برای ارزیابی صحیحی از جامعه، خانواده، حقیقت زن-مرد بایستی پیش از هر چیز در مورد واقعیات هر موجود زنده و موجودیت سخن گفت. هستی را به طور صحیح تعریف نمودن و تفسیر آن در واقع رسیدن به حقیقت است. زیرا در عصر کنونی طبیعت و جامعه از گوهره و واقعیت خویش دور ساخته شده است. رهبر آپو میگوید: واقعیات اجتماعی برساخته میشوند" یعنی حقیقت جوامع توسط خود جوامع برساخته میشوند. اگر به تاریخ پنجهزار ساله نظری بیافکنیم خواهیم دید از هر نظر جنسیتگرا است. جامعه از سوی قدرتهای فرادست تکبعدی گشته است. زنان همچون یک هستی، موجودیت آنان به سوی نابودی سوق داده شده است. زمانیکه به واقعیت جامعه مینگریم میبینیم که هستی فرایندی دوآلیته است. سرشت جامعه، حیات و کیهان دوآلیته بوده و این دیالکتیک زندگی است. بدون شک بخشی از این دوالیته زن و دیگری مرد است.
اگر این دوالیته در مسیر صحیح خود جریان یابد و در نظم آن دخالتی صورت نگیرد، هیچگاه مشکلی پیش نخواهد آمد. اما اگر در جریان صحیح این دوالیته دخالت صورت گیرد بدون شک همانطور که در پنجهزار سال گذشته مشاهده نمودیم، در میان جوامع بشری میل به نابودی یکدیگر و بحران اجتنابناپذیر خواهد بود. این بحران بیش از همه زنان را تحت تاثیر قرار داده است. امروزه میلیونها انسان در جهان زندگی میکنند و نیمی از این جمعیت را، زنان تشکیل میدهند و به دلیل حاکمیت ذهنیت جنسیتگرا و قدرتمحور زنان درون بحران قرار دارند. به اشکال مختلف نابود میشوند در حالیکه وضعیت دشوار زنان، مردان را نیز درون بحران قرار خواهد داد. همانگونه که بارها گفتیم برای ارزیابی وضعیت یک جامعه میباید ابتدا به شرایط زنان آن نگریست. زمانی که زنان یک جامعه برده باشند، بدون شک آن جامعه نیز برده خواهد بود. بهاین دلیل میگوییم آزادی زنان در واقع آزادی جامعه است.
رهبر آپو خانواده را بهعنوان نخستین کمون و نهاد جامعه ارزیابی مینماید. علاوه براین میتوان خانواده را به عنوان نهادی تفسیر نمود که از سوی تمدن بیش از هر نهاد دیگری از واقعیت و گوهره خویش تحریف گشته است. زیرا در دوران جوامع طبیعی فرم خانواده بهصورت کلان بوده است. کلان، توسط زنان مدیریت میگشت و کلانها با حضور و مشارکت زنان، مادر-زن و یا به عبارت دیگری "خداوند" تعریف و شناخته شده است. البته باید توضیح داد که چرا فرم کلان را به خانواده مشابهت میدهیم؟ زیرا اگر حقیقت جوامع نخستین را به درستی درک نماییم، امروزه توانایی برساخت حیاتی صحیح را کسب خواهیم نمود. زیرا در کلانها، هوموهابیلیس (هابیلیس؛ در زبان انگلیسی بهمعنای انسان دانا و فرزانه است)، یعنی کسانی که دانا بوده و توسط آنان، ابزارهای ابتدایی ساخته میشوند و براساس حیاتی که بنا مینهند، نیازهای زندگی خود را با دستان خویش میسازند. با گذشت زمان، کلانها همانند خانواده گرد یکدیگر آمده و براساس احتیاجات زندگی خود، حرکت میکنند. به شیوهای آمپریک (آزمون)، خود را پرورش و آموزش میبینند. دفاع و محافظت از خویش را براساس نیازهای زندگی خود، تبیین نموده و با گذشت زمان پیشرفت حاصل میگردد. این حیات با پیشاهنگی زن-مادر به شکلی مساوی و کامل بوده و در تمامی عرصههای زندگی رنجبر و زحمتکش و تولید کننده بوده و در میان یک تعادل سازنده زندگی میکنند. هیچگاه نیازی به دروغ و ریاکاری نمیبینند و قدرت و استعمار جایگاهی در میان آنان ندارد. زندگی سرشار از امنیت و آرامش است. این ویژگی از ویژگیهای دمکراتیک و کمونال بودن است و از خصلتهای کلان میباشد. میتوان گفت واقعیت کلان، خانواده و جامعه طبیعی است. این نیز یکی از نشانهها و معیارهای زندگی مشترک آزاد است. زیرا زنان همواره نقش پیشاهنگی بر عهده داشتند و کلانها نیز با زنان تعریف و شناخته میشوند و تاثیر مردان بر روی خانواده وجود ندارد و شناخته نمیشوند. فقط دایی و فرزندان شناخته میشوند.
