گذشته و حال دورزی‌ها و علوی‌ها در سوریه

ضروری است که کوردها، علوی‌ها، دورزی‌ها، اسماعیلی‌ها و مسیحیان حتما به سازماندهی بپردازند، دفاع مشروع خود را انجام دهند و با قانون اساسی جدیدی که بتوانند خود را در آن بیان کنند، امنیت خود را تضمین کنند.

سازماندهی خلق‌ها در سوریه

برآورد می‌شود که در مرزهای سوریه امروزی، حدود ۲۰ گروه اتنیکی و باورداشتی مختلف زندگی می‌کنند. در کنار گروه‌های بزرگ مانند عرب‌ها، کوردها، دورزی‌ها و علوی‌ها، تعداد زیادی از گروه‌های خرده‌فرهنگی نیز وجود دارند. همچنین باورداشت‌های مختلفی وجود دارد که جوامعی مانند آشوری‌ها-سریانی‌ها، ترکمن‌ها، چرکس‌ها، ایزدی‌ها، ارمنی‌ها و یهودیان به آن وابسته‌اند.

اجزای جمعیتی سوریه را سنی‌ها تشکیل می‌دهند که حدود ۸۵ درصد جمعیت مسلمان را تشکیل می‌دهند، در کنار علوی‌ها (نُصِیری‌ها)، مسلمانان شیعه، دورزی‌ها و اسماعیلی‌ها؛ در حالی که حدود ۱۳ درصد جمعیت مسیحی از جوامع متعلق به باورداشت‌های مختلف تشکیل شده است. در میان مذاهب مسیحی، ارتدوکس‌های یونانی، ارتدوکس‌های سریانی، گریگوری‌های ارمنی، کاتولیک‌ها (مارونی‌ها، کاتولیک‌های سریانی، کاتولیک‌های یونانی) و پروتستان‌ها (که تعدادشان کم است) وجود دارند. علاوه بر این، می‌توان از وجود کوردهای ایزدی، کوردهای علوی، ترکمن‌های علوی، یهودیان و تا حدودی نیز از آتئیست‌ها و اَگنوستیست (ندانم‌گرایان) سخن گفت.

دورزیها

اکثریت بزرگی از جمعیت دورزی در سوریه زندگی می‌کنند. تخمین زده می‌شود که جمعیت آن‌ها بین ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار نفر باشد. آن‌ها عمدتا در سویدا و درعا (جبل الدروز) و همچنین در مناطق مرزی با اسرائیل زندگی می‌کنند. بخشی از جمعیت دورزی در منطقه کوهستانی شوف لبنان (حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار نفر) و در اطراف امان در اردن (حدود ۲۵ تا ۳۰ هزار نفر) ساکن هستند. همچنین گروهی با جمعیت تخمینی کمتر از هزار نفر در دو روستای واقع در داخل مرزهای اسرائیل زندگی می‌کنند که شهروند اسرائیل شده‌اند. تخمین زده می‌شود که جمعیت دورزی‌های مقیم خارج از کشور نیز حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار نفر باشد. در مجموع، آن‌ها به عنوان جامعه‌ای با بیش از یک میلیون نفر شناخته می‌شوند. از آنجا که این داده‌ها متغیر هستند، از ارقام تخمینی تشکیل شده‌اند.

دلیل این پراکندگی جمعیت دورزی، مرزهای مصنوعی است که در جنگ جهانی اول ترسیم شد. آن‌ها پیشتر در یک منطقه تاریخی و فرهنگی به نام شام (Levant) زندگی می‌کردند. شام، منطقه‌ای نیم‌دایره‌ای است که از کوه‌های توروس ترکیه آغاز شده و شامل عراق، سوریه، اردن، بخشی از عربستان سعودی، لبنان، فلسطین و اسرائیل امروزی می‌شود و انتهای دیگر آن تا خلیج مصر و شبه جزیره سینا امتداد می‌یابد.

