خاورمیانه، میلیتاریسم، زن و زندگی | یادداشت
عمق فاجعه در جهان و بویژه خاورمیانه درك نشده است، در کشورهای خاورمیانه سرکوب زنان در تمامی عرصههای سیاسی و اجتماعی همچنان پایدارست و زنان از لحاظ روحی و جسمی در شرایط نابسامانی قرار دارند.
عمق فاجعه در جهان و بویژه خاورمیانه درك نشده است، در کشورهای خاورمیانه سرکوب زنان در تمامی عرصههای سیاسی و اجتماعی همچنان پایدارست و زنان از لحاظ روحی و جسمی در شرایط نابسامانی قرار دارند.
◼️ در شرایط جنگی و دوران استعمار وضعیت زنان از اهم مسائل مطروحه میباشد، در این وضعیت جسم و روح زنان هدف قرار داده میشود و قانونهایی برای تجاوز به حریم ملتها وضع و اعمال میگردد. سلطه بر جسم و ذهن زن برایشان مانند تصرف و فتح یك سرزمین است. جنگهای داخلی و خارجی، جنگ سرد، جنگ روانی و جنگ بیولوژیك، شاید بظاهر اسمهایشان تغییر کرده، اما هدف از همهی این جنگها در هم شکستن ارادهی زنان و ملتها میباشد.
درگیری و رقابت میان نیروهای دولتی آرامش را از جامعه سلب كرده و جنگهای مخربی بوجود میآورد، بیشترین قربانیان این جنگها عمدتا زنان و کودکان هستند.
جنگهای بوقوع پیوسته در قرن جاری جهان را دستخوش تحولات عظیمی نموده، در جنگ جهانی دوم، بعد از آنكه آمریکا و روسیه بعنوان دو قدرت جهانی وارد میدان شدند، جنگ و رقابت بر سر تسلط بر جهان میان نیروهای این دو کشور، باعث ریخته شدن خون میلیونها انسان بیگناه شد.
جنگ میان دو كره در سال ۱۹۵۰ و جنگ ویتنام در سال ۱۹۶۰ از نمونه جنگهای هژمونیخواهی این دو ابرقدرت جهانی هستند.
در خاورمیانه نیز با ورود این نیروها باعث كشاندهشدن جنگ و آشوب به این منطقه شدند، تحت لوا و صبغهی دین و مذهب فضای لازم را برای نیروهای رادیكال اسلامی به وجود آوردند و بستر رشدشان را فراهم نمودند.
قرن بیستم، بواسطهی جنگ میان نیروهای استعمارگر و اشغالگر، خونینترین قرن لقب گرفته و قرن بیستویکم که با عنوان قرن صلح و دمکراسی نامگذاری شد، روزی نبوده که در گوشه و کنار جهان شاهد کشتار زنان و کودکان بیگناه نباشیم.
جنگهایی که امروزه شاهد آنها هستیم در اصل جنگ تجزیه و تصرف هستند، تصرف ارزشهای مادی و معنوی خلقها و در نهایت سلطه بر این ملتها میباشد.
خاورمیانه مرکز این جنگ و آشوبهای مداوم بوده و هست، بعد از جنگ خلیج، شاهد شروع جنگ جهانی سوم در خاورمیانه بودهایم و همین امر این منطقه را به كانون اصلی جنگ و ناآرامیها بدل گردانده.
تحت لوای صلح و دمکراسی کشورها را اشغال و منابع آنان را چپاول میکردند.
همه ما بر این امر واقفیم که بیشترین تاثیرگزاری پدیدهی استعمار بر ملتها، در میان زنان آن جوامع خود را نشان میدهد، استعمار کشورها با خود قتلعام، تجاوز و اسارت زنان را به ارمغان میآورد.
به هر اندازهی رشد جنگ و آشوب، جامعه هم دچار ازهمگسستگی میشود، ملیگرایی، مذهبگرایی و جنسیتگرایی به اوج خود میرسند.
