◼️ وقتی به واکاوی تمامی بحرانها و حالتهای کائوسواری که جامعه را در بر گرفته میپردازیم، خواهیم دید که در بنمایه و ذات تمامی مسائل، پدیدهی از معنا تهی گشته و وارونهای که نامش را اقتصاد نهادهاند، نقشی بنیادین بر عهده دارد. نه اینکه منکر اهمیت آن باشیم بالعکس؛ اقتصاد یکی از اولین نظام و نهاد ارزشیای که انسان در نخستین گامهایش به سوی حیات اجتماعی، به اهمیت آن پی برده و در هر مرحله نسبت به سطح ارزش کاربردی آن جهت خدمت به بقا و پیشبرد حیات کِلانش، دریافته و با آن برخوردی هشیارانه داشته است را افاده مینماید. با هر جستجو و رنجی در راه تغذیه، اندوخته و بهرهای که علاوه بر اینکه همچون دستآوردی جهت ادامهی حیات، دنیای مادی او را شکل بخشیده، دنیای احساسی و ذهنیتی او را نیز محشون از امید و ارزش گردانده است.
از همین منظر است که اقتصاد همچون علمی بر مبنای تجربیات انسان حول محور تغذیه و بقا، در تعامل و ارتباط کودک – مادری با طبیعتی سرشار از ناشناختهها و ابهتی قابل ستایش صورت گرفت. هر چه ناشناختهها بسیارتر، درک به نیاز همبستگی و همکاری نیز جهت برداشتن گامی نزدیکتر به ماندگاری و عشقی که به حیات و معنای هستندگی درون آن در انسان جان میگرفت آشکارتر گشت. هر دردی که از رنج و زحمت پدید میگشت با لذت از خِردی که هر لحظهاش اجتماعیتر میگشت، معیار و پیمان همزیستی را شکل میبخشید. زایندگی اندیشه و خلاقیتی که جهت ادامهی حیات به کشف ابزار و منابع محصولات در انسان رشد نمودند، هویت اجتماعی او را تعالی بخشیده و در شکلگیری تمامی عرصههای دیگر زندگی نیز موثر واقع گشتند. هر عرصهای که طی مسیر آفرینش و انتقال حیات در افق دید انسان قرار گرفته و او را به سوی خویش کشاند، ارتباط تنگاتنگی با اقتصاد داشت و در بسیاری از موارد مبنا، مرتبط و مکمل یکدیگر بودند. پس میتوان گفت که بنیان شکلگیری دنیای مادی و مفهومی– ذهنیتی جامعه با اقتصاد به شیوهای درهم تنیده روی داده است. خصلت جمعگرایانهای که در فلسفهی شکلگیری انسان و اقتصاد نهادینه گشت، محوریت نیاز ضروری جامعه و شیوهی حیاتی مملو از تعاون و مشارکتی دلخواهانه را بر لوح حافظه و زیر ساخت ذهنیتی جامعه نقش بسته است. حیات انسان در گذر زمان و جای جای مکان آن ارجمند گشت و رنج او، به او و جامعهاش قداست بخشید. جامعه با چنین شیوهی حیاتی که برساخت اجتماعی و ساختار اقتصادیش تحت انحصار قرار نگرفته را میتوان جامعهی اقتصادی نام نهاد. اقتصاد از این منظر یک نظام مدیریتی با عناصر بیگانه، تحمیلی و فراسوی آنچه از بودن و حضور موثر اقتصادی در حافظهی اجتماعی انسان نمود یافته را بازتاب نمیدهد. بلکه جامعه با تمامی عناصر متشکل خود همراه با طبیعت؛ بیان و موجد ساده و ملموس اقتصاد میباشند.