شام که مرزهای آن به طور دقیق مشخص نشده بود، بعدها ولایت شام نامیده شد. لبنان، اسرائیل و فلسطین از ولایت شام جدا شدند و سپس فلسطین تقسیم شد و در بخشی از آن دولت اردن تاسیس گردید. بدین ترتیب، جغرافیای تحت پوشش ولایت شام تکه‌تکه شده و به کشورهای مصنوعی امروزی تبدیل شد.

اطلاعات دقیقی در مورد ریشه قومی دورزی‌ها، که یکی از گروه‌های بزرگ در سوریه هستند، وجود ندارد. بیشتر اطلاعات مبتنی بر منابع مختلف، فرضیات و روایات است. بنابراین، بر شواهد قطعی یا اطلاعات تایید شده استوار نیست. اگرچه به طور تقریبی برخی منابع را در نظر بگیریم، ریشه آن‌ها به هیتی‌ها، گالات‌ها، به نظر برخی دیگر به پارسی‌های ایرانی و مادها (به دلیل شباهت‌های باورداشتی)، و به مزدکیه نسبت داده می‌شود. برخی منابع آن‌ها را فنیقی می‌دانند و بر اساس برخی منابع یهودی، آن‌ها کارگران صیدایی شاغل در ساخت چوب در معبد سلیمان در کوه‌های لبنان بوده‌اند. حتی روایاتی مبنی بر اینکه آن‌ها مسیحیانی بوده‌اند که در زمان جنگ‌های صلیبی در منطقه باقی مانده‌اند نیز وجود دارد.

با این حال، دورزی‌ها خود را عرب می‌دانند. این دیدگاه مقبول‌ترین و پرطرفدارترین نظر است. بر اساس این دیدگاه، آن‌ها در اصل گروه‌هایی با ریشه عربی هستند که با آرامی‌های ساکن یمن درآمیخته‌اند و به دلیل یک سیل بزرگ مهاجرت کرده و در کوه‌های لبنان ساکن شده‌اند. با گسترش اسلام، آن‌ها اسلام را پذیرفته و این مناطق کوهستانی را وطن خود قرار داده‌اند.

دورزی‌ها از نظر اعتقادی به شاخه هفت امامی شیعه دولت فاطمی مصر وابسته هستند. مذهب شیعه از دو بخش تشکیل شده است: شیعه آناتولی که دوازده امام را بر حق می‌داند، و فاطمی‌ها که هفت امام را بر حق می‌دانند و به همین دلیل بین آن‌ها تقسیم یا تفاوتی وجود دارد.

دولت فاطمی (۹۰۹-۱۱۷۱) از نظر تاسیس، تاریخ پیچیده‌تری دارد. اولین پایه‌های دولت فاطمی در تونس گذاشته شد. مرزهای آن منطقه جغرافیایی وسیعی را در بر می‌گرفت؛ تونس، مراکش، الجزایر، لیبی، مصر، فلسطین، لبنان، سوریه، اردن، و در دریای مدیترانه جزایر سیسیل، مالت، ساردینیا و کورسیکا را شامل می‌شد. دولت فاطمی اولین دولت شیعه بود که در داخل امپراتوری سنی عباسی تاسیس شد.

خلافت اسلامی عباسی که مرکز آن در بغداد بود، پس از ظهور شورش‌های داخلی و تهدید فزاینده آشوب به خلافت در مغرب تحت کنترل خود، مداخله می‌کند. عبیدالله که از مذهب شیعه اسماعیلی بود، برای سرکوب آشوب‌های داخلی در دوران عباسیان به مغرب فرستاده شد. عبیدالله پس از رسیدن به مغرب، به حکومت ضعیف و رو به زوال اغلبیان که از عباسیان مستقل بودند پایان داد و بسیاری از مناطق را تصرف کرده و دولت فاطمی را تاسیس کرد. عبیدالله از آنجا که ادعا می‌کرد از نسل فاطمه زهرا، همسر حضرت علی و دختر پیامبر است، نام فاطمی را بر دولتی که تاسیس کرد نهاد. فاطمی‌ها که مخالف عباسیان بودند و هدفشان ایجاد یک دولت شیعه جایگزین بود، از نظر سیاسی و مذهبی جایگاه مهمی در جهان اسلام به دست آوردند.