زنان بعنوان غنایم جنگی در نظر گرفته شده و با شکنجههای جسمی و روحی روبرو میشوند، حاصل این جنگها، آسیبهای عمیق روحی جبرانناپذیر بر پیکر جامعهی زنان است. در حالی که زنان بنیانگذاران تمدنی بودهاند که خاورمیانه بخاطرش به خود میبالد.
یورشها و مداخلات نظامی همیشه در راستای تصرف و استحاله و ضمیمه نمودن فرهنگ و هویتهای مقاوم بوده است، همان سیاستی که امروزه در جهان پیاده میشود. هر قدر شرایط محیطی و اجتماعی برای صلح و حقوق بشر خطرناک باشد برای زن و حیات او این خطر چندین برابر بیشتر است.
امروزه فاشیسم از سیاستهای سلطهگرانه و قدرتطلبانهی خویش با نقابی مردسالارانه در خاورمیانه و جهان پردهبرداری میكند. به اصطلاح سیاستمدارانی که در تضاد با شعارهایشان، با نگاهی جنسیتزده در جهان نقش ایفا مینمایند، سیاستمدارانی چون دونالـد ترامپ، خامنهای، اردوغان، پوتـین و مَکـرون با این ذهنیت بر اریکهی قدرت هستند.
در یك روند روبه رشد شاهدیم كه مدیریت دولتها و كشورها به دولتمردان لیبرال واگذار میشود. این مورد باعث رشد محافظهكاری، رشد نژادپرستی و جنسیتگرایی در جامعه شده و استعمار و استثمار هر چه بیشتر ملتها بخصوص زنان در پی خواهد داشت.
نیروهای حاضر در روژئاوا که آمریکا در راس آنان قرار دارد، وقتی در اجرای پروژهی خاورمیانهی بزرگ كه همان نواستعمارگری منطقه است با شکست مواجه شد، با ترویج اسلامگرایی رادیكال و ایجاد بستر برای جنگ مذهبی تلاش نمودند سیاستهای سلطهجویانهی خود را تحقق بخشند.
ظهور طالـبان، القاعـده و داعش خروجی سیاستهایی بود که در نهایت خاورمیانه را به بستر تنش و جنگ تبدیل کرد.
در سال ۱۹۷۹، با اشغال افغانستان بدست نیروهای شـوروی، ارتش سرخ به بهانهی حمایت از حزب دمکراتیک خلق با صدهزار نیرو وارد خاک افغانستان شد، این جنگ ۹ سال به طول انجامید و هزاران انسان بیگناه قربانی شدند، در نهایت ارتش سرخ پس از ۹ سال از خاک افغانستان را ترك كرد.
اما دخالت نیروهای داخـلی و خارجـی در افغانستان کماکان ادامه دارد، حضور مداخلهگرایانهی آمریکا همچنان برجای خود باقی است و به بهانهی مبارزه با ترور و دفاع از حقوق بشر و حمایت از حقوق زنان به حضور خودش در آنجا مشروعیت میبخشد.
با ترویج مذهبگرایی و وهابیگری و رادیكالیسم اسلامی طالبان را تجهیز و به جان ملت افغانستان و زنان این كشور انداخت.
در نتیجه، آتش جنگهای داخلی افغانستان دوباره شعلهور شد و طالبان بعنوان یک گروهک تروریستی بعد از سال ۹۳ دوباره جنگهای داخلی را آغاز نمود. در این شرایط دولت عربستان و برخی دول دیگر اسلامی طالبان را به رسمیت شناختند. با تسلط طالبان بر افغانستان همهی مدارس زنان بسته شدند، زن از حقوق انسانی خود به طرز وحشتناکی محروم گردید، از حضور در عرصههای سیاسی و اجتماعی و هنری نیز برحذر داشته شد.