زمانی که بیشتر در این مورد تحقیق و مطالعه میکنیم، میبینیم بخش اعظمی از تاریخ با مدل خانواده و معیارهای زندگی مشترک آزاد بوده است. در این مدل، برابری و مساوات هر زمان وجود داشته است. به وضوح میبینیم فرادستی، زورمداری و فشار وجود ندارد. اصطلاح و عباراتی همچون "مرد خانواده" و یا " رئیس خانه" و همسر در میان جامعه رواج نیافته بود و بسیار بعدها در میان جوامع رواج یافت. این مفاهیم زمانی در میان جوامع نهادینه گشت که مردان بهتدریج تاثیر آنان پررنگ گشت و قدرت خود را تثبیت نموده و دروغ، حیله، جنگ و هیرارشی ظهور نموده و بعد از این رویدادها، واقعیت جامعه باژگونه شده و گوهره جامعه و طبیعت به سوی نابودی سوق داده میشود.
رهبری میگوید: "در این لحظهی تاریخی است که زندگی مشترک آزاد ضربه میخورد و از جریان اصلی خود خارج میگردد. زیرا زندگی اشتراکی و مساوی بسیار کمرنگ گشته است. جامعه، طبقاتی و دولتی گشته است. ابتدا در اجتماعی بودن سپس در خانواده تغییر ایجاد گشته و در روابط زن و مرد، ازدواج و زندگی مشترک تغییرات منفی ایجاد میگردد. ازدواج-خانواده-همسر در میان تمامی جوامع تحمیل میگردد. یعنی وجود ازدواج و خانواده اجتنابناپذیر گشته است. نهاد خانواده بهتدریج تقدیس گشته در حالیکه در تاریخ و در بسیاری از جوامعی که زنان مدیریت جامعه را برعهده داشتند، ازدواج وجود نداشت. در جامعه به شیوههای متفاوت زندگی جمعی وجود داشته است. هر دو جنس برای تداوم هستی و نسل خود، نهادی بهنام خانواده تاسیس میکنند. مطابق اسناد و مدارک تاریخی خانواده و ازدواج در تاریخ بشریت مدت کوتاهی زیسته میشود و هنوز به دو درصد نرسیده است و اگر باهم بودنی هم باشد بهصورت خانواده و با ازدواج نبوده است. اما میبینیم در درازای تاریخ شیوه زندگی بهصورت خانواده کوتاه است با این وجود در عصر کنونی بسیار تقدیس یافته است.
نهادهایی همچون خانواده با چه اهدافی برساخته شدهاند؟ خانواده و مفهوم آن در میان تمامی جوامع وجود دارد و فقط نام آن متفاوت است. ما چگونه تعریف نماییم؟ در هر جامعه و در میان هر ملتی ماهیت و فرم خانواده مشابه بوده و با یک دیدگاه و رویکرد تابه امروز آمده است. اگر تعاریف جامعهشناختی را ببینیم تعریف ما را تایید میکند. میگویند: " زنان با خانهداری و فرزندآوری تعریف گشتهاند" و نقش زنان براساس معیارهای جنسیتگرا تعریف و تعیین گشتهاند.
در دوران علم و فلسفه نیز در مورد زنان چنین دیدگاهی وجود دارد" تنها برای زادوولد میتوان با زنان بود" و در دیدگاه دینی در مورد زنان میگویند مزرعهای که میتوان به دلخواه شخم زد. زیرا زنان، مردان ناقصی هستند و دوستی با زنان امکانپذیر نیست. چنین دیدگاه و رویکردی از تاریخ تا به امروز تداوم یافته است. در واقع حقیقت این است که" زنان پایهگذار خانه است" اما نظام این حقیقت را وارونه ساخته و امروز میگوید: مرد، رئیس خانه است. این موضوع باعث شده زندگی برابر و مشترک نابود و سیستم طبقاتی فرادست و ایجاد گردد و به تبع آن زنان بهعنوان جاریه در قصرها به کار گرفته شدهاند و به تدریج چندهمسری برای ارضا و سرور مردان رواج مییابد. این پدیده بعدها بهصورت یک نظام گسترده درمیآید. اما این نظام بیش از همه در خاورمیانه اشاعه یافته و تاثیرات آن بیشتر است و از سوی ادیان و مذاهب در میان جوامع حاکم گشته و از طریق دولتها مورد تشویق قرار میگیرد و امروزه هم توسط آن، بر دامنه آن افزوده میشود.
