رِدور ۲۶ روز با پیمانی که برای آزادی بسته بود، مقاومت کرد
رِدور یک ماه مقاومت کرد. قولی که به رفقایش داد، وعده وفاداری به ارزشهای آزادی را تکرار کرد. با اینکه عرق از پیشانیاش، خون از بدنش جاری بود، جنگید.
رِدور یک ماه مقاومت کرد. قولی که به رفقایش داد، وعده وفاداری به ارزشهای آزادی را تکرار کرد. با اینکه عرق از پیشانیاش، خون از بدنش جاری بود، جنگید.
گریلا ردور در راه مقاومت خود را فدا کرد و نماینده روح آپویی شد. به برکت ایمان، سفر با اراده، با طی راهی طولانی، ردور آشکار میشود. مقاومت او عمل به وعده بود.
فرزند خلقی که در مقابل استبداد ایستادند. در گرمای تابستان دو صحنه و یک صدا در اخبار پخش میشود. تمرکز روی صدای درگیری گریلا در کوههای باکور است. چند کبری در آسمان بدلیس/خیزان گشتزنی میکنند. سربازان ترک با اینکه میدانستند موفق نمیشوند، اما او را محاصره کردند. قهرمانی پشت به درختی، رو به سیپان ، رو به کوه نمرود نشسته بود. صدایی شنیده میشود، سربازها همه به اطراف نگاه میکنند، هیچ کس نمیداند صدا از کجا آمده است. با فریاد صدای «ای مردم من، من برای شما میهنی را میگذارم» به گوش مردم میرسد.
چه چیزی این مقاومت را در شخص ردور به کوههای باکور رساند؟ با اینکه میدانست تنهاست، او مانند یه ارتش بود. چه چیزی به او این شهامت را داد؟
گوون اوزجان (رِدور سیسَر) در روستای زیرنه در ناحیه نورشین بدلیس به دنیا آمد. با زحمات یک مادر و پدر وفادار به سرزمین خود، نام «گوون» بر او نهاده شده و این چنین رشد میکند.
او دوران کودکی خود را با شناخت طبیعت سپری کرد. اولین دوستان او گوسفند و بزهایی بودند که او آنها را چوپانی میکرد. او دوران کودکی خود را با گوش دادن، لبخند زدن و فروتنی گذراند. او از طبیعت آموخت، هر چه بیشتر آموخت، خود را بیشتر شناخت.
بعد از اینکه کمی بزرگتر شد، برای تامین معاش خانواده به کار ساختمانی پرداخت. او مانند بسیاری از جوانان کورد، در شهرهای کشوری که هرگز نمیشناخت، کارهای ساختمانی انجام داد. کار و زحمت را تشخیص داد و قوی شد. صدا و زبانی که در شهر میشنید، برایش بیگانه بود، زبانش ممنوع بود، صدایی که میشنید صدای مردمش نبود. بیگانه بود. هر وقت میتوانست به روستای خود یعنی سرزمینش برمیگشت.
در بهار ۲۰۱۱ با گریلا ملاقات کرد. این صدایی بود که دنبالش میگشت، این کلماتی بود که میخواست به آنها گوش کند، این زمینی بود که میدانست وجودش روی آن است، این زندگیای بود که از آن صحبت میکرد. او آینده خود را در چشمان گریلا میدید، آن را در سلاح، رفتار و اخلاق گریلا میدید. او آنها را دنبال کرد، برای آزادی به دنبال گریلا رفت. هر چه بیشتر یاد میگرفت، بیشتر دوست میداشت، هر چه بیشتر دوست میداشت، بیشتر وابسته شد، هر چه بیشتر وابسته شد، بیشتر به مهارتهایش ایمان آورد.
گوون اوزجان در سال ۲۰۱۵ با اعتقاد به جنگ حق طلبانه گریلا علیه اشغالگری به کوهستان رفت. کوهستان برایش بیگانه نبود. در گارزان به زندگی گریلایی پیوست. اینجاست که او جنگیدن را یاد گرفت. ریشههای اصیلش قوی بود. و قول داد که به زندگی وفادار خواهد ماند، در راه روشن آزادی خود را در میدان پکک تثبیت خواهد کرد. او همچنین نام خود را حقیقت سفرش گذاشت: رِدور سیسَر.
کلاشی در دست داشت. او روش گریلایی را یاد گرفت. برای آماده شدن برای مقاومت خوب میدانست که باید دشمن را بشناسد. او مدتها میدانست که باید حقیقت خیانت و حقیقت مقاومت میهنش را بشناسد. او جنگجو بودن را آموخته بود.
ردور سیسر تصمیم گرفته بود در برابر دشمنانی که میخواهند مردم و میهنش را نابود کنند، مقاومت کند. او با وعده خود، صلیب را بر پشت خود گذاشت و در سال ۲۰۲۱ به گارزان بازگشت. ردور این بار کودک نبود. دلش پر از فلسفه رهبری بود.
با راهپیمایی که هر قدم بر شوق قلبش افزوده میشد، قول انتقام گرفت و به سمت کوههای باکور کوردستان حرکت کرد. او قبلا هدفش را مشخص کرده بود. در ژوئیه ارتش اشغالگر ترکیه که دشمن کوردهای با کرامت است با عملیاتی به سمت بدلیس/خیزان حرکت کرد. این عملیات اشغالگرانه او را بار دیگر به یاد وعدهها و اهدافش انداخت. ارتش اشغالگر ترکیه به دنبال ردور رفت. سربازان فاشیست ارتش ترکیه که از قهرمانی بیخبرند، در میدان پخش میشوند. سربازان با شلیک گلوله روبرو شدند و نمیدانستند گلولهها از کجا میآیند. جنگ آسان نبود، جنگیدن در مقابل ردور برای اشغالگران آسان نبود. گریلا ردور هر اشغالگری را که به او نزدیک میشد، نقش بر زمین میکرد. ردور مجروح شده بود، شال دور سرش حالا قرمز شده بود.
ردور یک ماه مقاومت کرد، ۲۶ روز مقاومت کرد، هزار و پانصد و شصت دقیقه مقاومت کرد. هزاران لحظه، وعدهای را که به رفقایش داده بود، وعدهای که به ارزشهای آزادی داده بود، را تکرار کرد. خون از پیشانیاش جاری بود، خون از بدنش جاری بود و جنگ ادامه داشت. گلولههایش را یکی یکی میشمرد. لباسهای آغشته به خونش را در آورد و پس از دمی همهی انرژی خود را بر سر اشغالگران خالی کرد.
او در تاریخ ۳۰ ژوئیه به درجه شهادت رسید، به عنوان خطی در تاریخ انقلاب مردمش جای گرفت که آزادی حق این مردم است.