کار به جایی رسید که طالبان فتوایی مبنی بر برداشته شدن صدای کفش زنان از جادهها صادر نمودند. زندگی در افغانستان برای زنان تلخ و سیاه بود، از آنجا كه زنان افغان در عرصههای سیاسی و اجتماعی نقش بسزایی ایفا نموده بودند و این حجم از فعالیتهای زنان سبب روشنگری جامعهی افغان شده بود با حملهی طالبان اوضاع تغییر نمود و زنان را سنگسار و زنده به گور میکردند.
تا امروز هم زنان قربانی اصلی سیاستی هستند که نیروهای اشغالگر در آنجا پیاده مینمایند. اکنون هم همان نیروها و در راس آن آمریکا بدون احترام و در نظر گرفتن جایگاه زنان و ملت افغان، همچنان میخواهد نقش میانجیگری برای صلح میان دولت افغانستان و طالبان را ایفا کند. در حالی که همهی این جنگ و خونریزیها حاصل سیاستهای استعمارگرانهی خود این نیروها میباشد و مردم بخصوص زنان بهای سنگین این جنگها را میپردازند.
حتی در مذاکرات ما بین دولت و طالبان، طالبان همچنان بر افكار و اندیشههای زنستیزانهی خود اصرار میورزد و خواهان اعمال آنها به عنوان یك از شرایط صلح است.
داعش و طالبان که زاییدهی اهداف و افکار نیروهای اشغالگر خارجی در منطقه هستند، ساخته شدند تا در هماهنگی با سیاستهای استعمارگرانهی این قدرتهای جهانی بتوانند بر دولتها، جوامع، زنان و حیات مردمان خاورمیانه تسلط یابند.
در سال ۲۰۱۱ با آغاز بهار عربی که به حق رهبر آپو آن را بهار خلقها عنوان نمود، جنبشهای آزادیخواهانه، برابری و عدالتطلبانه سراسر خاورمیانه را در نوردید.
مردم، بخصوص زنان بر علیه سیاستهای فاشیستی دولتهایشان به خیابانها آمدند، اما این جنبشهای دموكراتیك مردمی و خلقی توسط نیروهای فرصتطلب و پراگماتیست از هویت واقعی خویش دور گردانده شد و به كام آتش و خون فرو برده شدند.
دست آخر با ورود داعش به صحنهی جنگهای خاورمیانه نقاب از چهرهی این نیروها برداشته شد و با رونق دوبارهی افراطیگری و رادیكالیسم اسلامی در مرحلهی نخست زنان را هدف قرار دادند.
در ابتدا تونس، مصر و بعد در سایر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا نیز انقلابات مردمی شکل گرفتند و زنان با حضورشان در صفوف مقدم مبارزه در این كشورها طراوت و شادابی خاصی به این جنبشها میبخشیدند. همین عامل، یعنی ترس و واهمه از حضور جسورانهی زنان بود که آنها را بر آن داشت که نگاه جنسیتزده و استعمارگرانهی خود را بر آن جوامع تحمیل نمایند.
برای همین داعش قبل از هر چیز به تهاجم به زنان دست زد و زنان اصلیترین قربانیان جنگ با داعش شدند.
اوضاع دستکمی از قرونوسطا نداشت، هزاران زن به غل و زنجیر درآمدند و بسان بردهها در بازارها خرید و فروش میشدند، مورد تجاوز وحشیانه قرار میگرفتند و کودکانشان جلوی چشمانشان به قتل میرسیدند.
هزاران زن بیگناه در طول این سالها بدست نیروهای جنایتکار داعش و طالبان مورد تعدی قرار گرفته و باردار شدند، تجاوز به زنان بخش جداییناپذیر این جنگها بشمار میآید، این جنگ از لحاظ روحی و روانی به زنان آسیبهای جبرانناپذیری وارد میکند، زندگی آنان را تاریک و سیاه مینماید، احساس عجز و استیصال وجودشان را فرا میگیرد.
