◼️ استقرار آزادی، دمکرسی و جامعهای مدنی، نیازمند مقدمات و پیش زمینههایی است همانند ساختار مناسب اجتماعی، سطح رشد و توسعه اجتماعی و اقتصادی. بستر مناسب با بینش و تولرانس سیاسی ساختار مدیریتی که برابری آحاد جامعه را در عمل پیروی نماید. فقدان هریک از آنها، دستیابی به آزادی و دمکراسی را در جامعه بسیار دشوار خواهد کرد. مشکل بخشی از روشنفکران معاصر ایرانی به مشکلات جامعه به شکل ریشهای و تاریخی نگاه نمیکنند بلکه قسمی آن را لحظهای و سطحی ارزیابی کرده و بر اساس آن بینش به مسائل جامعه مینگرند. مشکلات در بطن جامعه به ساختار و بافت فرهنگی در پیوند با آزادی و دمکراسی گره خورده است. لذا همزمان با مبارزات سیاسی علیه قدرت حاکمه بسترسازی برای پیشرفت فرهنگی و ساختار جامعه امری ضروری است که در شکلگیری سیستم آینده جامعه دخیل خواهد بود. به زبانی دیگر تنها تغییر رژیم سیاسی مشکلات جامعه را حل نخواهد کرد بلکه همان مشکلات را به آینده واگذار خواهد نمود.
اگر آزادیخواهان آزادی دیگران را پایمال بکنند، اگر حق ابراز افکار دیگری را مغایر با اصول بنیاد فکری خویش قلمداد بکنند و بنیان فکری خویش را مبنای معیار دمکراسی قلمداد نمایند، خود به صف دیکتاتورها پیوسته و به مراتب از خواست آزادیخواهی فاصله میگیرد. به زبانی دیگر تراژدی تکرار یا بازتولید استبداد و خودکامگی سیاسی در منطقه را ورق خواهد زد.
مشکل اساسی جامعه ایران یک مشکل ساختاری، معرفتی و فرهنگی، بلاخص مدیریتی است که به همین اعتبار، نیازمند مهندسی اجتماعی و یک پیکار تاریخی است. ادغام اقتصاد روستایی در قرن اخیر در اقتصاد شهری، فقدان یک ساختار مدرن اجتماعی و نیز ادغام شعارها و آرمانهای عرفی و مذهبی و تقلیدی با مفاهیم سنتی، و مداخلات قدرتهای جهانی در امور منطقه و همزمان همراستا و همگون نبودن پارادایم سیاسی حاکم با بستر رئالیته ساختاری جامعه، بسترساز دیکتاتوری در منطقه شده است. دوران مشروطه سلطنتی و بعد از جنگ جهانی اول در ایران با همین ساختار و بینش و پارادایم عاریهای حاکمیت را با دیکتاتوریت همگون نموده و سدی در مقابل بسترسازی دمکراتیک گشته و سنتری برای بازتولید بینش دیکتاتوری در سطح خرد و کلان گشته است.
ایران یک جامعه هموژن نیست و گروههای متفاوت اتنیکی، مذهبی و اقشار متفاوت در این سرزمین زیستهاند، لذا در جامعه پساجمهوری اسلامی با بینشهای ناسیونالیستی و اقدارگرایانه مرکزی، گذار بسوی دمکراسی سرابی بیش نخواهد بود. جامعه مدنی زمانی کارا خواهد بود که بر روی بستری دمکراتیک نهاده شده باشد. عملکرد روزانه با ضروریات و ملزومات یک جامعه مدنی بایست همراستا قرار بگیرد و همزمان از سیاستهای پوپولیستی در این روند دوری کرد و مبنای پراکتیک قرار نگیرد. شعور و عقلانیت سیاسی را جایگزین شور و هیجانات عاطفی نمود.
خلقهای ایران بیش از هر کسی در ایران متحمل تخریبات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و هویتی از طرف حاکمیت مرکزگرای شوونیست عظمت طلب گشته است، چه شوونیزم سلطنتی و چه شوونیزم مذهبی و یا نوع شوونیزم دیگری باشد، لذا کوپیهپردازی تعدادی از بینوایان سیاسی در خارج از ایران، جبران گذشته این نوادگان را نخواهد کرد و مردم راه رسیدن به دمکراسی را بر اساس مشارکت تودههای محروم جامعه و بنیان ساختار و مدیریتی دمکراتیک و خلقی را در پیش خواهند گرفت و خلقها و تودههای محروم، راه رهایی خود را قلم خواهند زد. مشارکت تودهها و خلقهای ایران در مبارزه با دیکتاتوری امری حیاتی است و انتظار برخی محفلها از گدایی حقوق دمکراتیک خلقها، دور از شعور سیاسی میباشد و با این بینش راهشان به ناکجاآباد خواهد کشید.
کوردستان امروز کوردستان سده نوزده و سده بیستم نیست که به شکل ابژه به آن نگریست و به ابزاری برای کسب قدرت خود از آن استفاده نمود. کورد آزادیخواه با پارادایم آزادی به میدان آمده است و پروژه آزادی همه خلقهای منطقه و ایران را در سده بیست ویکم به اجرا در خواهد آورد. با گدایی سیاسی عدهای، مشروع بودن و حقطلبی خلق کورد و خواست آزادیخواهی تقلیل نخواهد کرد. گدایی حقوق خلقها دور از شعور سیاسی و انقلابی میباشد و هر کس که خود را در صف آزادیخواهی میبیند بایست جبهه خود را از هم اکنون در مقابل دیکتاتوری و شوونیزم حاکم تعیین نماید و در مبارزه بر علیه دیکتاتوری چه جمهوری اسلامی باشد و چه سلطنتی از هم اکنون با اراده خلقها به میدان آمده و راه پیروزی را رقم بزنند.◻️
* رئیس مشترک حزب حیات آزاد کوردستان (پژاک)