حتی در دوره چهارمین حاکم دولت فاطمی، مصر هنوز بخشی از قلمرو فاطمی نبود. در آن زمان، حکومت دیگری به نام اخشیدیان در منطقه حکمرانی می‌کرد. جوهر، فرمانده نظامی فاطمی‌ها، در سال ۹۶۹ مصر را از دست اخشیدیان گرفت و آن را به مرکز دولت فاطمی تبدیل کرد. بعدها در قاهره، پایتخت مصر، قلعه قاهره و همچنین در همان دوره مسجد الازهر ساخته شد. بدین ترتیب، دولت فاطمی رسما در مصر تاسیس شد.

دورزی‌گری، شاخه‌ای از مذهب اسماعیلی است که در دوره ششمین خلیفه فاطمی مصر، الحاکم، ظهور کرد. محمد بن اسماعیل الدُرزی در لبنان به عنوان یک اندیشه که خود را امام خوانده و آن را تبلیغ می‌کرد، پدیدار شد. الدرزی پس از اعلام امامت خود، با واکنش شدید مردم مواجه شد، در سال ۱۰۱۶ به ارتداد متهم شد و در سال ۱۰۱۸ توسط خلیفه الحاکم به مرگ محکوم گردید. ادعا می‌شود که نام دورزی‌ها از این شخص گرفته شده است.

پس از کشته شدن الدرزی، گفته می‌شود که این مذهب توسط حمزه بن علی، وزیر خلیفه الحاکم، دوباره تاسیس شد. حمزه با ادعای اینکه خلیفه الحاکم «حاکم به نام خدا» است و خود را «پیامبر» خواند، شروع به تبلیغ عقاید خود کرد. پس از اعلام پیامبری حمزه، اعتراضات بزرگی در مصر آغاز شد و این وضعیت به یک مخالفت جدی علیه خلافت تبدیل شد. شورش‌های رخ داده با خون سرکوب شدند. خلیفه الحاکم در این دوره از شورش‌ها به طور مشکوکی در سال ۱۰۲۱ ناپدید شد؛ گمان می‌رود که کشته شده باشد. حمزه نیز به دلیل اعتراضات شدید، گوشه‌نشینی اختیار کرد. خلیفه جدید، الظاهر الفاطمی، با پیروان مذهب دورزی بدرفتاری کرد. پیروان این مذهب به طور مخفیانه به زندگی دینی خود ادامه دادند. حمزه و پیروانش مصر را ترک کرده و به لبنان مهاجرت کردند و در آنجا با طرفداران الدرزی متحد شدند.

دورزی‌ها در میان خود به دو شاخه قیسی‌ها و یمنی‌ها تقسیم می‌شوند. این تقسیم‌بندی همزمان با تقسیم‌بندی بین عثمانی‌ها و مملوک‌ها بود. یمنی‌ها در نبرد مرج دابق (۱۵۱۶) از عثمانی‌ها حمایت کردند، در حالی که قیسی‌ها از مملوک‌ها حمایت می‌کردند. در دوره بعد نیز دورزی‌ها همواره جامعه‌ای مشکل‌ساز برای حکومت عثمانی بوده‌اند. آن‌ها به عنوان جامعه‌ای جنگجو و عصیان‌گر نیز شناخته می‌شوند.

اولین کسانی که در برابر خلافت مصر، اشغال فرانسه و در نهایت رژیم بعث مقاومت کردند، دورزی‌ها بودند. محل زندگی آن‌ها به مراکز مقاومت تبدیل شد. آن‌ها به ندرت پرچم‌های خود را به اهتزاز درمی‌آورند. وقتی پرچم به اهتزاز درمی‌آید، به این معناست که همه باید برای جنگ آماده باشند. خلاصه اینکه، آن‌ها به عنوان جامعه‌ای جنگجو شناخته می‌شوند.