تحریف و واژگونسازی مفاهیم حیاتیای که طی صدها هزار سال در اذهان جامعه شکل پذیرفته، بیش از همه بر واژه و عرصهی اقتصاد ایجاد گشته است. البته بر اساس توضیحاتی چند که در بالا بدان اشاره نمودیم، این تحریفات تمامی عرصههای دیگر را نیز متاثر ساخته و چشماندازی ناامید کننده و روبه فروپاشی را برای جامعهی بحرانزده بدنبال خواهد داشت. آنچه تحت عنوان ارزش اجتماعی که در طول تاریخ حتی در سختترین شرایط تحولات اقلیمی – اجتماعی، جوامع را سرپا نگه داشته، از فروپاشی آن پیشگیری نموده، مایهی سرزندگی، نشاط و امید به مجادله در راه دستیابی به حیاتی والا بوده،رنگ الهی خویش را باخته است. پول، سرمایه و سرمایهدار جلای الهی و نامتناهی به خود بخشیده است. صاحبان سرمایه و قدرت همچون خونآشامی شریانهای حیاتی جامعه و طبیعت را مسدود نموده و تمامی آنچه در این بنبست نشان از حیات داشته باشد را حریصانه میمکند. فعالیتهای جمعگرائی که با هدف تغذیهی جامعه شکل گرفته و در پی سود اضافی از طریق استثمار و انباشت محصول، منابع طبیعی را پایمال نمینمود را اقتصادی غیر نظاممند و جوامع متکی بر چنین اقتصادی را جوامع عقبمانده معرفی مینمایند. اقتصادی که در ساختار آن کارگر و خدمتکارِ نحیف، وابسته و محتاج دستمزد، کارخانههای عظیم، شرکت، تکنولوژی سودآور و نامحدودی که حتی از کنترل سازندهگان خود نیز خارج شده را اقتصاد سیاسی مینامند. جامعه همراه تمامی نیروهای حقیقی اقتصادی خود تحت کنترل نیروها واحزاب سیاسی در آمده است. نیروهای اصلی حاکم بر دولتها، همراه باندهای مافیائی مورد تائید و پیشتیبانیشان، جامعه را از توان و امکانات تولیدی دور میگردانند.حق هرگونه اظهار نظر و نظارتی بر اقتصاد را از آنها سلب کرده و جامعه در بازارهای پر زرق و برق ارائهی کالا و خدماتی که هیچ کاربرد بااهمیتی در زندگی آنها، فرهنگ و جغرافیایشان ندارند سردرگم، اسیر و ناتوان گرفتار گشتهاند. همه چیز از جان انسان گرفته تا هویت او و از آب تا سنگهای متنوع در طبیعت، انبوهی از املاک بیروح، معنا و بیبهائی هستند که به دارندگان کاغذی به نام پول تعلق دارد. صاحب پول و مقام بدون در نظر گرفتن هیچگونه مبدا و اصولی، حق هرگونه دخل و تصرفی را در سرنوشت آنها برای خود مشروع میداند.نیروی نظامی- سیاسی با تمامی تجهیزات و فناوریهایش نیز در صف اول محافظت از انحصارات و جولا نگاه نیروهای انحصارگر قرار گرفته و همیشه مانند انگشتی بر ماشه، آمادهی سرکوب و بیصداسازی هرگونه جنب و جوشی از طرف جامعه هستند.
اندیشه و دیدگاه جامعه در مورد اقتصاد دچار اختشاش گشته، اقتصاد را عرصهای غیر اجتماعی و خارج از دایرهی موجودیت و توانمندی خود میپندارند. این خود نهایت اهداف سیاسی – مدیریتی نظام سرمایهداری در غصب جامعه است. علم به ویژه علوم اجتماعی تا سطح وسیعی به انحصار و خدمت نظام سرمایهداری درآورده شده است. شاخهای مجزا از علم اقتصاد نیز توسط مراکز حکم داری جهانی تحت عنوان اقتصاد سیاسی ایجاد شده که آن را فراتر از خود اقتصاد قلمداد نموده و از طریق قوانین آن درصدد پوشاندن چهرهی نامشروع و نا لازم نیروی مستقر بر اقتصاد اجتماعی هستند. تدوین قوانین تولید و توزیع محصول، بر حسب ثروت و اثرات آن، به ظاهر بر توسعهی جامعه و در واقع جهت پر کردن جیب سرمایهداران و ادارهی جنگهای داخلی و خارجی بر سر قدرت در استعمار ممالک و ملتهای بیشتر، توسط این ضد علمِ اقتصاد سیاسی شکل میگیرد. اختصاص بخش بزرگی از برنامه و بودجهی نظامهای اقتدارگرای سرمایهدار و در راس آن دولت – ملتها به ساخت و تولید تسلیحات نظامی و مصرف نمودن علم، عالم و تکنولوژی در خدمت جنگ، ضربهی مهلکی به پیشرفت جامعهی بشری وارد آورده است. به عنوان مثال در ایران این برنامه و سرمایهگذاریها توسط رژیم مستبد اسلامی ایران با تفسیر تهدیدهای خارجی و دفاع از جامعه صورت میگیرد.
