرسبز و زیبا در شمال کوردستان]؛ بدان اندازه صاف و تمیز؛ انسانی نیرومند و رفیقی توانا و در همان حال فداکار بود. انسانی بود که از نظر فیزیکی ریز اندام و کم وزن بود، اما فکر و دل او بسیار بزرگ بود. حقیقتا سطح بسیار بالایی هم داشت؛ میهن‌دوستی، آزادیخواهی و خصوصیات اجتماعی‌بودن داشت. انسانی مبارز و دارای ایستارعمیق از آزادی بود که زنان کورد و زنان جنوب کوردستان را نمایندگی می‌نمود. رفیق چاوره بعد از جنگ قندیل و زمانی که آن مناطق به تمامی به دست پ‌ک‌ک افتاد و در منطقه‌ی قندیل حقیقت پ‌ک‌ک بروز یافت؛ در میان یکی از آن رفقایی است که در همان اوایل تحت تاثیر قرار گرفت و در آن جای گرفت.
         

در مرحله‌ی ۲۰۰۱-۲۰۰۲-۲۰۰۳ در جمعی که از رفقای زن و مرد تشکیل شده بودند، مشارکت نمود و دستارورد‌های زیادی را فراهم کرد. این جمع از رفقا خدمات زیادی را به جنبش نمودند. رفیق چاوره یکی از آن‌ها بود. در روستای «سوره ده» و طی فعالیت‌های مردمی که در آنجا صورت می‌گرفت به سازمان ملحق گردید. از فعالیت‌هایی که ما در روستا انجام می‌دادیم متاثر گشت. در حقیقت از گریلا متاثر گردید. از رفقای زن و کوهستان متاثر شد. هر چند از لحاظ فیزیکی ریز اندام بود، اما از خود اراده نشان داد و تصمیم گرفت به سازمان ملحق شود. اما خارج ساختن وی از روستای «سوره ده» و فرستادن وی به جای دیگری بسیار سخت بود، اعتراض خانواده و روستایان وجود داشت.

افراد زیادی بودند که در چنان سن و سالی میل زیادی برای پیوستن به حزب داشتند. ما تصمیم گرفتیم که آن‌ها را در چارچوب قرارگاه مرکزی و ایدئولوژی در خنیره جمع نماییم. دو گروه از رفقای کم سن و سال در این منطقه مستقر گردیدند. ما رفیق چاوره را هم به این قرارگاه فرستادیم. تاریخ دقیق آن را یاد ندارم، اما در حوالی سال ۲۰۰۲ بود. ما به قندیل آمده بودیم، رفقا می‌گفتند «چنین رفقایی اینجا هستند، اگر آن‌ها را با خود ببرید خیلی خوب می‌شود». اگر چه با اراده خود مشارکت نموده‌ بودند اما همزمان فشارهای خانواده و روستایان وجود داشت. لذا لازم است با دقت آن‌ها را بفرستیم. ما هم گروهی از رفقا بودیم، من گفتم «‌ما می‌توانیم آن‌ها را ببریم»و رفیق چاوره را آوردند، ما پنج شش نفر را در بین خود جای دادیم و به راه افتادیم. بدین شیوه از روستای «سوره ده» عبور نمودیم. در اصل تصمیم پیوستن به گریلا تصمیم خود وی بود. همراه با رفقای آن منطقه فعالیت می‌نمود. خود او هم می‌خواست از آن منطقه به جای دیگری انتقال داده شود. در میان کمیته‌ی جوانان ما او از همه جوانتر بود. از لحاظ قد و سن و سال هم از همه کوچکتر بود، فرمانده دسته گردید. رفقای زن جوان در کل به حد یک دسته (تاقم) رسیدند، او فرماندهی دسته شد.

