'جای شهید زیلان را خالی نخواهم گذاشت'
ویان و زیلان مثل دو خواهر به نیروهای پ.ک.ک ملحق شدند. ویان میگوید:"شهادت زیلان تأثیری فراوانی بر من گذاشت، جای وی را هیچگاه خالی نخواهم گذاشت."
ویان و زیلان مثل دو خواهر به نیروهای پ.ک.ک ملحق شدند. ویان میگوید:"شهادت زیلان تأثیری فراوانی بر من گذاشت، جای وی را هیچگاه خالی نخواهم گذاشت."
تقلید مردگان را درمیآورد. میخواست به یک حمله دیگر دست زند. هنوز سخنان بسیاری برای گفتن داشت. تا غروب جنگیده بود، قناسه چی بود. یکایک گلولههایش به دشمن اثابت کرده و هراسی بزرگ را در قلب آنان ایجاد کرده بود. دشمن برای توقف شلیک قناسه هر کاری کرد اما نتیجهای نداشت. ٢ هزار سپاهی رژیم ایران در مقابل یک دختر جنگجوی کورد هر ثانیه مرگ خود را با چشمان خود میدیدند.
هر لحظه شمار تلفات دشمن افزایش مییافت. لازم بود که این گریلای زن کاری کند که نه خود او و نه مدارکی که به همراه دارد به دست اشغالگران سپاه ایران نیفتند. در جیبش رمزهای بیسیم را همراه داشت. زخمی شد. از محل جراحت خون زیادی میریخت. از دست دادن خون توانش را گرفته بود. دستهایش میلرزیدند. دستش را در جیبش کرد و صفحه کاغذی که رمزهای بیسیم روی آن بود را بیرون آورد. تمام تلاش خود را بکار گرفت تا فندکش را روشن کرد و صفحه کاغذ را به آتش کشید. اما به دلیل تاریکی شب محل استقرارش با شعلههای آتش صفحهای که سوزانده بود روشن شد. گلولههایش هم تمام شده بودند. تمامی توان خود را بکار گرفت و ضامن نارنجکی را که به همراه داشت کشید. نارنجک آماده انفجار بود. چیزی نمانده بود تا به دست اشغالگران بیفتد. دو سپاهی به آرامی به نزدیک او رسیدند. گمان میکردند این گریلای زن توانی برای مقاومت ندارد و آنان خواهند توانست بیشرفانه به وی تعرض کنند. آنانی که بسویش میآمدند خودفروشان بودند، مردم کورد به خودفروشها جاش میگویند. کوردهایی که شرفشان را از کف دادهاند، کوردهای بیارزش و بیناموسی که شرفشان را به چند تومان پول فروختهاند. چگونه امکان دارد که این بیشرفها به یک دختر کورد تعرض کنند؟ کهنترین خلق مزوپوتامیا به چه حال و روزی افتاده بود! زیلان در چند ثانیه به فکر فرو رفته بود. تنها در چند ثانیه تنها چیزی که ذهنش را مشغول کرده بود خیانت و وضعیت انسان کورد بود. او شاهد وضعیت کورد بود. دشمن نزدیک و نزدیکتر شد. وقتی گریلای زخمی را دیدند بر سرش فریاد کشیدند؛ تسلیم شو! نمیتوانی نجات پیدا کنی. زیلان سکوت کرده بود، به سختی میتوانست نفس بکشد. دشمن با اعتماد به نفس نزدیکتر شد. چند نفر بودند. به کنار زیلان رسیدند. یکی از آنان خواست به صورت زیلان دست بزند. زیلان اجازه نداد. ضامن نارنجکش را چند لحظه پیش کشیده بود.
