ضرورتهای مبارزات زنان در خاورمیانه
هشت مارس روز جهانی زنان، مبارزه و مقاومت زنان در برابر نظم مردسالاری در عصر مدرنیتهی سرمایهداری را به فرهنگی تبدیل کرده است که صرفا به این روز محدود نمانده و به فرایندی مستمر تبدیل شده است.
هشت مارس روز جهانی زنان، مبارزه و مقاومت زنان در برابر نظم مردسالاری در عصر مدرنیتهی سرمایهداری را به فرهنگی تبدیل کرده است که صرفا به این روز محدود نمانده و به فرایندی مستمر تبدیل شده است.
ظهور جنبش زنان در جهان عموما در دورههای دگرگونی و رهایی اجتماعی بزرگ شتاب بیشتری یافته است. از ویژگیهای بارز این جنبشها قیام و اعتراض در برابر نگرشهای جنسیتی و برجسته نمودن چگونگی نادیده گرفتن زنان در جنبشهایی که در آن شرکت میکنند، است. هشت مارس، روز جهانی زنان مبارزه و مقاومت زنان در برابر نظم مردسالاری در عصر مدرنیتهی سرمایهداری را به فرهنگی تبدیل کرده است که صرفا به این روز محدود نمانده و به فرایندی مستمر تبدیل شده است. در سالهای اخیر و با گسترده شدن دامنهی جنگ جهانی سوم و تمرکز آن در خاورمیانه مبارزات زنان هم فشردهتر شده است. بنیادگرایی دینی و ظهور طالبانیسم، داعش و سایر گروههای بنیادگرا در کنار نظم دولتیای که به فاشیسم و زنستیزی متحول شده، بدون شک نیاز به نگاهی عمیقتر بر روی شیوهی مبارزه و سازماندهی زنان و ابعاد جنگ علیه آنان وجود دارد. مبارزات زنان در خاورمیانه مقولهی جدیدی نیست که بدان پرداخت چرا که زنان این منطقه به دلایل شرایط ژئوپولیتیک و استراتژیک این منطقه سالهاست که به شیوههای مختلف چه در قالب کنشهای فردی و چه مبارزات سازماندهی شده ادامه دارد و برخلاف دیدگاه غربمحور که همواره زنان خاورمیانه را منفعل و تحت ستم میبینند با نگاهی به رشد مبارزات زنان در سالهای اخیر خواهیم دید که آنان علیرغم فشار و سرکوب شدید دارای نیروی فردی و جمعی نیرومندی هستند که تاکنون سیستم دولتی قادر به درهمشکستن و یا تضعیف آن نبوده است. از سوی دیگر با وجودی که این مناطق همواره شاهد منازعات بیپایان، دولتهای اقتدارگرا و گروههای بنیادگرای اسلامی بوده لذا شاهد ظهور و ارتقای مبارزات زنان نیز بوده است. هر چند این موضعگیری آگاهانه در برابر بلوک قدرت در منطقه تا حدی این نگرش را تغییر داده لذا هنوز هم شاهد چنین دیدگاههایی هستیم. در واقع نوع نگاه ما به مسئلهی زنان در منطقه با توجه به بافت فرهنگی، اجتماعی، دینی، سیاسی و مهمتر از همه جنسیتی متفاوت است که با دیدگاههای غربمحور قابل حل نیست. به عبارتی دیدگاه اوریانتالیستی که نوعی ایدئولوژی است همواره بر نوع نگاه به مسئلهی زنان در خاورمیانه و ملل تحت ستم سایه افکنده است. به عبارتی با دیدگاه غربمحورانه نمیتوان مسائل بغرنج خاورمیانه را چارهیابی کرد. البته نمیتوان از هماهنگیها و یا نقاط مشترک و تاثیرات متقابل چشمپوشی کرد. طی دو دههی اخیر با رشد مطالعات آکادمیک زنان در این منطقه و نقد و به چالش کشیدن رویکرد جنسیتی در علم، نقش مهمی در اجتماعی کردن دانش نیز ایفا کردهاند. ژنئولوژی نیز با تمرکز بر جنبههای تاریخی، اجتماعی، ایدئولوژیک و سیاسی نابرابریهای جنسیتی نقش