در این دسته کسانی که از لحاظ سن و سال و جسمی بزرگتر و قوی‌تر هم بودند، وجود داشت؛ رفیق چاوره، پیشاهنگ آن‌ها بود. تصمیمات دقیقی را اتخاذ می‌نمود. بیشتر از همه به مسائل انسان‌ها توجه می‌نمود. بیشتر از همه مشکلات آن‌ها را حل و فصل می‌نمود. برای همین هم خواستند تا وی فرمانده شود. رفقای زن هم این تصمیم را مورد نظر قرار دادند. برای مدت طولانی اتحادیه‌ی جوانان را مدیریت نمود. ما برنامه‌ی آموزش را به آن‌ها ارائه دادیم. بر اساس آن برنامه پی‌در‌پی آموزش تئوریک و ایدئولوژیکی دیدند. ما دوره‌ای هم آموزش نظامی را برای آن‌ها ترتیب دادیم، در دوره‌ی آموزش نظامی هم مشارکت نمود. در فعالیت‌های عمومی کمپ هم مشارکت نمود. در عرصه‌های متفاوتی جای گرفت. ما از این لحاظ پیشرفت‌های خوبی را بدست آوردیم. رفیق چاوره هم به خودآموزی می‌پرداخت و هم در آموزش سایر رفقا که در گروه وجود داشتند مشارکت می‌نمود. در حقیقت هم همکاری نمود. مشکلات متعددی از سوی رفقا رخ می‌دادند و ما همراه با سایر رفقا آن مشکلات را حل می‌نمودیم. اما من یک بار هم ندیدم مشکلی از رفیق چاوره بروز نماید. من یک بار هم شاهد چنان وضعیتی نبودم که سایر رفقا را با مشکلات شخصی خود مشغول نماید، مدام در وضعیتی بود که می‌خواست مشکلات را چاره‌یابی نماید. انسانی عاقل، خلاق بود و طرف مقابل خود را به خوبی درک می‌نمود و تاثیرگذار بود، شرح می‌داد و راه را نشان می‌داد و قانع می‌کرد. برای مدت زیادی در منطقه‌ی بهدینان فعالیت نمود. در فرماندهی قرارگاه مرکزی یگان‌های زنان آزاد-استار (YJA-STAR) جای گرفت. در یگان حفاظتی فرمانداری یگان‌های زنان آزاد-استار جای گرفت. در آکادمی شهید بریتان جای گرفت و آموزش دید. مقداری هم در فعالیت‌های این منطقه قرار گرفت. در این مرحله هم هر از گاهی ما همدیگر را می‌دیدیم؛ بین ما بحث و گفتگو‌هایی شکل گرفتند، بعضی مواقع هم نامه می‌نوشت؛ دیدگاه‌های خود را بیان می‌نمود، بعضی مواقع هم انتقاد می‌نمود. زمانی که در سازماندهی و مدیریت کم و کسری‌هایی را می‌دید، یا این سخن که؛ این یا آن اشتباه است انتقادات خود را بیان می‌نمود. اما در کل انتقاد‌هایی هم وجود داشتند که ما از آن‌ها سودمند می‌شدیم و به ما آگاهی می‌بخشید.

ما می‌توانیم این را بگوییم، در منطقەی «گاره» بود، می‌خواست ما همدیگر را ملاقات نماییم. زمان دقیق که وی در آکادمی آموزشی بود را به خاطر ندارم، با مشارکت رفقا ما با هم ملاقات نمودیم، بحث و گفتگو کردیم. فهمیدیم که می‌خواست به عرصه فعالیت در باکور (شمال کوردستان) برود. این مسئله را مورد بحث قرار داد. برای اینکه مدیریت، تقیسمات وی را به این عرصەی مبارزه هماهنگ کند، از من کمک می‌خواست. من کمی با وی بحث نمودم. از سن و سال وی کمی گذشته بود و بزرگتر شده بود، خودش را آموزش داده بود. آنچه در ظاهر خود را نشان می‌داد، از لحاظ جسمی کمی ضعیف بود. نیروی منفی نداشت، اما از نظر عقلی نیرومند بود، رویه‌ی وی خوب بود، چون خود را به نیرو‌های منفی تکیه نمی‌داد، در مقابل به نیرو‌های کارآمد تکیه می‌نمود و بدین صورت می‌توانست در هر جایی فعالیت کند و آن را مدیریت نماید، وظایف و مسئولیت‌های خود را انجام می‌داد. در بین ما راجع به او چنین قناعتی ایجاد شده بود. زمانی که چنین پیشنهادی شده بود ما هم آن را قبول نمودیم.

