کمپ «باریکه» محل اسکان پناهندگان کرد اهل شرق کردستان در نزدیکی شهر سلیمانی است. این شهروندان از کمپ «التاش» که یکی از محلهای اسکان 40 هزار پناهنده کرد اهل شهرهای کرماشان و سنه بود, به کمپ «باریکه» در نزدیکی سلیمانی آمدهاند. تاکنون حکومت اقلیم کردستان به لحاظ خدمات معیشتی و اقتصادی هیچ نوع خدماتی به آنها ارایه نداده است و این شهروندان نسبت به این عملکرد حکومت اقلیم انتقادات زیادی دارند و در وضعیت بد معیشتی بسر میبرند.
خبرنگار خبرگزاری «فرات» به کمپ باریکه رفته و از نزدیک با اوضاع معیشتی این پناهندگان و سطح حیات اجتماعی آنها آشنا شد و با جمعی از جوانان و ساکنان آن کمپ مصاحبههایی را انجام داد.
خبرنگار فرات میگوید: وقتی نخست به کمپ باریکه رفتیم چندین تن از جوانان غیور این کمپ بخاطر حضور خبرگزاری فرات در آنجا ابراز خوشحالی کرده و از وی استقبالی گرم کردهاند.
خبرنگار فرات با چندین تن از ساکنان کمپ مصاحبهانجام داده که متن آن را در زیر میآوریم:
«فرات: شما به عنوان یک جوان عمر خود را در پناهندگی بسر بردهای, هماکنون چه احساسی دارد؟
حبیبالله احمد: براستی میتوانیم بگویم که زندگی در آوارگی یک مرگ تدریجی و غمانگیز است. متأسفانه از زندگی پناهندگی هیچ لذتی نبردهام. بعنوان یک جوان بسیاری اوقات از خدا پرسیدهام که چرا باید جوانی همچو من سراسر زندگیش را در آوارگی بسر برد؟ خدایا گناه من چیست که محکوم به آوارگی و پناهندگی شدهام. تنها گناه من این است که «کُرد» هستم و بدلیل اصرار بر مطالبات و حقوق مشروع خلقم , در آوارگی زندگی بسر میبرم.حتی بسیاری اوقات با خود میگویم: یک انسان کرد با انسانهای دیگر چه فرقی دارد که کشورهای قدرتطلب همیشه تلاشکردهاند که حقوق مشروع کردها را از آنها سلب کنند؟
فرات: شما بعنوان یک جوان تا چه حد توانستهاید در دوران پناهندگی به تحصیلات خود ادامه دهید؟
مقداد عبدالله: من و اکثر رفقایم همیشه در کمال مشقت و سختی توانستهایم به تحصیلاتمان ادامه بدهیم. گذشته از آن, پس از اینکه با این همه مشقت در آوارگی و غربت تحصیلاتمان را به پایان میرسانیم, آخر سر هیچ آیندهای نداریم. مثلا هماکنون من تحصیلاتم را به پایان رساندهام ولی بیکار هستم و حکومت اقلیم کردستان هم اجازه نمیدهد که در ادارات مختلف بصورت رسمی استخدام شویم. زیرا بهانه آنها این است که ما شهروند رسمی عراق نیستیم و پناهنده «ایرانی» محسوب میشویم. درعین حال اکثر جوانان به دلیل شدت فقر و محرومیت ترک تحصیل میکنند و به کارگری روی میآورند. حتی نمیتوانند کار پیدا کنند برای تأمین معاش خود.