مهمی در این زمینه داشته است. علاوه بر این رشتهی ژنئولوژی در دانشگاه روژآوا و مراکز تحقیقاتی ژنئولوژی یکی از مکانهای آشکارسازی تجربیات منحصربفرد زنان در این منطقه است که مبتنی بر ارائهی راهحلهای عملی برای جلوگیری از نابرابریهای جنسیتی و اشکال خشونت و مبارزه با آن بوده است. از سوی دیگر تحقیق در مورد ابعاد تاریخ شفاهی زنان و داستان زندگی آنان روشهای موثر و غنی زنان کُرد در ادوار مختلف تاریخی است. بنابراین معیارهای تولید دانش ژنئولوژی در راستای توانمندسازی زنان، افزایش آگاهی و مشارکت آنان در فرایند تولید دانش و استفاده از تجارب و اندوختههای آنان به عنوان بخشی از فرایند تحقیقات است. بر این اساس آگاهی تاریخی، کشف ریشهها و شناخت گذشته میتواند در ترسیم آیندهی زنان نقش تعیین کنندهای داشته باشد.
خاورمیانه نخستین مکان شکلگیری فرهنگ مردسالاری است. فرم زیگوراتهای سومری پیشگام دگرگونی این فرایند بوده و نخستین ضربه به اشکال برابری اجتماعی بوده است؛ بدون تردید ویژگیهای شکلگیری تاریخی و فرهنگی هر جامعه نتایج منحصر بفردی ایجاد میکند و خاورمیانه به عنوان نخستین خاستگاه مستعمرهسازی زنان ویژگیهای متمایزی دارد. در این جغرافیا زنان اشکال استثمار سیستماتیک و نابرابری را به طور عمیق و همه جانبه تجربه میکنند. بدین دلیل که مردسالاری در هر فرصتی خود را بازتولید و مشروعیت خود را حفظ میکند. با واکاوی مبانی تاریخی انقلاب زنان خواهیم دید که تضادهای به ظاهر اقتصادی، سیاسی و طبقاتی در واقع بر مبنای تضادهای جنسیتی شکل گرفته است. همانگونه که مری دیلی به درستی بیان کرده ریشهی همهی تبعیضها و تجاوزها در تبعیض جنسی نهفته است. بنابراین مبارزه برای آزادی در جغرافیایی که تضادهای طبقاتی، مذهبی، دینی و ملی شدید است، دشوار است. مبارزات زنان برای آزادی در این جغرافیا عمدتا در چارچوب کسب حق زندگی، تحصیل، اشتغال، تصمیمگیری بر بدن است. لذا در بسیاری از موارد دستاوردهای کسب شده به دلیل ساختار زنستیز دولتی ماندگار نبوده و برای رهایی زنان از قفسی که ایجاد شده کافی نبوده است. زیرا محدودیتها و ممنوعیتهای بسیاری در مقابل زنان قرار دارد. در قوانین اساسی بسیاری از کشورهای خاورمیانه بر برابری جنسیتی تاکید شده لذا در عملکرد دولتهای حاکمه شاهد عکس این قوانین هستیم و با وجود فراهم آوردن شرایطی هر چند محدود جهت حضور زنان در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اما همچنان بر نقش زنان به عنوان همسر و مادر تاکید میشوند. لذا همانگونه که شاهدیم نه تنها در کشورهای خاورمیانه بلکه در سطح دنیا نیز وجود قوانین به آزادی و رهایی زنان منجر نشده و تاکید بر برابری حقوقی به معنای دسترسی به این حقوق نیست و این قوانین بیشتر به تقویت پدر-مردسالاری دامن میزند. از سوی دیگر تمایز بسیاری میان فضای خانه و بیرون از آن وجود دارد که موجب میشود زنان در جایگاه پایینتری قرار گیرند و باعث حفظ نظم سلسلهمراتبی میشود. در سالهای گذشته با افزایش قشر زنان تحصیلکرده و آگاهی بیشتر زنان جنبشها و تشکلهای پویایی از دل این جمعیت پدید آمده که بر لغو قوانین تبعیضآمیز و