بدان صورت که یاد دارم ما در آن جلسه بدین صورت بحث و گفتگو نموده بودیم. رفقا را آماده نمودیم، بعدا به عرصه‌ی مبارزەی بوتان رفت. رفیق چاوره مدت زیادی در بوتان فعالیت نمود. در موقعیت‌های بسیار مشکل بوتان فعالیت‌های گریلایی را با موفقیت انجام داد. یکی دو بار راجع به کار و فعالیت خود آگاهی‌هایی را فرستاد. همچنین فرمانداری یگان‌های زنان آزاد-استار هم گزارش‌هایی را می‌فرستاد وآن رفقا مرتبط با وضعیت و موفقیت‌های او ما را مطلع می‌نمودند. در جنبه‌هایی از شخصیتی خود الگو بود. ما قبلا به رفقای شمال کوردستان گفته بودیم؛ در جنوب کوردستان، در مسئلەی اتحاد ملی بنیان‌هایی وجود دارد، مقاومت می‌نماید و بر روی زندگی آزاد اصرار می‌نمایند. همزمان خط خیانت و نوکرمابی وجود دارد، ریشه‌ای از انسان‌ آزاد، اتحاد ملی و انقلابی بودن را در حد بسیار بالایی می‌زیند، از آن محافظت می‌نمایند و توسعه می‌دهند. این مسئله در میان زنان و جوانان زیست می‌شود. همین حالا هم ما آن رفقا را بعنوان نمونه بیان نمودیم.

رفیق چاوره فرشته در بسیاری از فعالیت‌ها مشارکت نمودند. بە اندازه که من تعقیب نمودم، تجارب بزرگی را بدست آورد و در بوتان هم شهید شد. رفقا خبر شهادت وی را اعلام کردند. بعدا در رسانه‌ها هم خبر شهادت وی پخش شد. من می‌توانم بگویم که وی بهای بزرگی بود. به راستی هم رفیق چاوره، برای خلق‌مان در جنوب کوردستان، زنان جنوب، خلق کورد و حزب، همچنین برای جنبش آزادی ارزش بزرگی است. همچون مبارز چیز‌های زیادی را در خود برجسته نمود؛ فعالیت؛ بر اساس نیروی فیزیکی ضعیف وی و سن کمی که داشت اجرا نمی‌شود. خوب اگر چنین است چرا صورت می‌گیرد؟ با هوشمندی، تلاش، تواضع، مشارکت نمودن، خلاقیت و به شیوه‌ای صحیح پیش می‌رود. بدین صورت رفیق چاوره در حقیقت آن را نمایندگی نمود. در واقع در هر جایی که فعالیت می‌نمود پیشاهنگ بود. مدام پیش قراول یگانی بود که در آن فعالیت داشت.

زمانی که در تلویزیون تصاویر آن دوران پخش می‌شوند ما آن ها را می‌بینیم. ما بیان نمودیم که در اساس و در اوج به ارزش‌های ملی، خط حزبی و مبارزه‌ی آزاد زنان پایبند بود.

انسانی خلاق، جسور، فداکار و بسیار پاک و منزه بود، به انسان نیرو می‌داد و متواضع بود. بمانند اسم خود یک فرشته بود. انسانی بسیار خلاق و صمیمی بود. نمونه‌ای از زنان خلاقی بود که خواستار ذهنیت آزاد می‌باشند، نماینده زن آزاد و بااراده بود. در راستای آزادی زن آپویی و همچنین مبارزه آزادی زن و ارتش بودن زن آزاد تا به آخر اصرار نمود. نماینده‌ای بزرگ بود، با ابهت می‌جنگید و با ابهت رفتار می‌نمود.

در جسم و تن کوچک خود عقل و قلب بزرگی را جای داده بود. خدمات بسیاری را ارائه داد. مدام منبعی از انرژی و هیجان بود. مدام با لبخند خود انرژی مثبتی به اطرافیان خود می‌داد. جنبش آزادی ما و نیرو‌های گریلای زن، مدام از رفیق چاوره نیروی عظیمی می‌گرفت.

بر اساس این بنیاد ایدئولوژی، از صمیم قلب و با احترام یاد و خاطره‌ی وی را گرامی داشته و بیان می‌دارم که یاد و خاطره‌ی وی را در انقلاب آزادی زن، مبارزات ما برای آزادی کوردستان، جاویدان نماییم.