صدها هزار زن که مورد تجاوز نیروهای وحشی داعش و سایر گروههای جهادی قرار گرفتهاند، بعدها از لحاظ روانی عمیقا ضربه خوردند، برخی به زندگی خود خاتمه داده یا اینکه مانند غنیمت جنگی همچنان در چنگال متجاوزین اسیر میمانند و چون مردهای متحرک بردهوار به زندگی ادامه میدهند.
البته بعد از جنگ جهانی اول در خاورمیانه با ورود نیروهای خارجی و آغاز جنگهای داخلی، این جنایتها بطور سیستماتیک علیه زنان شکل گرفت.
اعمال این خشونتها راهی است برای دور نگه داشتن زنان از مطالبات سیاسی و اجتماعیشان، حضور سایهوار نظام مردسالاری ۲۴ ساعته مشغول اعمال قدرت بر اراده و جسم زنان میباشد.
عمق فاجعه در جهان و بویژه خاورمیانه درك نشده است، در کشورهای خاورمیانه سرکوب زنان در تمامی عرصههای سیاسی و اجتماعی همچنان پایدارست و زنان از لحاظ روحی و جسمی در شرایط نابسامانی قرار دارند.
بعنوان مثال در تاریخ ایران، زنان در عرصههای اجتماعی و سیاسی صاحبنظر تلقی میشوند، در حالی که آنان از بسیاری از حقوق ابتدائی خود محروم هستند.
رژیم اسلامی ایران ابتدا در رابطه با حضور زنان در عرصههای اجتماعی و سیاسی ادعای پیشاهنگی داشت، این كار احتیاج به راهكار قانونی و بسترسازی اجتماعی و فرهنگی داشته و دارد. اما هنگامی كه نوبت به تصویب قانون اساسی رسید، زنان به حاشیه رانده شده و از حقوق سیاسی و اجتماعی خود بینصیب ماندند.
دولتهای بسیاری بر سر کار آمدند، اما تفکرات پدرسالارانه و جنسیتگرایانه همچنان بر جامعهی ایران سایه افکنده بود.
رضاشاه پهلوی برای اجرای مدرنیزاسیون در ایران، ابتدا دست به دامان زنان میشود و به نام کشف حجاب از آنان جهت پیشبرد اهداف غرب در ایران کمک گرفت. وی در تلاش بود با تغییر در پوشش زنان به سبك غربی، بدون رشد سطح آگاهی و دانش، قالبی تو خالی از آنان ارایه دهد.
با پیشاهنگی زنان برخی از گشایشها در عرصههای اجتماعی و فرهنگی در دروان رضاشاه رویداد و برخی از منافذ قانونی ایجاد شدند، اما دولتی که با رهبری خمیـنی بر مسند قدرت تكیه داد در همان ابتدا قوانینی وضع نمود که در آن فکر و جسم زن به اسارت درآمدند.
زنانی که بر علیه این قوانین به پا خواسته بودند در زندانها مورد شکنجههای شدید و تجاوز بیرحمانه قرار میگرفتند، سرکوبی نظاممند از لحاظ روحی و جسمی آغاز شده بود و این خشونت و سرکوبها به شیوههای مختلفی همچنان ادامه دارد.
دههی ۶۰ در ایران از تاریكترین و دهشتناكترین دورانهای تاریخی است، قتلعام وحشیانهای که هیچگاه از اذهان مردم پاک نخواهد شد.
بر اساس شیعهی اثنیعشری كه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مذهب رسمی كشور است، دختران قبل از اعدام باید مورد تجاوز قرار میگرفتند چون به باور آنها دختران باکره بعد از اعدام به بهشت خواهند رفت، تفکری به دور از انسانیت بر این حاکمیت پلید سایه افکنده است.
حتی بعد از اعدام این دختران متجاوزین با جعبهی شیرینی به سراغ خانوادهی دختران اعدام شده میرفتند و خود را داماد آنان معرفی میکردند. با اعمال خشونت و ایجاد رعب و وحشت خانوادهها را به سکوت وا میداشتند. با این ضربات روحی و روانی و برخوردهای خشونتبار این خانوادهها هرگز نتوانستند به زندگی عادی خود برگردند.