به خصوص قوانین حاکم بر جامعه و سایهی آموزههای دین و شریعت بر آن اصرار کرده و در مقابل آن به مبارزات تاثیرگذاری روی آوردهاند. نقشهای جنسیتی که بیشتر محصول فرهنگ است در تعمیق فرودستی زنان نقش مهمی دارند و تمامی روابط در زبان و رفتار بر اساس نقشهای جنسیتی تعیین میشود و این کدهای جنسیتی راه بر خشونت، بیعدالتی و تبعیض علیه زنان میگشاید. در این باره نیاز به توسعهی روشها و ابزارهای مبارزه وجود دارد. یکی از مکانیسمهای اصلی در این راستا سازماندهی زنان در قالب تشکل، انجمن و سازمانهای خودویژه است. زنان در خاورمیانه چه حول گفتمانی فمینیستی و چه مبارزه درون هویتهای متفاوت مبارزه سازماندهی میشوند که نیاز است یک پیوند ارگانیک میان این تشکلها و سازمانها برای تقویت مبارزه وجود داشته باشد.
یکی از موانع اصلی بر سر راه تغییر وضعیت زنان به ویژه در جوامعی که تاثیر دین در آن بسیار پررنگ است، شریعت و آموزههای دینی است که همچنان بر تبعیض علیه زنان اصرار میکنند. زنان در چنین شرایطی همواره مجبور به تابعیت از مردان بوده و فاقد حقوق اجتماعی و سیاسی هستند. فرهنگ مردسالاری در این جوامع از طریق قوانین شرعی حمایت شده و به آن مشروعیت داده میشود. در واقع در این جغرافیا هیچ گروه اجتماعی به اندازهی زنان از نقض حقوق به بهانهی فرهنگ رنج نبردهاند. به عنوان مثال تلاش برای لغو قانون حجاب اجباری در ایران یکی از قوانین شرعی و تحمیلی بر زنان است که میتواند در لغو سایر قوانین شرعی که زنان را به انقیاد کشیده تاثیرگذار باشد و منجر به آزادیهای اجتماعی و فردی باشد. به همین دلیل ارتقای فعالیتهای آموزشی، آکادمیک، فرهنگی و تشکلیابی بخشی از محوریت اصلی مبارزات زنان را تشکیل میدهد که بدون شک فاکتور مهمی بوده و به عبارتی درهمتنیده است. آموزش، آگاهی و کنش جمعی زنان را افزایش داده است. آگاهی زمانی منجر به تغییر میشود که به اشتراک گذاشته شود و زنان را به سوی طغیان در برابر نیستی و “دیگریسازی” جامعهی مردسالار سوق دهد و زنان را به عمل وادارد. ایجاد تغییر و حذف نابرابریها با آموزش هدفمند امکانپذیر است. در واقع فرهنگسازی و آگاه کردن یکی از جنبههای اجتنابناپذیر مبارزات زنان محسوب میشود. یکی دیگر از جنبههای مهم و البته تاثیرگذار مقاومت زنان، عرصهی هنر است. در چند سال اخیر زنان از طریق موسیقی، شعر، تئاتر و نقاشی به شیوهای فعال به جنبش آزادی زنان رنگ دیگری بخشیدند و اعتراض و خشم خود را در قالب هنر به زبان آوردهاند که نمیتوان از آن چشم پوشید و در جنبش “ژن ژیان آزادی” نیز شاهد این روند بودیم. به ویژه در کردستان بیشتر شاهد هنر انقلابی بودهایم و در هر چهار بخش کردستان فعالیتهای هنری به عنوان کنشی اعتراضی و انقلابی در برابر نظم حاکم و سیاستهای سرکوبگرانه یکی از عرصههای نیرومند مبارزه بوده که در تاریخ مبارزات آزادی کردستان هنر نقش برجستهای دارد و یک سنت محسوب میشود. بنابراین جنبش آزادی زنان با تغییر نسل و حتی مطالبات متنوع در کنار موانع دشوار همچنان پویایی خود را حفظ کرده و همچنان برای بهتر کردن شرایط زندگی خود و به طور کلی جامعه تلاش و مبارزه میکنند.