دَستینا قندیل

رفیق دستینا هم در اتحادیه جوانان همراه با رفیق چاوره جای گرفته بود. تحت مدیریت رفیق چاوره فعالیت زیادی انجام داد و آموزش دید. او هم از روستای «بالایان» [در قندیل] بود و در همان دوره وی هم به جنبش ملحق شد. جوانی نورسیده بود. به همین علت هم ما هم او را در اتحادیه جوانان جای دادیم. هم در یگان حفاظتی قرارگاه ایدئولوژیک جای گرفت و همزمان بە خودآموزی می‌پرداخت. دو گروه از رفقای جوان دختر و پسر بودند. همزمان در عرصه‌‌ی "قرارگاه ایدئولوژی" سرچشمه‌ای از شور و شوق بودند. مدام شور و شوق قرارگاه ایدئولوژی ما را بالا نگه می‌داشتند. شایان ذکر است که احتراماتم را نسبت به همه‌ی آنها بیان می‌کنم.

در آن دوران اسم رفیق دستینا، «گل‌آور» بود. او هم در آن دوران در سن جوانی خود بود. کمی چاق بود و روحیەی جوانی داشت و زیاد هم حرف نمی‌زد، مستقیم هم به چشم انسان نگاه نمی‌کرد. همیشه سربزیر بود و به جلو پای خود می‌نگریست. زمانی که رفقا گفتند؛ تو هم حرف بزن، مدام می‌خندید. دارای چنان شخصیتی بود؛ زیاد حرف نمی‌زد و ساکت بود. اما در کار روزانه بسیار فعال و تاثیرگذار بود. توان جسمی وی خوب بود. در کار و فعالیت‌ها انسانی خلاق و باهوش بود. بسیاری از کار‌ها را با موفقیت انجام می‌داد. اگر چه درونگرا بود و زمانی که از بیرون به وی می‌نگریستی همچون انسانی منفی‌باف به نظر می‌رسید و این وضعیت در وی شخصیتی را ایجاد نموده بود، اما هیچ مشکلی هم نداشت. با هیجان و شور و شوق در کار‌ها مشارکت می‌نمود. بیشتر به کار و فعالیت عملی اهمیت می‌داد. احتمال داشت ویژگی‌های دیگر وی مرتبط به وضعیت خانواده‌ای باشد که در آن بزرگ شده بود.