فرات: آیا کمیساریای پناهندگان «یونسکو» در جنوب کردستان توانسته بنا به نیازهای ضروری شما کمکتان کند؟
سامان محمد: خیر کمکی نمیکند. فقط در سال 2003 وقتی که از کمپ التاش در نزدیکی استان «انبار» عراق به کمپ «باریکه» در نزدیکی سلیمانی آمدیم, چند واحد ساختمانی را برایمان احداث کردند؛ تازه آنهم نصف و نیمه ماند و تکمیل نشد. زیرا هر خانواده از 6 الی 8 عضو تشکیل میشد و واحدهای ساختمانی هم کفاف این را نمیکند تا خانوادهها به راحتی بتوانند زندگیای راحت در آن بسر برند. البته اکثر خانوادهها با زحمات و تلاشهای خود خانههایشان را ساختند. برخیها هم بدلیل تنگدستی توان تکمیل کردن و ساختن خانه خود را ندارد. در عین حال حکومت اقلیم کردستان به کمپ ما خدمات رفاهی اجتماعی ارایه نمیدهد. مثلا وقتی باران میبارد, تمامی کمپ به یک باطلاق تبدیل میشود و جادهها و کوچهها آسفالت نشدهاند. حتی اماکنی تفریحی و ورزشی و یا یک پارک هم ساخته نشده تا جوانان اوقات فراغت خود را در آسایش بسر برند. چندین جوان با استعداد و توانمند هم وجود دارد که هیچ توجهی به آنها نمیشود. امیدواریم که مسئولین مربوطه به کمپ ما به لحاظ رفاهی توجه کنند.
احزاب کردی شرق کردستان تا چه حد توانستهاند در خصوص مطالبات شما پشتیبان و حامیتان باشند؟
دانا رستمی: بسیاری از ما پناهندگان کمپ التاش به دلیل عضویت در احزاب شرق کردستا و یا بخاطر وقوع جنگ میان ایران و عراق در سال 1979 آواره شدیم. لذا احزاب کردستانی موظف هستند که در راستای مطالبات ما به ما کمک کنند. اما به دلیل اینکه خود احزاب شرق کردستان هم همچو ما در جنوب کردستان کمپنشین شدهاند, نمیتوانند هیچ کمکی به ما ارایه دهند. البته میتوانند به نمایندگی از طرف ما با مقامات حکومت اقلیم کردستان و کمیساریای پناهندگان, یونسکو, در جنوب کردستان دیدارهایی انجام بدهند و مطالباتمان را گوشزد نمایند. البته باید به این حقیقت اعتراف کرد که احزاب شرق کردستان در قبال کمک به ما بیرغبت بودهاند. امیدوارم که احزاب کردستانی بخاطر احترام به خون شهدایمان متحد شوند و از تجزیه و انشعاب پرهیز کنند. انشعاب احزاب بیاحترامی به خون شهدای ما است.
فرات: روابط شما جوانان کمپ با جوانان جنوب کردستان در چه سطحی است؟
سامان محمد: در واقع روابط ما جوانان کمپ باریکه با جوانان جنوب کردستان عادی و دوستانه است, اما بهرحال خوب و بد در همه جا هست. برخی اوقات با آنها کلنجار میرویم زیرا میان ما نوعی تضاد وجود دارد و آن این است که جوانان جنوب کردستان بسیاری اوقات خطاب به ما از کلمه «ایران» و یا «ایرانی» استفاده میکنند. ما را کرد شرق کردستان خطاب نمیکنند بلکه ما را ایرانی مینامند. این امر هم به لحاظ ملیخواهی بر ما بسیار تأثیر میگذارد. زیرا ما تمامی زندگیمان را برای خلقکرد و دفاع از میهن مقدسمان کردستان فدا کردهایم. این درحالی است که آنها ما را شهروند درجه 2 محسوب میکنند. به نظر من این امر خطای نسل جدید جوانان جنوب کردستان نیست, این سیستم حاکم بر جنوب کردستان است که باید تلاشکند جوانان را طوری تعلیم و آموزش دهد که به لحاظ ملیخواهی و میهندوستی جهت تعالی روح ملیشان, میهن عزیزمان کردستان را ملک فارسها و عربها و ترکها مبدل نسازند. زیرا خلقکرد یک ملت بزرگ است . نیرومند و دارای میهن و سرزمین خاص خود همچو دیگر خلقهای جهان است و نام آن کردستان میباشد.