در جریان جنگ جهانی اول، دورزی‌ها یکی از اولین جوامعی بودند که در کنار عرب‌ها در برابر عثمانی‌ها ایستادند. در سال ۱۹۱۸ از سلطه عثمانی‌ها رهایی یافتند و در سال ۱۹۲۱ دولت سویدا را تاسیس کردند و سپس امارت جبل الدروز را که نام خود را از کوهی که در آن زندگی می‌کردند گرفته بود، برپا کردند. در سال ۱۹۳۶، وضعیت امارت دورزی‌ها از بین رفت.

دورزی‌ها که دارای ویژگی‌های عصیان‌گری بودند، تحت نمایندگی سلطان الأطرش، اولین جرقه انقلاب سوریه علیه استعمار فرانسه را در کوهستان دروز روشن کردند. این انقلاب به سرعت به دمشق و بسیاری از مناطق سوریه گسترش یافت. لبنان پس از این قیام از سوریه جدا شد و به یک کشور مستقل تبدیل گردید و بدین ترتیب بخشی از دورزی‌ها در داخل مرزهای لبنان باقی ماندند.

اولین قیام در آغاز جنگ داخلی سوریه، بار دیگر در درعا، مرکز قیام، آغاز شد. با وجود سرکوب خونین اولین اعتراضات، این اعتراضات به سراسر سوریه گسترش یافت و در نهایت به پایان رژیم منجر شد. سرزمین دورزی‌ها بار دیگر توانست اصالت خود را حفظ کند و از اهداف خود برای زندگی خودمختار دست نکشید.

دورزی‌ها، اسماعیلی‌ها، علوی‌ها و کوردها، که حافظ اسد در اوایل به قدرت رسیدن از آن‌ها حمایت کرد، اما همواره رویکرد او نسبت به آن‌ها بر اساس حفظ قدرت خود بود. این گروه‌ها که نتوانستند به میزان دلخواه خود پاسخ بگیرند، جایگاه زیادی در قدرت پیدا نکردند. حمایتی که از خانواده اسد صورت گرفت، بعدها به تدریج به واکنش مخالف تبدیل شد.

دورزی‌هایی که پس از سقوط رژیم بعث تابع حکومت هیئت تحریر الشام (HTS) نیستند، مطالبات خودمختاری خود را تحمیل می‌کنند. این واقعیت که مناطق دورزی‌نشین سویدا و جبل الدروز و مناطق مرزی با اسرائیل عملا از یکدیگر جدا هستند، وضعیت نامطلوبی ایجاد می‌کند. آن‌ها در دامنه‌های بلندی‌های جولان که توسط اسرائیل اشغال شده، و همچنین در مناطق کوهستانی و استراتژیک مانند قنیطره، درعا، دمشق و اطراف آن زندگی می‌کنند. مناطقی که آن‌ها معمولا برای حفظ هویت فرهنگی خود و دفاع از خود در برابر مداخلات خارجی ترجیح داده‌اند، مناطق کوهستانی بوده‌اند.

دورزی‌ها دارای ساختار اجتماعی درون‌گرا هستند. آن‌ها از نظر برابری زن و مرد دارای زندگی اجتماعی پیشرفته‌ای هستند. نقش علمای دینی در مورد اعتقادات مذهبی آن‌ها بسیار بزرگ است. تاثیر علما بر جامعه بسیار زیاد است. آن‌ها بیشتر به عنوان یک ملت‌کم‌شمار مذهبی برجسته می‌شوند تا هویت قومی خود. صلاحیت رهبران دینی در مسائل مذهبی اساسی است. هر کسی نمی‌تواند به این مقام برسد. باید یک دوره آموزشی و تجربی طولانی را طی کند. در این زمینه، آن‌ها تا حدودی شبیه جامعه مذهبی ایزدی هستند. آن‌ها اعتقادات مذهبی خود را به صورت راز حفظ می‌کنند. آن‌ها دارای گذشته‌ای مرموز و سازمان‌یافته مخفیانه هستند. اینکه چه کسی عالم دینی خواهد شد، به تصمیم آن گروه کوچک از علما بستگی دارد. فعالیت‌های این گروه کوچک از علما کاملا درون‌گرا و بسته است.

