در رثای کلی فرِیگانگ
سوسیالیسم برای تو یک نظریه آرمانشهری برای آینده نبود؛ چیزی بود که باید همین حالا و همینجا زندگی میکردیم. تو همیشه تلاش میکردی خودت را به هدف یک شخصیت مبارز و سوسیالیست نزدیک کنی.
سوسیالیسم برای تو یک نظریه آرمانشهری برای آینده نبود؛ چیزی بود که باید همین حالا و همینجا زندگی میکردیم. تو همیشه تلاش میکردی خودت را به هدف یک شخصیت مبارز و سوسیالیست نزدیک کنی.
انترناسیونالیست بزرگ، تیژدا زاگرس (کلی فریگانگ) در ۲۹ آوریل ۲۰۲۵ در حمله دولت ترکیه در منطقه مقاومت تپه بهار در منطقه شهید دلیل واقع در غرب زاپ به شهادت رسید. رفیق و همرزمِ کلی درباره او برای خبرگزاری فرات (ANF) نوشت:
«نمیدانم از کجا شروع به نوشتن درباره تو کنم کلی، رفیق دجله، شهید تیژدا؟ وقتی خبر شهادتت را شنیدم، ابتدا باور نکردم، یا نخواستم باور کنم. بهویژه در این مرحله از مبارزه. بیش از هر زمان دیگری وظایف بزرگی پیش روی ماست، ما با دشواریهایی روبرو هستیم که باید سازماندهی انترناسیونالیستی، سوسیالیسم جامعه دموکراتیک را به جهان برسانیم. نه تنها در کوهستان، بلکه به عنوان یک گریلای مدرنیته دموکراتیک، نه تنها با رهبری نظامی، بلکه باید با رهبری کارهای انترناسیونالیستی در عمل حضور مییافتی. در آن کار هم میتوانستی تأثیر بزرگی بگذاری، اما میدانم که هرگز نمیخواستی از کوهستان جدا شوی. مگر چه کسی این را میخواهد؟
تو بر همه رفقا تأثیر گذاشته بودی
آخرین دیدار ما در کوهستان به یادم میآید. میخندیدی و پر از انرژی بودی، هالهای داشتی، گویی به آرزوهایت رسیده بودی. سپس برای اینکه یک گریلای مبارز شوی و خودت را توسعه دهی، اصرار کردی که آنجا بمانی، همیشه میخواستی برای تبدیل شدن به یک رفیق زیبا به جلو گام برداری. من فرصت نداشتم دوباره تو را ببینم، با هم صحبت کنیم. رفقای تو آمدند، خبر دادند که تو کجایی، در گفتگوها همیشه نام تو مطرح میشد، زیرا بر تمام رفقای آنجا تأثیر بزرگی گذاشته بودی و همه تو را دوست داشتند.
روزهای در استانبول
تابستان ۲۰۱۴ بود، کنار امواج دریا، کنار تنگه استانبول نشسته بودیم. برای گذراندن یک ترم در خارج از کشور به استانبول آمده بودی، اما به جز چند کلاس اجباری در دانشگاه، وقت خود را به دنبال امیدهای آزادی میگذراندی. بدنت آنجا بود، اما از نظر فکر و روح همیشه به دنبال آرزوهایت بودی. در این شرایط چگونه میتوانستی روی درسها تمرکز کنی؟ مقاومت قهرمانانه در کوبانی اجازه نمیداد داعش این انقلاب را خفه کند. کوبانی خیلی دور بود، اما در عین حال به لطف تظاهرات، اقدامات اعتراضی و گردهماییها در استانبول، خیلی نزدیک بود. برای شرکت در این فعالیتها، آشنایی با رفقا و شناخت بیشتر جنبش آزادی، ساعتها در ترافیک شهر میماندیم. در مورد آن زمان هزاران خاطره وجود دارد، شاید تأثیرگذارترین آنها ۸ مارس بود. وقتی از تظاهرات برگشتی، چشمانت مثل آتش بود، مشخص بود که از قدرت زن بسیار تحت تأثیر قرار گرفتهای. واضح بود که به زودی صاحب این قدرت میشدی و رهبری میکردی.
فعالیتهای جوانان در هامبورگ
پس از مدتی، با رفقای زن دیگر به آمارا، خانه رهبر آپو رفتی. در این مدت، مانیفستهای او را با دقت فراوان بررسی و بحث کردی. به همین دلیل، پس از بازگشت به آلمان، بیش از پیش به فعالیتهای جوانان اهمیت دادی. یادم میآید که پس از اولین گردهمایی بزرگ، برایم تعریف کردی که چگونه با گرمی توسط رفقای کوردت مورد استقبال قرار گرفتی. آنچه برای تو مهم بود و تو را وارد مبارزه کرد، نظریه نبود، بلکه اجتماعی بودن بود. در مدت زمان بسیار کوتاهی، به یکی از عناصر اصلی کار در هامبورگ تبدیل شدی و در بسیاری از فعالیتهای بزرگ، کمکها و پیشنهادهای خود را ارائه دادی.
جستجوی تو عمیقتر شد
مشارکت در فعالیتهای جوانان و سازماندهی چند رویداد برای تو کافی نبود. جستجو و اشتیاق تو عمیقتر شد. به دنبال این پرسش بودی که «چگونه میتوانیم یک زندگی انقلابی و سوسیالیستی داشته باشیم؟» سوسیالیسم برای تو یک نظریه آرمانشهری برای آینده نبود؛ چیزی بود که باید همین حالا و همینجا زندگی میکردیم. تو همیشه تلاش میکردی خودت را به هدف یک شخصیت مبارز و سوسیالیست نزدیک کنی. در نهایت، در سال ۲۰۱۷ به جنبش آزادی پیوستی. ابتدا با شخصیت پرانرژی و بیحد و حصری به نام دجله، میخواستی ویژگیهای سرمایهداری شخصیت خود را مانند آب دجله بشویی.
تو با شور فعالیت همراه بودی
حتی پیش از پیوستن به صفوف انقلاب، موضعی رادیکال داشتی، اما در جنبش آزادی با کمبودهای شخصیت خود مبارزه کردی. تو با شور فعالیت همراه بودی و همیشه میخواستی به یک شخصیت سوسیالیست، هدف خود از یک شخصیت مبارز، نزدیک شوی. برای تغییر خود و رفقای اطرافت همیشه تلاش میکردی. در عین حال، با خندههای صمیمی خود همیشه منبعی برای روحیه بودی.»