همانند دستگاه دولتی، در نهاد خانواده نیز تحکم و قدرتطلبی مردان وجود دارد. خانواده در این دستگاه فرم اصلی و ابتدایی خویش را از دست داده است. خانواده در واقع ماکتی از دولت، میکرودولت و پروتوتیپی از دولت است. دولت و سیستم اداره نمودن جامعه چگونه باشد، در خانواده نیز مردان بههمان شیوه حکمرانی میکنند. مردان صاحب خانواده، زنان و فرزندان هستند. این بدین معنا است که زنان و فرزندان، ملک مردان هستند و فرزندی که مادر نه ماه در رحم خود پرورش میدهد متعلق به مرد است و زنان به اندازه مردان بر روی فرزندان خود دارای حق نیستند.
میتوان گفت خانواده برای زنان در جوامع کنونی به مثابه قفس است. سیستم دولتی کنونی در واقع فرایند زیگوراتهای جوامع آغازی هستند. زنان در این زیگوراتها برای پول مورد سوءاستفاده قرار میگرفتند. راهبان، دانا و زیباترین زنان را از خانوادههای متمکن گرد آورده و آموزش میدادند و بهکار میگرفتند. رهبری در این مورد میگوید: زنان با این وضعیت، دیگر فاحشههای مقدس هستند. دولت به نهاد خانواده نیز نفوذ نموده و در همه حوزههای زندگی مسائل و مشکلات را تعمیق بخشیده است. در همه رویکرد و دیدگاهها ذهنیت ملکیتگرایی را نهادینه ساخته و خانوادهای که توسط مردان اداره میشود، باگذشت زمان بردگی در آن عمیقتر شده است. مثلث سیستم خاندانی- اقتدارطلبی -دولتی تحکیم و نهادینه شده است. این نهاد بیش از همه زنان و کودکان را قربانی ساخته است. هدف، تحمیل اقتدار به زنان و فرزندان و بنا نهادن واقعیات جامعه بر اساس قدرت و بردگی است. چنین رویکردی از حقیقت جامعه طبیعی بهدور است. بهاین دلیل از ابتدای تاسیس نهاد خانواده چنین نگرشی راه بر مشکلات بسیاری گشوده است. در نهاد خانواده دولتی زنان دارای اراده مستقل نیستند و حقوق آنان پایمال میگردد و با وجود همه زحمات و رنجی که متحمل میگردند، رنج آنان نادیده انگاشته میشود. زنان در طول تاریخ همواره سرکوب شده و با خشونت روبهرو گشتهاند زیرا مطابق ذهنیت دولتی، ملک و ابژه هستند. فرزندان نیز به همراه مادران سرکوب و مورد خشونت قرار میگیرند.
در مورد خانواده و زیربنای آن که براساس قدرتطلبی و جنگ در سیستم دولتی بنا گشته، صحبت نمودیم. رهبری بسیاری از خطاها و کمبودها و ارزیابیهای ما در مورد خانواده را تصحیح نمود به ویژه رویکردی را که به تمامی سیستم خانواده را رد نماییم را مورد انتقاد قرار داد و در این مورد افزود: خانواده واقعیتی اجتماعی است و البته باید باشد اما بایست فرم کنونی آن تغییر یابد و بهعنوان آلترناتیو شکل خانواده دمکراتیک را ارائه داد. این آلترناتیو همانند رهنمودی برای ما است تا براین اساس فعالیت نماییم و بنیان خانوادهای دمکراتیک و آزاد را در جامعه پایهریزی نماییم. چنین فرمی از خانواده معیار زندگی مشترک آزاد و رهنمود حیاتی سوسیال با فرد سوسیالیست و دمکرات است.