یگان جوانان کمی هم وی را تغییر داد. تا حدوی کاراکتر ساکت و درونگرا وی را دگرگون ساخت. به مرحله‌ای رسید که بتواند در میان جمع حرف بزند. برای مدت طولانی در این یگان باقی ماند. بزرگ شد و موفقیت‌هایی را هم کسب نمود. بعدا هم در همینجا وارد دوره‌ی آموزشی شد. از همین جا هم به عرصه‌ی بهدینان رفت. در آکادمی شهید بریتان آموزش دید. در هفتانین و مناطقی مشابه آن در میان یگان‌های مختلف کار و فعالیت نمود. ما بعضی مواقع با او هم ملاقات نمودیم. تجربیات مهمی از کار و فعالیت و سطحی عالی از پیشرفت را کسب نمود. اما در آنجا با بعضی از رفقا هماهنگ نمی‌شد؛ رفتار مدیران و فرمانده‌هان را مورد نقد قرار می‌داد. هنگامی هم که آن‌ها نسبت به انتقادات توجهی نمی‌کردند در وی موجب دلشکستگی شده بود. احتیاج بیشتری به بحث و گفتگو داشت. زمانی که رفقا هم خبر دادند، تصمیم گرفتم که با وی گفتگو نمایم. در حقیقت زمانی که چنان مسائلی پیش می‌آمدند، ملاقات می‌نمودیم و بحث می‌کردیم. چیز‌های را که با آن‌ها برخورد نموده بود بر زبان آورد، چه مشکلاتی ایجاد شده‌اند. بر پایه درک خود انتقاداتی هم داشت. جنبه‌هایی هم داشت که حق با وی بود و فرمانداری هم می‌توانست وی را قانع نماید. اما زمانی که چنین برخوردی را ننموده بودند ناراحت گشته بود. شخصیت او بسیار حساس بود. ناراحت گشته و تحت تاثیر قرار گرفته بود. کم مانده بود که اعتماد خود را به سازمان از دست بدهد. ما نحوه‌ی برخورد آنها را مورد انتقاد قرار دادیم و به آنها گفتیم که چنین برخوردی اشتباه است. چون شما فرماندار وی می‌باشید این رفیق هم حق دارد چنان انتظاری از شما داشته باشد. لازم بود فرمانده‌هانش زمینه‌ی بحث و گفتگو را برای وی باز می‌کردند. راست است کم و کاستی‌هایی وجود دارد و مرتکب اشتباهاتی هم شده باشد، اما لازم است هر کسی بدان صورت عمل ننماید. به همین دلیل هم ناراحت شدە بود، اعتماد وی به سازمان مقداری کم شده بود. چنین وضعیتی قابل قبول نبود. به همین علت هم ما این وضعیت را مورد انتقاد جدی قرار دادیم. ما کمی نیرو و هیجان به وی دادیم. تا حد زیادی احتیاج به شور و شوق و معنویات داشت. با حضور رفقای مدیریت ما راجع به تقسیمات وی بحث و گفتگو نمودیم. ما با آن‌ها هم بحث و گفتگو نمودیم، می‌خواستیم بدانیم ما با هم چه کاری را می‌توانیم در این رابطه انجام دهیم؟ نظر ما بر این اساس بود که در جریان انقلاب روژآوا قرا بگیرد و به همین علت هم به روژاوا فرستاده شد. ما با گروهی از رفقای زن راجع به این موضوع بحث نمودیم. در میان گروه رفیق "روناهی رشو" هم حضور داشت و رفقایی بمانند او هم وجود داشتند. آن رفقا همه در روژآوا شهید شدند. او این تقسیمات را برای خود خوب ارزیابی نمود. فرمانداری یگان‌های زنان آزاد-استار هم آن با آن موافقت نمود. در حقیقت ما همراه با هم راجع به آن تصمیم بحث نموده بودیم؛ زمانی که آن‌ها هم موافقت نمودند ما هم آن رفیق را به روژآوا فرستادیم. بدانجا رفت، در فعالیت‌های آنجا شرکت نمود. در میان فعالیت‌های یگان‌های مدافع زنان (ی‌پ‌ژ) جای گرفت. در آن زمان کار و فعالیت‌ها به تازگی آغاز شده بودند. در میان آن فعالیت‌ها کد سازمانی هفتانین دَستینا را انتخاب نمود. ما او را همچون دستینا به روژآوا فرستادیم. اما در آنجا بدان صورت شناخته می‌شد. ویژگی رفیق باکور در جنگ حلب بروز یافت و مشخص گردید. پیشاهنگی و ویژگی‌های شخصیتی رفیق دستینا هم در مقاومت کوبانی برجسته شد. در مقاومت کوبانی به وی مسئولیت داده بودند و در آن جای گرفته بود. رفقا می‌دانستند که فرمانده دسته است و در حقیقت هم رفیق با دسته خود تبدیل به یکی از دسته‌هایی شد که در چندین عملیات خود سرنوشت کوبانی را تعیین نموده. سبک گریلایی را ایجاد نمودند، بعضی از رفقا رفتند و عملیات فدایی رفیق نالین صورت گرفت. در میان همه‌ی آن‌ها مقاومتی که بیشتر از همه کوبانی را تحت تاثیر قرار داد مقاومت دسته‌ی رفیق دستینا بود. بر ضد حملات داعش چندین روز در یک ساختمان جنگیدند و آن را حفظ نمودند. نگذاشتند داعش وارد ساختمان شود و یکی از عملیات‌های بسیار تاثیرگذاری که صورت گرفت مربوط به دسته رفیق دستینا بود. رفیق جمال (مراد کاراییلان) در این رابطه اطلاعات بیشتری دارند و آن را بحث نموده‌اند. ما راجع به مقاومتی که صورت گرفته از رفقایی که وی را می‌شناختند سوال نمودیم و سعی کردیم آگاهی‌های را کسب نماییم. زمانی که از مقاومت کوبانی حرف به میان می آید؛ از ویژگی‌های فرمانداری خاص وی حرف می‌زنند. این دسته مقاومتی را از خود نشان داد که هیچ کس تخمین نمی‌کرد، کاری را که محال است انجام داده‌اند. آن‌هایی که با عملیات‌های خود اراده‌ی داعش را شکستند، ضربات مرگباری بر روی آن‌ها وارد آوردند، مقاومت کوبانی را به سوی پیروزی بردند، رفیق دستینا و دسته‌ی وی بود. چنان فرمانده‌هی از خود نشان داد. ساختمان بر روی آن‌ها ویران شد و بدین صورت شهید شدند. یکی از فرمانده‌هان پیشاهنگ مقاومت کوبانی بود و همانجا شهید شد. او هم بمانند رفیق باکور بر ضد داعش جنگید. هم چنین با شیوه‌‌ی فرماندهی و ارتقای جنگ و مقاومت کوبانی نابودی داعش را تضمین نمودند. مقاومت کوبانی را وارد مرحله‌ی پیروزی نمودند. در حقیقت از قندیل تا به کوبانی تبدیل به پلی گردید، خطی را مشخص نمود.