انتقام سختی از دشمن گرفته بود. انتقامی هزاران ساله را گرفته بود. دشمن شوک شده بود. تعداد کشتههای دشمن زیاد بود. حتی خیانت هم نتوانست از آتش انتقام زیلان در امان بماند. کینه و خشم مزدوران سپاه نسبت به کوردها پایانی نداشت. نیمی از بدن زیلان را به خودروشان گره زدند و آنرا بر جادههای جوانرو کشیدند. این ماجرا روزها ورد زبان ساکنان منطقه بود. کینه و خشم خلق نسبت به اشغالگری رژیم ایران و مزدورانش هزار برابر شده بود. دهها زن اهل جوانرو به صفوف گریلا ملحق شدند و نام زیلان را بر خود گذاشتند. برای گرفتن انتقام خون زیلان جنبش آپویی را برگزیدند. نام خود را زیلان گذاشتند و همچنان راه زیلان را ادامه میدهند.
همراه با دختر عمویش ویان به صفوف آزادیخواهی کوردستان ملحق شده بودند. ویان دختر عمویش بود اما از کودکی مثل دو خواهر با هم بزرگ شده بودند. ویان از او بزرگتر بود. ویان میگوید وقتی زیلان متولد شد را به خاطر دارد. ویان وقتی از زیلان صحبت میکند چشمهایش پر اشک میشوند و میگوید:"از من کوچکتر بود اما خیلی چیزها را از او یاد گرفتم. ما با همدیگر به صفوف گریلا ملحق شدیم. ما همان راهها را طی کردیم. از همان چشمهها آب نوشیدیم، با هم به فعالیتهای روزانه میپرداختیم. شهادت او تأثیر بزرگی بر من باقی گذاشت. اما در راه او با ارادهای بزرگتر گام برمیدارم."
ویان در مورد آوا خوانی شهید زیلان میگوید:"وقتی ترانه میخواند از ته قلبش میخواند. میخواست تمامی احساساتش را در زمان آواز خواندن بیان کند. روح و قلب انسان را مخاطب قرار میداد، آنچه را در ذهن داشت در آوازهایش بر زبان میآورد."
ویان با شوقی وصفناپذیر از زیلان سخن میگوید:"زیلان عشقی بیپایان به کوردیت داشت. پیوستن به نیروی گریلا برای او آرمان بود. همیشه از این فکر خود برایم سخن میگفت. او قبل از پیوستن به صفوف گریلا بارها رفقا را از نزدیک دیده بود اما من چنین شانسی نصیبم نشده بود. در سایه او من نیز با رفقا آشنا شدم. وقتی از رفقای گریلا سخن میگفت مردمک چشمهایش بزرگتر میشدند. همیشه از هیبت آنان سخن میگفت. ما تصمیم گرفته بودیم که به نیروهای گریلا بپیوندیم. شبی که قرار بود به کوهستان بیایم خانه هر دویمان مهمان داشتیم. ما نمیدانستیم چگونه از خانه خارج شویم. با زحمت بسیاری از منزل خارج شدیم، از این روز به بعد ما در صفوف جنبش آپویی مبارزه را به پیش بردیم."
گریلا ویان در مورد برگزیدن نامهای ویان و زیلان برای آنان گفت:"رفقا گفتند اسم ویان و زیلان برای شما مناسب است. وقتی از دلیل آن جویا شدیم در مورد شهیدان والامقام ویان جاف و زیلان (زینب کناجی) برای ما صحبت کردند. پس از آنکه از شخصیت این رفیق، پایبندیشان به رهبر آپو اطلاع یافتیم ما گفتیم:"ما هیچگاه اسامیمان را تغییر نخواهیم داد و برای اینکه سزاوار این نامهای مقدس باشیم مبارزه بیوقفه را به پیش میبریم."
گریلا ویان در خاتمه میگوید:"همچنانکه ما اجازه ندادیم جای شهیدان خالی بماند، لازم است جوانان روژهلات کوردستان هم برای جای گرفتن در موضع شهید زیلان به جنبش آپویی ملحق شوند. علیه خط مزدوریگری و خودفروشی لازم است مبارزهای بزرگ را به پیش ببریم. بویژه جوانان سردشت، جوانرو لازم است راه زیلان را پی گیرند و انتقام خون وی را از اشغالگران بستانند."