این نظام متجاوز و متحجر، زن را دارائی و مُلك مرد دانسته و هستی و نیستیاش را متعلق به او میداند. زن ناموس مرد به شمار رفته و باید از آن نگهداری و مواظبت كند. این امر ریشه در به مالكیت درآمدن تاریخی زن توسط مرد دارد. هم اكنون بیناموسی به عنوان یك دشنام و قبحی اجتماعی در جامعه نهادینه شده است.
در خاورمیانه زنان به نام دفاع از ناموس همچنان مورد آزار و خشونت قرار میگیرند و به قتل میرسند، امروزه هم بارها شاهد بودهایم دختران برای خاتمهی جنگ و ایجاد صلح در بین طوایف و خانوادهها بعنوان خونبس یا فیصله رد و بدل میگردند و یا در عوض بدهی به طلبكار سپرده میشوند.
موارد گفته شده از تاثیرات نظام استعماری بر ملتها و خلقهاست که در نهایت باعث میشود جوامع از اخلاق انسانی و آداب و رسوم خود دور شوند و زنان در این بین قربانیان اصلی میباشند.
هرچه پیش میرویم جنگ قدرت در خاورمیانه ابعاد وسیعتری مییابد و به موازات آن اعمال فشار بر زنان نیز بیشتر میشود. خشونت و آزار بخشی از زندگی آنان شده است،چون در مذهب، جامعه، خانواده و قانون مورد حمایت قرار نمیگیرند.
بعنوان مثال در کشور ترکیه شاهد بیشترین آمار تجاوز و قتل زنان هستیم و متاسفانه این متجاوزین از افراد پلیس و نیروهای امنیتی میباشند و نه تنها مجازات نمیشوند بلکه مشوقهایی نیز دریافت میدارند.
افکار تجاوزگرانهی حاکم بر فضای ذهنیتی ترکیه، زندگی زنان را در خیابان، خانه و محل کارشان تهدید میکند. وقتی نتوانستند صدای برابرطلبی زنان را خاموش کنند به تجاوز و کشتار متوسل میشوند تا ترس از حاکمیت را در وجود زن نهادینه کنند.
با این تهدید و خشونتها میخواهند، به لحاظ جامعهشناسی زنان را از عرصهی سیاست و مدیریت جامعه حذف نمایند، ارادهی آنان را سست نموده و در جهت اهداف خود بکار گیرند.
بر همین اساس اردوغان دستور داد هر زن حداقل باید سه فرزند داشته باشد و در همان حال خامنهای نسخهی مشابهی را برای زنان ایرانی میپیچد.
دولتها از پتانسیل زنان در اداره امور کشورهایشان واهمه دارند، بعنوان مثال ایران و عراق هنوز نتوانستهاند ازدواج در سنین پایین را منع نموده و ما سالانه شاهد افزایش آمار کودکهمسری هستیم. زن قبل از آنکه از جایگاه خو در جامعه شناخت پیدا کند او را وارد زندگی زناشویی مینمایند و وظایفی را بر او تحمیل میکنند كه در تضاد با توان و فهم او از خود و جهان پیرامونش است. ازدواج در سنین پایین سیطرهی ذهنی نظام مردسالار را تحت حاکمیت دولتها تسریع نموده و پایا مینماید. از لحاظ روحی و جسمی زن را در قفس مرد به اسارت درمیآورد و این حق مالکیت مرد بر زن معنا و مفهوم زندگی را برای زن از بین میبرد.
خشونت و انکار زنان در جوامع توسعه نیافته، تنها از لحاظ شكلی با هم فرق دارد، اما هدف كلی تمامی آنها همانا بردگی زنان است.
خوشبختانه امروز شاهد مقاومت و اعتراضات جنبشهای زنان علیه ذهنیت مردسالار جوامع هستیم، مبارزات و تلاش این جنبشهای زنان علیه تفکرات زنستیزانه، از سوی دولتها و نظامهای مردسالار به صورت تهدید نگریسته میشود.