یکی از ابعاد مبارزات زنان در خاورمیانه تمرکز بر تغییر مناسبات و روابط زن و مرد در خانواده است. با توجه به تاکید بر نقش سنتی زنان و پدرتبار بودن این نهاد و فرهنگ چندزنی در منطقه لازم است در مورد جامعهشناختی خانواده در این منطقه تحقیقات جامعی صورت گیرد که بر مبنای آن بتوان روابط هیرارشیک موجود در خانواده را تغییر داد. زیرا ساختار خانواده و روابط حاکم بر آن موجب بازتولید ستم و فرودستی زنان میشود و تا زمانی که یک خانواده مردسالار وجود داشته باشد، مردسالاری استمرار خواهد یافت. از سوی دیگر فشارهای اجتماعی بر دختران در سنین کم منجر به پدیدهی کودکهمسری میشود که تبعات بسیار ناگواری دارد. خشونت خانگی و خودسوزی از پیامدهای ازدواجهای زودهنگام است. در بسیاری از موارد خشونت خانگی که اغلب در این مناطق به عنوان “مسائل خانوادگی” تلقی میشود منجر به عدم دخالت اطرافیان میشود که بر دامن زدن این رویدادها میافزاید. بنابراین حمایت و کمکرسانی به زنان آسیب دیده بایستی در متن جنبشها و سازمانهای زنان در کنار فعالیتهای آموزشی و استراتژیهای پیشگیرانه وجود داشته باشد.
مبارزات فمینیستی دارای تاریخچهای طولانی است و یکی از رادیکالترین جنبشهای در مقابل نظم مردسالاری و مدرنیتهی سرمایهداری بوده و در نتیجهی آن تغییرات و دستاوردهای بسیاری در راستای مسئلهی زنان و حقوق آنان کسب شده است. لذا با وجود ارتقای آگاهی و دانش زنان نسبت به حقوق خود به ویژه در غرب نمیتوان گفت شامل تمامی زنان شده و رهایی آنان محقق شده کما اینکه کسب حقوق برابر با مردان صرفا به معنای رهایی زنان نیست و همچنان رژیم جنسیتی به بقای خود ادامه میدهد که در تلاش برای حفظ نقشهای سنتی زنان است. اگرچه فرصتهای بسیاری برای تحصیل و اشتغال زنان فراهم گشته لذا نظام ارزشی جامعه همچنان بر مبنای سلطهی مردان و حوزهی عمومی در انحصار آنان است و از سویی زنان روزانه به اشکال و شیوههای متفاوت خشونت را تجربه کرده و نگاه تبعیضآمیز بر زندگی آنان سایه افکنده است. در مرحلهای که ایدئولوژیهای راست و افراطی در حال تثبیت موقعیت خود هستند خطری برای دستاوردهای زنان محسوب میشود. نظم ارزشی مردسالاری در رسانهها، علم و هنر و … بازتولید میشود. در این وضعیت نیاز به راهبُردهای مشترک جهت مبارزه با مردسالاری و تاثیرات بر زندگی زنان و به طور کلی جامعه است زیرا در هر دورهای با توجه به سیستم حاکم نیاز به راهکارها و روشهای مبارزاتی مطابق با شرایط و زمان است.