دورزی‌ها پس از سرنگونی رژیم بعث، سیاست طرفدار خودمختاری را دنبال می‌کنند. آن‌ها دارای یک خط مشی سیاسی هستند که به دنبال ایجاد نیروی دفاعی خود و تاسیس خودگردانی است و به همین دلیل با حکومت هیئت تحریر الشام (HTS) مشکل دارند. جامعه دورزی علیرغم تمام تلاش‌های اسرائیل، فاصله خود را با دولت اسرائیل حفظ کرده و هرگز تابع آن نشده است.

علویان عرب (نُصِیری‌ها)

جامعه مذهبی که نصیری‌ها نامیده می‌شوند، شاخه دوازده امامی شیعه را پذیرفته‌اند. تصور می‌شود که این مذهب در دوره امام حسن عسکری (امام یازدهم) ظهور کرده است. این یک جریان مذهبی است که پس از وفات امام عسکری (در سال ۸۷۳ میلادی) توسط ابن نصیر و پیروانش توسعه یافت. این مذهب به عنوان شاخه‌ای از اعتقادات شیعه مستقر در عراق ظهور کرد و در سوریه (که در آن زمان شام نامیده می‌شد) ساکن شدند. ریشه قومی آن‌ها، درست مانند دورزی‌ها، مبتنی بر اطلاعات انتزاعی است. منبع دقیقی در مورد ریشه قومی آن‌ها وجود ندارد. برخی منابع علوی از آن‌ها به عنوان ادامه مهاجرانی یاد می‌کنند که در قرن سیزدهم از کوه شنگال آمده‌اند.

ابن نصیر و نمایندگان نصیری پس از او، هر یک با افزودن قوانین و آیین‌های جدید به این نظام اعتقادی، آن را توسعه دادند. مهم‌ترین فردی که نصیری‌گری را سازماندهی و تغییر داد، الحسیبی بود. به مرور زمان، واژه «نصیری‌گری» چندان مورد استفاده قرار نگرفت و مفهوم علوی‌گری جایگزین آن شد. پس از اینکه سوریه تحت قیمومیت فرانسه قرار گرفت، آن‌ها به جای مفهوم «نصیری»، از مفهوم «علوی» استفاده کردند. برخی از روشنفکران علوی نیز ترجیح داده‌اند خود را اینگونه تعریف کنند. حتی کسانی نیز ظهور کرده‌اند که می‌گویند واژه «نصیری‌گری» به تدریج معنایی تحقیرآمیز و کوچک‌کننده پیدا کرده است.

هیچ داده دقیقی در مورد جمعیت کل نصیری‌ها وجود ندارد، زیرا سرشماری‌های انجام شده بر اساس توزیع مذهبی انجام نمی‌شود. با این حال، تخمین زده می‌شود که جمعیت نصیری‌ها حدود ۳ تا ۳.۵ میلیون نفر باشد. در مناطقی که به دولت-ملت‌ها تقسیم شده‌اند، نصیری‌ها حدود ۱۰ تا ۱۲ درصد (نزدیک به ۳ میلیون نفر) جمعیت سوریه را تشکیل می‌دهند. آن‌ها عمدتا در حومه لاذقیه، طرطوس، حماه و حمص، بخش غربی ادلب و تعداد بسیار کمی نیز در دمشق و حلب زندگی می‌کنند.

تخمین زده می‌شود که حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار نصیری در مناطق اطراف ترکیه-هاتای-سامانداغ، اَرسوز، آلتن‌اوزو و تعداد کمی نیز در آدانا و مرسین زندگی می‌کنند. از تعداد بسیار کمی از جمعیت نصیری در شمال لبنان و اردن سخن گفته می‌شود. بدون شک، این ارقام مربوط به قبل از جنگ داخلی سوریه است.