سوءاستفاده و استعمارگری مستمر این نظام فاسد و سودپرست بر آبهای آزاد و منابع نفتی خام که علاوه بر اینکه اقتصاد را به تباهی کشانده، محیط زیست را نیز دچار تخریب ساخته، با نابودی روستاها و اماکن باستانی هزاران ساله جامعه را نیز با یک نسلکشی فرهنگی رو در رو قرار داده است. اندیشه و طرز فکر مسموم نیروهای حاکم بر اقتصاد،جز منفعت و طول عمر نظام استثماریشان چیز دیگری در سر نداشته و ندارند. چنین طرز فکری تمامی کائنات را موجوداتی غیر زنده در خدمت خود میپندارد. به خاک اجازهی استراحت و ستاندن نفسی تازه را نداده، با کشت بیرویه و استفاده از کودهای شیمیائی که علاوه بر ازدیاد محصولات، صدمات زیادی را به خاک، آب، موجودات زنده و اکوسیستم وارد میآورند.خاک در چنین پروسههای بیرویهای فرسوده، بیبرکت و غیر قابل استفاده میگردد. این نظام خاک را بر صاحبان قدیم و اصیل آن دریغ داشته، بدون هیچ احساس مسئولیتی تنها با هدف سود، جمعآوری، احتکار و توزیع نامتناسب با نیازهای جامعه، در عمل بهرهبرداری از آن، به گونهای سیستماتیک و مستمر به تولید بحران میپردازد. در نتیجهی چنین مدیریت ناکارآمدی در حوزهی اقتصاد،جامعه روزانه در باتلاق فقر و گرسنگی فرو خواهد رفت. تمامی ابزارهای تولید و منابع خاک، آب و جنگل را طی پیمانی انحصارطلبانه در میان خود سهمیهبندی کرده و نیروهای اقتصاد بومی - کمونی یا همان جامعهی اقتصادی را از صحنهی حیاتی طبیعی – شرافتمندانه خارج ساختهاند. با خاک و رنج غریب گردانده و در هیات میلیونها انسان بیکار ، بیآرمان و هدف درآمدهاند. انسانها دیگر نه تنها نمیتوانند آزادنه زندگی کنند، بلکه روزانه فکر و عملِ قتل و پایان بخشیدن به حیات و امید، ذهنشان را به طور فراگیری در بر گرفته است. بیشترین خودکشیها در مناطق به قول دستاندرکاران دولتی؛ محروم اما در واقع غنی و دارای خاک، آب، هوا و منابع نفتی بسیار، روی میدهند. از آن جمله میتوان به ایلام و کرماشان اشاره نمود. علت اساسی و سرچشمهی این عواقب دردناک، همه از انحطاط و انحراف ذهنیتی که نظام در جامعه بر مفهوم زندگی – اقتصاد ایجاد نموده، سرچشمه میگیرند.تقریبا هیچ ارزش اجتماعیای که در راستای استثمار و سود نظام سرمایهداری کالائی نگشته را باقی نگذاشتهاند.آگهیهای ارائهی "دسترنج و نیروی کار "به کناری،اکنون دیگر آگهیهای"رحم اجارهای واعضای فروشی بدن با نازلترین قیمت"جهت تامین ابتدائیترین نیازهای زندگی انسانها، اصول و شیوههای نظام سرمایهداری جهت به بردگی کشانیدن نوین جامعه را به خوبی بازتاب میدهد. مجال نفس کشیدن از جامعه ستانده شده و حیات اقتصادیش با تمام ابزارهای اقتصادی، بازار، منابع آبی، خاک، جنگل و هر آنچه که بتواند با تکیه بر آن به امرار معاش بپردازد، محاصره شدهاند. شخصیتهای منفرد و فراری از اجتماع، با هر گامی به سوی سراب زندگی بیشتر به پرتگاه سقوط نزدیک شده و در ازای سیر کردن شکمشان، تمامی معنای وجودی خویش را به باد فراموشی خواهند سپرد. انسانهائی که علیرغم تمامی تحمیلات نیروهای انحصارگر جهت به زانو در آوردنشان، تسلیم نشده و با گذر از مرزها و خط کشیهای دولتی، سعی