خشونت هر چه ابعاد وسیعتری بیابد و عمق آن بیشتر شود این اعتراضها و جنبشها نیز شکل وسیعتری بخود میگیرند. نخستین تجربه از این نوع جنبشها از شیلی تحت عنوان «لاس تزیس» آغاز شد و سراسر جهان را دربرگرفت. این جنبش، زنانِ جهان را به مقاومت در برابر ظلم و خشونت و نابرابری اجتماعی دعوت کرد و نشان داد زنان در هر گوشه از جهان که باشند دردهای مشترکشان آنها را گرد هم میآورد.
همانطور که در خاورمیانه هم بعد از جنبشهای ۲۰۱۱ و حضور گستردهی زنان در آن انقلابها شاهد این مهم بودیم.
در این سیستمهای دولتی که مردسالاری حرف اول را میزند، روزانه زنان زیادی به قتل میرسند. در مقابل، زنان چیزی برای از دستدادن نمیبینند و جسورانه به خیابانها میریزند و مبارزه را رنگ و رونق میبخشند.
در کشورهای تونس، مصر و لبنان زنان با سرودهای انقلابی عرصه را بر حکومتها تنگ نمودند و الهامبخش مبارزات رهایی دیگر ملتها نیز شدند.
در همین حال در کشورهای عراق، ایران و افغانستان نیز زنان همگام با دیگر مبارزان آزادیخواه در مقابل نظام مردسالار قد علم میکنند.
بر همین اساس زنان زندگی را به میدان مبارزه برای آزادی و برابری مبدل کردهاند و چه بسیار زنانی که بدست نیروهای مخفی دولت شناسایی و ترور میشوند و یا اینکه به زندانها انتقال داده شده و از سرنوشت بسیاری از آنان اطلاعی بدست نمیآید. آمار ترور فعالان حقوق زن در خاورمیانه بسیار بالاست، زمانی که نظام با تجاوز، اسیدپاشی، زندان و شکنجه نتوانست مقابل اراده و خواست زنان بایستد آن زمان دست به دامان ترور میشود، ترورهایی نظیر، ترور رهام یعقوب فعال زن در بصره و ترور روزنامهنگار بلوچ شاهینه شاهین از این دست ترورها بودند.
هر تلاش و فشاری بر جنبش زنان نتیجهی معكوس دارد و دیری نمیپاید که این ذهینت مردسالار دولتها یکی پس از دیگری با مقاومت زنان فرو میپاشند.
اما مسالهی مهم در جهان و خاورمیانه چگونگی دستیابی به اتحاد و همدلی و یکرنگی میان زنان خواهد بود. زنان باید دارای سازماندهی نظاممندی بر پایهی اراده و افکاری منسجم باشند تا بتوانند تحولاتی سترگ و شگرف را زیستجهان زنان بوجود بیاورند.
زنان میتوانند با ایجاد یک سیستم مدیریتی مختص به خودشان زندگی عاری از جنگ و ناآرامی را به خودشان و نسلهای بعد هدیه دهند. زمانیکه زنان نتوانند از هر حیث به خودمدیریتی دستیابند، در اصل نمیتوانند مالک بدن خویش نیز باشند و از خود دفاع كرده و از همدیگر حمایت به عمل آورند و نمیتواند از جنگ و خشونتی که به لحاظ روحی و جسمی وی را مورد هجوم قرار داده رهایی یابد. تلاش و مقاومت زنان مهر تاییدی بر هویت و مبارزات زنان در طول تاریخ خواهد بود و لازمهی پیروزی، اتحاد و همبستگی زنان جهان است که میتواند خاورمیانه را به صلح و زندگیای به دور از جنگ و خونریزی رهنمون شود.◻️
* عضو شورای اجرایی جامعه زنان روژهلات کوردستان (کژار)