نصیری‌ها از اعتقادات شیعه کلاسیک جدا می‌شوند. آن‌ها حضرت علی (ع) را به عنوان یک موجود الهی می‌پذیرند. عناصر تصوف در اعتقادات آن‌ها غالب است. انتقال اطلاعات مذهبی در جامعه محدود است. اعتقاد بر این است که آن‌ها آموزه‌های مخفی دارند، بنابراین جزئیات این اعتقاد ناشناخته و درون‌گرا است. سنت‌های اسلامی اجرا می‌شود، اما تفاوت‌هایی وجود دارد. آن‌ها اشکال کلاسیک عبادت مانند نماز و روزه را به سبک خود انجام می‌دهند. در اعتقادات علویان عرب، به تناسخ روح اهمیت زیادی داده می‌شود.

یکی از ویژگی‌های زندگی اجتماعی آن‌ها، جامعه بسته بودنشان است. ازدواج‌ها معمولا در داخل جامعه انجام می‌شود. زنان نسبتا آزادتر هستند. نمایندگان دینی آن‌ها، افراد دارای مقام دَده یا شیخ، جایگاه محترمی در جامعه دارند. آن‌ها آموزه‌های دینی را تبلیغ می‌کنند. یک تثلیث وجود دارد که اعتقاد اصلی آن‌ها محسوب می‌شود: در این تثلیث که به عنوان معنی (مانا)، اسم و باب شناخته می‌شود، اعتقاد بر این است که خداوند در این ساختار سه گانه تجلی خواهد کرد. مانا-علی، اسم-محمد و باب-سلمان فارسی به عنوان نمایندگان این تثلیث شناخته می‌شوند.

از قرن نهم میلادی که مذهب نصیری ظهور کرد تاکنون، نه تنها محیطی آرام برای رشد نیافته، بلکه از فشارها نیز رهایی نیافته است. این مذهب از بسیاری جهات از اعتقادات شیعه کلاسیک جدا شده و حتی ویژگی طرد شده‌ای نیز دارد. محل زندگی این جامعه مذهبی معمولا مناطق کوهستانی است و آن‌ها در وضعیت یک جامعه روستایی به سر می‌برند. آن‌ها در هیچ دوره‌ای توجه مورد انتظار را دریافت نکرده‌اند. آن‌ها یک جامعه کم‌شمار هستند که به دلیل اعتقاداتشان همواره تحت فشار زندگی کرده‌اند.

در دوره سلطه عثمانی، آن‌ها یک جامعه طرد شده، تحت فشار و مورد ظلم بودند. آن‌ها در موقعیتی قرار داشتند که نیازهای نظامی را تامین می‌کردند و مالیات می‌دادند و هیچ فرصت دیگری به آن‌ها داده نشد. آن‌ها حتی مجبور بودند عبادت خود را به طور مخفیانه انجام دهند. آن‌ها دارای اعتقاد باطنی هستند. آن‌ها معانی عمیق، راز و حقیقت را به آنچه آشکار است نسبت می‌دهند.

پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و در دوره قیمومیت فرانسه بر سوریه، آن‌ها به عنوان علویان عرب تا حدودی به رسمیت شناخته شدند. در حالی که برای سایر ملت‌های کم‌شمار سوریه دولت پیش‌بینی شده بود، علویان از این امر محروم شدند، اما مناطق محل سکونت آن‌ها، اگرچه فقط روی کاغذ، به عنوان «سرزمین‌های علوی» به طور رسمی پذیرفته شد.