جنبش فمینیستی با وجود پژوهشهای گستردهای که در باب زنان انجام دادهاند در سالهای اخیر از زندگی روزمره آنان جدا شدهاند که در واقع یکی از نقدهای مهم بر جریانهای فمینیستی است. با وجود جایگیری ایدههای فمینیستی در بخشی از زندگی مردم لذا محدود به محیط دانشگاهها بوده است. این ایدهها و نظریات برای بخش بزرگی از زنان عادی جامعه دور و جدا افتاده و قابل درک نیست. به همین دلیل برای جریاناتی که به فعالیتهای روشنگری و آکادمیک حول مسائل زنان مشغولاند لازم است زبان مناسبی به کار برند که بتوان زبانی را که همواره ذیل سلطهی مردسالاری شکل گرفته و نهادینه شده را بازسازی و تغییر داد که بدون تردید این دگرگونی موجب تحول در اندیشه نیز خواهد شد. با توجه به نادیدهانگاری زنان در تمامی شاخههای دانش، نیاز به مفاهیم و پارادایم جدیدی برای توضیح و تبیین مسئلهی زن وجود دارد در غیر اینصورت مجبور به ابراز خود از طریق دانش و تفکر مردسالارانه خواهیم بود. لذا یکی از ارکان مبارزات آزادی زنان پرداختن به درک مفهوم مشترک میان زنان و تفاوتهای موجود است و در نهایت پرداختن به منافع تمام گروههای زنان فارغ از ملیت، مذهب، جغرافیا و تعلقات اتنیکی است. یکی دیگر از فاکتورهای مهم در تولید دانش زنان توصیف و واکاوی تاثیرات ساختارهای قدرت بر دانش است تا هم بتوان معرفتشناختی و خطمشی ویژهای را بر ای مطالعات و تحقیقات امکانپذیر نماید و هم بتوان تمامی گروههای به حاشیه رانده را وارد کرد تا بتوان برای مسائل آنان دارای راهکار بود.
ارتقای فعالیتهای آموزشی زنان در سالهای گذشته و تلاش برای گذر از نقش سنّتی زن و مادر در خانواده و مشارکت فعال در امور اجتماعی و سیاسی و مقابله جمعی با سیستم مردسالار چشمانداز امیدبخشی برای تحقق آرمانهای آنان ایجاد کرده است. زیرا در سدهی کنونی هنوز هم در بسیاری از نقاط دنیا فرصتهای آموزش برای زنان بسیار اندک است. تا زمانی که دسترسی به آموزش و برابری در این زمینه فراهم نگردد زنان نمیتوانند به درستی به مسائل در رابطه با خود پی ببرند و آن را تعریف کنند تا در پی چارهیابی آن باشند. به ویژه برگزاری کنفرانسهایی با محوریت مسائل زنان در دو سال اخیر هم در ایجاد شبکهای از تعامل و ارتباط میان زنان از همهی ملیتها و باورداشتها نقش مهمی در همافزایی این مبارزات داشته و هم فرصتهای مساعدی برای زنان فراهم کرده تا سازمانهای زنان و مردمی با رهبری زنان به وجود آورند. به همین دلیل میتوان گفت جنبش زنان یکی از جنبشهای اجتماعی پررنگ و نیرومند در خاورمیانه است که تاکنون نقش موثری ایفا کرده است. با فشرده شدن مبارزات زنان و تنوع بخشیدن به اعتراضات خود، موانع بیشتری از سوی دولتها نیز ایجاد میگردد. فاکتور مهم این است که در دورههای میانی کائوس از طریق چه راهکارها و نظریههایی میتوان مبارزات و پروژههای انقلابی زنان را بسط داد. مبارزات نظری و آکادمیک نقش مهمی در راستای شناخت و آگاهی زنان نسبت به ساختار سخت قدرت جهانی و به ویژه سرمایهداری ایفا خواهد کرد. در شرایطی که هر روز بر ابعاد جنگ جهانی سوم افزوده میشود و تغییرات و تحولات سریعی که صورت میگیرد نمیتوان به درستی نتیجهی مقاومت و مبارزات را پیشبینی کرد لذا نیاز به رهبری زنان و بازبینی در شیوههای مبارزه وجود دارد.