در تامین زندگی خود به قیمت جانشان میکنند، موضوع قابل تاملیست. رژیم روزانه با کشتار، زندانی نمودن و مصادرهی اموال کولبرها، تحت عناوین و اتهام خروج غیر قانونی از مرز و حمل کالای قاچاق، با بیپروائی و بیشرمی هرچه بیشتر درصدد ایجاد اختناق کامل در تمامی مجراهای تنفسی جامعه مینماید. پدیدهی کولبری صد البته پسندیده و یا ترجیحی آزاد برای ملت کورد، سوختبری برای ملت بلوچ و یا هر ملت دیگری در ایران نبوده و نیست. اما در برابر سیاستهای بیو – اقتدار نظام که با گرسنه باقی گذاشتن جامعه در صدد وابسته و مزدورسازی تک تک افراد است، میتوان گفت شیوهای ناگریز اما با حیثیت از مقاومت جامعه است. بایستی جامعه، بویژه روشنفکران و هنرمندان حقیقی به عنوان وجدان حساس و بیدار جامعه، بدون در نظر گرفتن هیچ مرزی میان معیار انسانی خود اعم از ملت، مذهب و جنسیتی در برابر این سیاستهای پلید به صیانت از این کارگران و مقاومتگران بپردازند.
خاورمیانه و بە ویژه کوردستان در شکلگیری جامعه و پراکنش آن به سراسر جهان نقش مرکزی و نمادینی داشته است. این جغرافیا را از لحاظ مکانی میتوان محل رویش اولین دانهها، کشف، فرایند تولید،انتقال یادگیری و رابطهی سینرژی، نام نهاد. این مکان زایندهی حیات و همزیستی امروز بر مسیر فراموشیِ جشنِ خرمان و فضل، بخشش و شادی قرار داده شده، رنج انسان در این سرزمین کم و حتی بیبها گشته است. نفوذ اشخاص و نهادهای سیاسی – نظامی که عرصهی اقتدار و دامنهی استیلای آنها از عرش کبریائی خدا نیز فراتر رفته، تمامی نیروهای فکری – فرهنگی توسعهی اقتصادی از ملیتها، اقوام، زنان و نخبهگان را به مهاجرت و فرار از سرزمینشان واداشته است.هر مهاجرت؛ شخصی که از تمامی هویت خویش تهی گردانده شده و بدن، جنسیت و نیروی کارش در چرخههای بیرحم هژمونگرائی آسیاب میشود، را به بار میآورد. انسانهای والای این سرزمین مقدس، اگر در کامیونهای حمل حیوانات و دریاها خفه، غرق و یا در کنار سیم خاردارهای مرزی دولتها کشته نشوند، ممکن است که به شکل ارتشهای مزدور با اختلالات و تخریبات روحی – شخصیتی ژرف، توسط نیروهای انحصارگر کاپتالیست گردآوری شده و در قشونکشی و جنگهای نیابتی جهت استعمار و سود بیشتر اجیر شوند. رژیم حاکم بر ایران نیز به عنوان یکی از نیروهای انحصارگر منطقهای،علیرغم چالشهای ظاهرین با نظام سرمایهداری جهانی در همان چرخهی نظام انحصار و استثمار ملتها، ادیان، عشیرهها، زنان و کودکان و رنج آنها قرار دارد. و البته در راه دستیابی به سهم بیشتر و مورد تایید نظام سرمایهداری جهانی واقع شدن هیچ شکی به دل راه نمیدهد. اما هر گامی که به این سو برداشته و به صورتی محافظهکارانه در برابر نیازمندی و مطالبات جامعه که بنیادینترینشان همان اقتصاد است برخورد کرده باشد، بیش از پیش مبانی هستی و ساختاریاش با فروپاشی مواجه شده است. بر عکس ایجاد زمینههای قانونی – حقوقی جهت خودگردانی اقتصادی یا اقتصادهای بومی به خلقها بر مبنای خودویژگیهای جغرافیائی و فرهنگی آنها، به نظام حقوقیِ تک مرکزی که زمینگیر و درمانده گشته، فرصت به پا خاستن و دمکراتیزه گشتن خواهد بخشید.