در دوره رژیم بعث نیز سرنوشت آن‌ها چندان تغییر نکرد. حافظ اسد که با کودتای نظامی ۱۹۷۰ به قدرت رسید، علیرغم اینکه خود یک علوی عرب بود، سرنوشت بد علویان چندان تغییر نکرد. برای اینکه دو رژیم بعثی که از یک حزب واحد منشعب شده‌اند با یکدیگر اشتباه گرفته نشوند، لازم است به طور خلاصه توضیح داده شود:

شاخه‌ای از حزب بعث که در سوریه تاسیس شد، در عراق نیز تاسیس شد. حزب بعث که یک حزب واحد (تک‌گرا) بود، به دلیل اختلافات داخلی، شاخه عراق به تدریج جدا شد و به حزب بعث عراق تبدیل شد. این حزب عموما تحت کنترل حکومت‌های سنی قرار داشت. به هر دلیلی، حزب بعث که به عنوان یک حزب واحد متولد شد، به دو حزب دشمن تبدیل شد. حزب بعث در عراق به حزبی تبدیل شد که اقلیت سنی بر اکثریت شیعه حکومت می‌کرد، در حالی که در سوریه، این حزب به نمایندگی علویان به حزبی تبدیل شد که بر اکثریت سنی حکومت می‌کرد. در این مورد، دو کشور متقابلا یکدیگر را متهم کرده‌اند.

در برابر حافظ اسد که به نمایندگی حزب بعث سوریه رسید، مردم سنی واکنش شدیدی نشان دادند و مخالفت کردند و اعتراضات جدی رخ داد. طبق قانون اساسی سوریه در آن زمان، رئیس جمهور فقط باید از میان سنی‌ها انتخاب می‌شد. بر این اساس، حافظ اسد برای حفظ قدرت و آرام کردن خشم مردم، مفتی دمشق را همراه خود برد و با نماز خواندن در مسجد اموی، خود را سنی اعلام کرد. دشمنی بخش‌های سنی با علویان از همان زمان آشکار شد. با خواندن کشتارهای امروزی علویان، از این مثال نیز مشخص می‌شود که این موضوع چندان ارتباطی با اسد ندارد.

در حکومتی که حافظ اسد تاسیس کرد، اکثریت وزارتخانه‌ها از سنی‌ها تشکیل شده بود. اسد به عنوان یک علوی، رسما تغییر مذهب داده بود و تقریبا تمام کابینه او از سنی‌ها تشکیل شده بود. به جای عموم علویان، فقط بستگان نزدیک اسد و خانواده همسرش، یعنی فقط دو خانواده از امکانات قدرت بهره‌مند شدند. آن‌ها نیز عموما در مدیریت ارتش و اطلاعات جای داشتند.

علیرغم اینکه اسد در زمان به قدرت رسیدن از علویان عرب کمک گرفت، وضعیت علویان چندان بهبود نیافت. در این مورد یک تصور غلط نیز شکل گرفته است. یک آلودگی اطلاعاتی نیز وجود دارد مبنی بر اینکه حکومت اسد علوی بوده است. حکومت اسد، یک حکومت سنی بود که در راس آن یک علوی قرار داشت. بنابراین، علویان در دوره حکومت اسد نیز یک جامعه قربانی بودند. آن‌ها در مناطق روستایی که خدمات نمی‌رسید و زیرساخت‌ها توسعه نیافته بود، محصور شده بودند.

حافظ اسد در کودتای نظامی ۱۹۷۰ که انجام داد، ملت‌های کم‌شماری را که از آن‌ها حمایت کرده بود، تحت کنترل درآورد. علویان، دورزی‌ها، اسماعیلی‌ها و ملت‌های کم‌شمار مسیحی، مهم‌ترین حامیان اسد بودند. تمام این گروه‌ها از قدرت کنار گذاشته شده و با تحت کنترل قرار گرفتن، مورد ظلم و ستم واقع شدند.

جامعه علوی در سوریه به دلیل اعتقادات خود، تحت فشار بخش سنی نیز قرار گرفته است. آن‌ها واجب القتل تلقی شده‌اند. دلیل هدف قرار دادن علویان توسط اکثریت سنی که از اسد ناراضی بودند، تفاوت مذهبی است. تلقی علویان به عنوان حامیان اسد و هدف قرار دادن آن‌ها، یک تحریف بزرگ است. منشأ حملات در سطح نسل‌کشی، دشمنی فرقه‌ای است.