یکی از فاکتورهای مهم جهت رهایی زنان بدون تردید ایجاد جایگزینهای خود در مقابل سیستم پدرسالاری که طی روندی 5000 هزارساله شکل گرفته، است. برای ایجاد این جایگزینها نیاز به همبستگی نیرومند زنان وجود دارد و بایستی بر شکافهای ایجاد شده میان زنان غلبه نمود تا بتوان شبکه قدرتمندی در برابر این سیستم ایجاد کرد. بر این اساس بایستی یکی از اهداف انقلاب زنان بر مبنای تغییر ذهنیت و سیستم موجود باشد. جامعهای با معیارهای دموکراسی بیش از آنکه بر اساس قوانین باشد مبتنی بر اخلاق و زندگی هماهنگ با طبیعت است. در دموکراسی مستقیم و رادیکال و متکثر مشارکت همهی آحاد و اقشار جامعه ضروری است که در آن سلسلهمراتبی، سلطه و ستم وجود ندارد. از سوی دیگر سازماندهی زنان حول هویت زنانه برای زنان امری ضروری است و این به معنای نادیده گرفتن تفاوتهای میان زنان نیست بلکه بر غنای مبارزات زنان میافزاید.
زنان کُرد همواره جزئی از جنبش آزادی کردستان بودهاند و حضور و نقش آنان در تمامی پروسههای مبارزات از ابتدای تاسیس تاکنون در بالاترین سطح بوده است. در واقع زنان کرد از همان سالهای آغاز جنبش آپویی در کردستان و آمدن به کوهستان نقشها و کلیشههای جنسیتی را به چالش کشیدند. زنان گریلا نیز همانند مردان گریلا با وجود شرایط سخت ایستادند و نقشی متحول کننده در تمامی روند مبارزات ایفا کردند و شکل دیگری از روابط زن و مرد در محیط انقلابی شکل گرفت که فراتر از الگوهای اجتماعی موجود بود. در کردستان مبارزات زنان با مناسباتی که زنان را به عنوان مادر فداکار، زن-همسر خوب شوهر و ابژهی تامین کنندهی نیازهای جنسی مردان تلقین و تعریف میکرد همراه با استعمارگری و اشغالگری آغاز شد. در واقع این ایده که مبارزه با نیروهای استعماری بدون از میان بردن هویت سنتی زنان و ایجاد موضع زن آزاد امکانپذیر نیست، مسیر جدیدی برای مبارزات رهایی زنان ایجاد نمود. برخلاف انقلابهای پیشین که مسئلهی ملی را در اولویت قرار داده و مسئله آزادی زنان را به بعد از حل مسئلهی ملی موکول کرده، جنبش آزادی کردستان مسائل زنان را در سطحی وسیعتر و به عبارتی کانونیتر پرداخته و از دید آنها نبایست این مسائل را به تعویق و یا به حاشیه راند و این یکی از نقاط تمایز جنبش آزادی کردستان با سایر جنبشهای انقلابی است. بر این اساس مبارزات آزادی کردستان از همان ابتدای تاسیس با یک رهنمود زن آزاد تغذیه شده و زنان نیروی مهم و تعیینکنندهای در این جنبش تلقی میشوند. جنبش آزادی کردستان به عنوان جنبشی متولد شد که با تحلیل هویتزدایی و تقابل با این سیاست و به چالش کشیدن آن ظهور کرده است. زنان با حضور در متن جنبش آزادی نه تنها از سیستم استعماری بلکه از تاثیرات اجتماعی فرهنگ پدر-مردسالاری گسستند؛ فرودستی زن بنیان همهی بردگیها و حاکمیت مرد بنیان سلطهجویی در تمامی روابط است. به همین دلیل مبارزات طبقاتی، ملی و جنسیتی در مبارزات زنان کرد درهمتنیده است. در واقع یکی از ویژگیهای مهم این جنبش این بود که از تجارب سایر جنبشهای سوسیالیستی و رهایی ملی استفاده نموده و این خوانش را با