کنفدرالیسم دمکراتیک خلقها بر پایهی جهانبینی آزادی زن، جامعهی دمکراتیک و محیط زیستگرا بر واحدهای دمکراتیک اقتصادی تکیه کرده و از توان چارهیابی بحرانهای اقتصادی، بیکاری و گرسنگی برخوردار است. بر اساس این نظام دمکراتیک جامعه با پیشاهنگی و حضور فعال زنان، به ایجاد کمونهای اقتصادی خودگردانی که در راستای همزیستی و ارتباط تداوم بخش با طبیعت و به کارگیری تکنولوژی دوست با خاک، آب و هوا که سه عنصر حیاتی و با اهمیت جهت بقای تمامی موجودات هستند، خواهد پرداخت. بنیان اندیشه و دیدگاه نظام سرمایهداری از ذهنیت جنسیتگرائی نشات گرفته و در یک پروسهی درازمدت و به صورتی بسیار حساب شده با اعمال مالکیت بر هویت و موجودیت زن، اثری از زن در اقتصاد جز نقش کالاشدگی به جا نگذاشته است. رهبر آپو طی تحلیلاتی ژرف و تاریخی در مانیفست گذار از مدرنیتهی کاپتالیستی و روند دمکراسی "تنزل زن به عنوان صاحبان حقیقی اقتصاد، به مرتبهی ملکهی کالاها" را جهت انکار، اشغال و بهرهکشی از نیروی تعیین کنندگی آنان در زمینهی اقتصاد ارزیابی مینماید.اما گام اساسی و آغازین جهت تمامی این فعالیتها را میتوان در آموزش جامعه برداشت. هدف از این آموزش کسب دیدگاه و شخصیتی آزاد و ترمیم تخریباتی که بر ذهنیت و در نتیجهی آن بر روابط انسان با همنوعانش و با محیط زیست چیره شده، میباشد. افراد در این آموزشها به بحث و تبادل نظر در زمینهی اقتصاد و دلایل تبدیل شدن آن به حوزهای بیمار و عرصهای به بنبست رسیده، خواهند پرداخت. جامعه در این آموزشها و فعالیتها به تمرین و کسب آگاهی، تجربه و اعتمادبنفس دست یافته و بر مسیر گذار از ذهنیت جنسیتگرائی قرار خواهد گرفت. زنان با تشکیل کمیته و کمونهای خودویژهای که به شناسائی توانمندی های زنان، زمینههای تولیدی و نیازمندی های جامعه پرداخته و به پیشبرد پروژههای بومی و کاربردی دست میزند. با روحیه و احیای توانمندی هایشان با فعالیت در کمیتههای خودویژه، حضوری اثر و الهامبخش به عرصههای عمومی خواهد بخشید. این فعالیت و سازماندهیها در ضعیفسازی انحصار و مرکزیتگرائیهای نظام نادمکراتیک دولت که بر اقتصاد ایران سایه افکنده نقشی حیاتی خواهد داشت. جامعهی ایرانی از تمامی خلقها دارای خصوصیات کمونی و اقتصادگرائی هستند که علیرغم انحصارات نظام حاکم بر حوزههای اقتصادی، این خصوصیات با فرهنگاش سرشته گشته، در مراحل بحرانی و همچنین طی مراسم و مناسک مذهبی –آئینی، ملی – فرهنگیِ خود به انجام فعالیت و جنبشهای خودجوش اقتصادی بسیاری میپردازند. مشارکت و نقش سخاوتمندانهی زنان بر اساس خصلت دمکراتیک و اجتماعگرایشان در پیدایش و محافظت این مراسمها و جوهرهی ذهنیتی – فرهنگی آن، در احیا و ارتقای جنبههای دمکراتیکِ فرهنگ اقتصادی جامعه جایگاهی حیاتی دارند. شناخت، صیانت، باز تعریف و تفسیر نوین از این فرهنگها، خلقهای ایران را به سوی جامعهی نوین اقتصادی که زنده، پویا و در پی حیاتی زیبا و آزاد رهسپار خواهد ساخت. ◻️