ما راجع به رفیق دستینا در همان اوایل مشخص نموده بودیم که کم حرف است و درونگرا بود. اما در صفوف مبارزه آن ویژگی خود را تغییر داد و پیشرفت‌هایی را بدست آورد. تا حد زیادی آگاهی خود را ارتقا داده بود. زمانی که ما او را از گاره فرستادیم ویژگی‌هایی خودمحوری هم در وی وجود داشتند، در سطح بالایی بود. تا زمانی که به خوبی چیزی را درک نمی‌نمود کاری انجام نمی‌داد. اما زمانی که آن را درک می‌کرد و به درست بودن آن باور می‌نمود کسی نمی‌توانست جلودار او شود. به همین علت هم با فرمانداری مشکل پیدا کرده بود، چاره‌یابی مشکلات بسیار آسان بودند، اما به دلیل همین عنادی که داشت راه حل‌ها به بن بست می‌رسیدند. ما همان زمان تحلیل نمودیم و آن را مورد انتقاد قرار دادیم. اما این عناد بعضی مواقع هم وضعیت مبثتی را ایجاد می‌نمود. بر روی خط اصرار نمودن، در مقاومت اصرار نمودن... ما در مقاومت کوبانی آن را مشاهده نمودیم. ما در شخصیت او انسانس فداکار، جسور، و خلاق و بزرگی را دیدیم که در مقابل حملات داعش و فاشیست‌ها مقاومتی بی نظیر را صورت داد. بمانند رفیق چاوره او هم انسانی بمانند الهه بود. برای خود چیزی را نمی خواست. بیشتر از همه او کمونالیته را می‌زیست و به انسان‌ها خدمت می‌نمود و زندگی می‌کرد. حقیقتا تلاشگر بود، بعضی مواقع هم عناد می‌نمود، اصرار می‌کرد. جنبه‌های مقاومتگر وی هم وجود داشتند. آن ویژگی‌هایش بودند که در مقاومت کوبانی باعث شد نقش بزرگی را بازی نماید. ما می‌توانیم بگوییم برای پیروزی کوبانی کمک بزرگی بود.

از روستای بالایان متولد و تبدیل به فرمانداری بزرگ در کوبانی شدن مهم است. به همه‌ی ما نشان داد هنگامی که نیروی زن، نیروی زنان جنوب با فکر رهبری، بر اساس خط جنبش آموزش می‌بیند، به آگاهی می‌رسد؛ چگونه به نیرویی عظیم تبدیل می‌شود و تبدیل به مبارز بزرگ آزادی می‌شود. بار دیگر نشان داد که با کار ومبارزه‌ای که صورت می‌گیرد چگونه تبدیل به الگو و پیشاهنگ می‌شوی. در این حد وابستگی وی به مبارزه آزادی، مبتنی بر خط آزادی زن ایجاد می‌شود. زحمت‌های بسیاری کشیدند. در حقیقت رفیق باکور، رفیق چاوره و رفیق دستینا، تلاش زیادی نمودند؛ جنبش ما، مقاومت گریلا، مبارزه ما برای آزادی، در کنار مقاومت بوتان و جنوب و روژآوا. یکی از آن‌هایی بود که سرنوشت مقاومت حلب را مشخص نمود. رفیق دستینا هم تبدیل به یکی از آ‌ن‌هایی شد که سرنوشت مقاومت کوبانی را مشخص نمود.

لازم است همگان این مسئله را بدانند و آن‌ها را به یاد آورند. براین اساس آن‌ها را با احترام یاد نموده و اعلام می‌دارم که ما یاد و خاطره آن‌ها را مدام در انقلاب آزادی زن و مبارزات آزادی کورد جاویدان خواهیم نمود.