ویژگیهای ملی، منطقهای و اجتماعی خود تطبیق دادند. “رهایی جامعه در گرو رهایی زن” در مبارزات آزادی کردستان یک اصل است. در واقع جای دادن زنان در کانون مبارزات آزادی انقلابی فرهنگی در جامعهی کردستان نیز ایجاد نمود. در سرزمینی که تحت یکسانسازی استعماری قرار دارد و از سوی دیگر وضعیت زنان در جامعه نیاز به تحولی بنیادین داشت، بدون آگاهی و حضور زنان در متن انقلاب کردستان مسلما نمیتوان از یک انقلاب اجتماعی سخن گفت. زنان کردستان با مبارزات آزادیخواهی که نیم قرن طی کرده، جایگاه خود را در میان زنان سراسر جهان تثبیت کرده و نقش رهبری را بر عهده گرفتهاند. از این حیث مبارزات زنان کردستان از امیدبخشترین نمونههای ادغام امر محلی و جهانی است. جنبش زنان کرد در سالهای اخیر با سازمانها و تشکلهای زنان در بسیاری از نقاط دنیا در تعامل و پیوند بوده است تا بتوانند در ساختارهای فکری، اجتماعی و فرهنگی از طریق هماهنگی میان تئوری و عمل تغییراتی ایجاد نمایند. لازم است جنبش زنان دارای خصلتی فراگیر باشد که همهی طبقات و گروههای اجتماعی را دربرگیرد.
جنبش “ژن ژیان آزادی” در میانهی جنگ جهانی سوم و وضعیت کائوتیک منطقه یک فرصت تاریخی فراهم کرد. در واقع محتوای این شعار خود حاوی مطالبات ملتهای تحت ستم و به ویژه زنان است که میتوان بر مبنای آن نظامی مطابق با معیارهای عدالت اجتماعی، جنسیتی و آزادی را پایهریزی نمود. به رسمیت شناخت حق زندگی و جامعهای با برابری جنسیتی که در نهایت به معیارهای آزادی و مساوات میانجامد. جنبش “ژن ژیان آزادی” اهمیت حضور زنان در روند انقلاب را بر همگان آشکار ساخت. این شعار حاوی فلسفهای متناسب با روح سدهی حاضر که فرمول و پارادایم جدیدی برای تغییر و تحول ارائه میدهد، است و میتوان گفت دمکراسی و احترام به ارزشهای انسانی و اخلاقی خصلت اساسی این جنبش است. این جنبش فراگیر و پیشگامی زنان نشان داده که سدهی 21، سدهی “انقلاب زنان” است. این جمله فراتر از یک جمله در زندگی و شرایط کنونی موجود بر همگان مبرهن است. بدون آزادی و سوژگی زنان، برابری جنسیتی و بدون تغییر در مناسبات زن و مرد و ساختارهای اجتماعی، هیچ انقلاب و تغییری در این جغرافیا امکانپذیر نیست. در واقع این جنبش ما را وارد مرحلهی جدیدی از مبارزه نموده که لازم است بنا به ضرورتها و نیازهای این عصر به مبارزه ادامه داد. روند جنبش انقلابی “ژن ژیان آزادی” نشاندهندهی این واقعیت است که حرکتهای مردمی نقش تعیینکنندهای در بروز انقلاب دارند و اگر به شیوهای سازماندهی شده باشد میتوانند هر ساختار استبدادی را درهم فروپاشاند و این جنبش دارای کاراکتری است که با وجود تلاش برای سرکوب باز برمیخیزد و حاکمیت ایران توانایی کنترل مبارزات مردم را عملا از دست داده و کشتار و شکنجه مردم نه تنها به خاموشی این جنبش کمکی نکرده بلکه باعث تکثیر مقاومت و شجاعت شده است. در واقع برای برقراری مسیر انقلاب در ایران و شرق کردستان نیاز به یک جبههی نیرومند، سراسری و گسترده وجود دارد که هم توانایی و قابلیت ایجاد دموکراسی را داشته باشد و از سویی بدنهی