وقتی وضعیت جامعه علوی از نظر جامعه‌شناسی به طور جدی مورد ارزیابی قرار گیرد، مشخص خواهد شد که سرنوشت نصیری‌ها از قرن نهم میلادی که ظهور کردند تاکنون عموما یکسان بوده است. آن‌ها علیرغم اینکه شاخه‌ای منشعب از شیعه در منطقه‌ای بوده‌اند که در آن به عنوان ملت کم‌شمار باقی مانده‌اند، از اعتقادات شیعه کلاسیک نیز تکفیر شده‌اند. آن‌ها در تمام دوره‌ها با روندهای مشابه سرکوب مواجه شده‌اند و تحت سلطه قدرت‌های خارجی هیچ موجودیتی نشان نداده‌اند. سرنوشت بد آن‌ها، از جمله حکومت اسد که به عنوان حکومت علوی شناخته می‌شود، تغییر نکرده است. دوره بشار اسد به وضعیتی بدتر از دوره پدرش منجر شده است.

با تغییر حکومت سوریه، راه برای نسل‌کشی علویان توسط سلفی-تکفیری-جهادی‌هایی که ذهنیتی دشمنانه نسبت به رافضی‌ها (علویان) دارند، باز شد. کشتار علویان که صورت گرفت، بیش از آنکه مربوط به حکومت اسد باشد، نتیجه دشمنی سنی‌ها با شیعیان است.

این واقعیت که علویان که در نوار ساحلی سوریه محصور شده‌اند، نسبت به سایر جوامع سازمان‌یافته‌تر نیستند، آن‌ها را آسیب‌پذیرتر کرده است. گزارش‌هایی وجود دارد مبنی بر اینکه تعداد علویانی که در حملات هیئت تحریر الشام (HTS) جان خود را از دست داده‌اند به حدود ۵۰ هزار نفر رسیده است. به اندازه فلسطینی‌هایی که در حمله اسرائیل به فلسطین کشته شدند، علویان در مدت کوتاهی به قتل رسیده‌اند. گزارش‌هایی در رسانه‌ها منتشر شده است مبنی بر اینکه حدود ۱۰۰ هزار علوی به لبنان پناه برده‌اند.

در نتیجه، از هم اکنون لازم به ذکر است که حکومت هیئت تحریر الشام (HTS) در سوریه تهدیدی بزرگ برای حقوق و اعتقادات ملت‌های کم‌شمار به شمار می‌رود. HTS دنباله سازمان داعش است. نام آن هر چه باشد، ساختار، ذهنیت و اقدامات آن عیناً مانند داعش است. این هشدار برای کوردها که به نظر می‌رسند سازمان‌یافته‌ترین هستند نیز صادق است و خطر همواره وجود دارد. اجتناب‌ناپذیر است که تمام اقلیت‌های اتنیکی و باورداشتی در سوریه در حکومت HTS همواره با خطراتی مواجه خواهند بود. برای رفع این خطر، آن‌ها باید در میان خود سازماندهی کنند و حق نمایندگی خود در آینده سوریه را به دست آورند.

ضروری است که گروه‌های بزرگ مردمی مانند کوردها، علویان، دورزی‌ها، اسماعیلی‌ها و مسیحیان حتما در درون خود به سازماندهی بپردازند، دفاع مشروع خود را انجام دهند و با قانون اساسی جدیدی که بتوانند خود را در آن بیان کنند و در فرآیندهای تصمیم‌گیری و گفتگو شرکت کنند، امنیت خود را تضمین کنند.

با نگاهی به آینده سوریه، بی‌ثباتی و درگیری بسیار بیشتر خودنمایی می‌کند. با در نظر گرفتن تحولات داخلی و خارجی، ضروری است که سوریه کنونی که آینده آن چنین پیش‌بینی می‌شود، از هم اکنون برای فرآیندهای آشوبناکی که در پیش خواهد داشت، آماده شود.