حاکمیت را ضعیف کند. شکلگیری این جبهه با اتحاد همه مبارزان کارگری، زیستمحیطی، فرهنگی و از همه مهمتر زنان فرصتهای بیبدیلی برای اکنون و آینده ترسیم خواهد کرد. در وضعیتی کنونی حاکمیت ایران به شیوهای فراقانونی تمامی پتانسیلهای انقلابی را با توسل به خشونت و سرکوب از میان برمیدارد و فشار مضاعفی بر فعالین سیاسی و مدنی وجود دارد و در تلاش برای خاموشی هر صدای اعتراضی در نطفه است و بیگمان این اقدامات تهدید و خطر بزرگی در کمین دستاوردهای انقلابی “ژن ژیان آزادی” است که نبایست از آن غافل بود. حاکمیت استبدادی ایران با اقدامات خشونتآمیز و فراحقوقی، اعدامهای گسترده و صدور احکام سنگین برای مبارزین و فعالین سیاسی استیصال خود را از مبارزات مردمی نشان داده است. پس از اعمال وحشیانهی حاکمیت دیگر هیچ اعتمادی نسبت به این حکومت خودکامه نمانده و ملتهای تحت ستم بیش از هر زمان دیگری به واقعیت حکومت ایران پی بردند. شکاف درونی میان حاکمیت از سویی و خشم و نارضایتی مردم از اقدامات وحشیانه و تبعیضآمیزی که در سالهای گذشته شدت یافته فرصتی را ایجاد نموده که ملیتهای ایران به سوی زندگی و جامعهی جدیدی گام بردارند. عبدالله اوجالان در بخشی از پنجمین دفاعیات خود با اشاره به بسترهای انقلاب ذهنیتی خاورمیانه تاکید میکند که “یک شانس مطلوب خلقها و افرادی که همه چیز خود را از دست دادهاند این است که ارزشهای انقلابی و شیوههای حیات آزاد و مملو از اخلاق و زیبایی را همچون شخصی تشنهی آب، پذیرا گشته و آنها را ملکهی ذهن و دل خویش نماید.”حاکمیت استبدادی ایران نیز به عنوان یکی از دولتهای منطقه که همواره بر تمرکزگرایی اصرار نموده و حقوق و مطالبات ملتهای غیرفارس را نادیده گرفته با وجود سرکوب و ستم مضاعف هرگز موفق به نابودی ارادهی ملتها نبوده است. بنابراین تغییر بنیادین در ایران تنها با اتکاء به نیروی مردمی و پتانسیلهای درونی امکانپذیر است.
استبداد، انحصار و خشونت یکی از مشخصههای اصلی دولت-ملتهای منطقه است و سرنگونی و یا رفرم تغییری در وضعیت موجود ایجاد نمیکند. نیاز به سازوکارهای دمکراسی در شرایط کائوتیک حاضر یک ضرورت تاریخی است. به حاشیه راندن ملتهای تحت ستم و به رسمیت شناختن یک ملت، تحمیل زبان رسمی و نادیدهانگاری و حذف زبانهای دیگر بخشی از سیاستهای تبعیضی دولتها در قبال ملتها است. از سوی دیگر زنستیزی و سرکوب زنان به عنوان یک ایدئولوژی همواره در جریان است. بر این اساس پروژههای دمکراتیزاسیون خاورمیانه که عبدالله اوجالان در دفاعیات خود به طور جامع توضیح داده میتواند در خروج از محیط خونباری که وجود دارد، تاثیرگذار باشد. پروژههای دمکراتیزاسیون لازم است در تمامی نهادهای اجتماعی، فرهنگی، آموزشی، سیاسی و اقتصادی اجرایی گردد. مشارکت تمامی اقشار جامعه و به ویژه زنان در سازوکارهای تصمیمگیری، سیاستورزی و به طور کلی یک نظام عادلانه اجتماعی از معیارهای اصلی دمکراسی محسوب میشود و میتواند تغییر بنیادینی در روابط و مناسبات جامعه ایجاد نماید و در نهایت به یک سیستم اجتماعی مبدل گردد.
منبع: سایت ژنئولوژی