همه ما نیک میدانیم زنان در خانواده دارای نقش اصلی هستند. زنان ستون خانه هستند و همانگونه که هیچ بنایی بدون ستون توان ماندگاری ندارد و فروخواهد پاشید در خانواده نیز بدون زن-مادر خانواده موجودیت نخواهد یافت. ما درسهای نخست زندگی و دانش را از زن-مادر فرامیگیریم. سپس وارد سیستم آموزشی نظام گشته؛ اما آموزش نخست و مهم دارای نقش تعیین کنندهای است زیرا فرد در خانواده شخصیت، اخلاق، معیارهای انسانی و وجدانی را فرامیگیرد و مادران در این مورد نقش اصلی را ایفا میکنند. زن-مادر معیار و مبانی اجتماعی بودن را تعیین میکند. علاوه براین یکی دیگر از نقشهای زنان ایجاد پیوندهای مستحکم و وحدت میان اعضای خانواده و توسعه دادن به زندگی کمونال است و این مهم با هوش عاطفی زنان و حس احترام به واقعیت میپیوندد. اگر میگوییم باید نقش زنان، طبیعت و ویژگیهای آنان به درستی تحلیل گردد لازم است جامعه نیز مبری از جنسیتگرایی بوده و ابعاد دمکراتیک و آزادی را در خود توسعه بخشد و با معیارهای عدالت و برابری با زنان برخورد نماید. در جامعه جنسیتگرا نقش زنان باژگونه شده و اراده او به رسمیت شناخته نمیشود و تمامی نقشها و وظایف او براساس ذهنیت مردسالاری تعیین و تبیین شده است. با چنین اوصافی نه واقعیت جامعه فئودالی و نه مدرنیته کاپیتالیستی قادر به حمایت و محافظت از زنان دارد. با آغاز مبارزات آزادیخواهی زنان، مادر-زن از نو تعریف گشت و آنان بار دیگر با اراده و هویت خود، شناخته و تعریف میگردند.
حال اگر به جوامع کوردستان بدون اینکه تفاوتی میام بخشهای آن قائل گردیم، بنگریم خواهیم دید نگرشی جنسیتگرا در قبال زنان وجود دارد. در بالا به نقش زنان در خانواده اشاره نمودیم. در کوردستان زنان همواره دارای اتوریته بوده و درمیان تمامی جنگها و مقاومتها حضور داشتهاند و زنان نامدار بسیاری در تاریخ زنان کورد وجود دارد که همیشه نقش پیشاهنگ در میان جامعه و خانواده داشتهاند. امروزه این واقعیت را میان بحبوحه جنگ و مقاومتی که زیسته میشود را مشاهده میکنیم. با اینحال این ویژگی را در صفحات تاریخ نمیبینیم زیرا هر چیز تحت عناوین کورد و کوردستان با قتلعام و نسلکشی روبهرو گشته است. نخستین سیاستهای دولتها علیه زنان وضع گشته است. نهاد خانواده از سوی طبقه فرادست و اقتدار مردان، ایجاد گشته است.
در دولت ایران نیز زنان تحت لوای عناوینی همچون دین، شریعت و مذهب به اشکال مختلف سرکوب و مورد خشونت قرار گرفتهاند. در حالیکه خلقهای ایران با فرهنگ زردشت و میتراییسم زیستهاند که این فرهنگها خود بر اساس برابری حقوق زن و مرد است. جامعه ایران موزاییکی از تنوعات فرهنگی و اندیشه است. اما ذهنیت دولت-ملت همهی این غنای فرهنگی را با عقلانیت تک بعدی تحت انحصار و استیلای خود قرار داده است. در این میان زنان ستمی مضاعف از سایر اقشار را متحمل میگردند.
در سیستم دولتی ایران هر روز قوانین جدیدی بر قوانین تبعیضآمیز در قبال زنان وضع میگردد. حجاب اجباری یکی از مصادیق قوانین زنستیز ایران در مقابل زنان است. وضع چنین قوانینی برای به اصطلاح به گناه در نیفتادن مردان است و باید زنان بهای آن را پرداخت کنند و اگر مردان مرتکب جرمی در برابر زنان گردند، باز هم زنان گناهکار و مقصرند. زیرا زنان در سیستم ملکیتگرای ایران، به عنوان ناموس تعریف گشتهاند و دیدگاههای ناموسی در ایران بسیار پررنگ است. رهبری در این مورد میگوید:"چیزی که بهنام ناموس زیسته میشود در واقع بیناموسی است." در سرزمینی که مستعمره گشته و روزانه زنان و کودکان کشته و مورد تجاوز قرار میگیرند، از کدام ناموس میتوان سخن گفت؟ این نگرش بیش از همه از سوی دولت-ملت و از طریق قانون و قواعد آنان اشاعه مییابد و برای رواج هرچه بیشتر نیز تشویق به انجام این اقدامات وحشیانه میکنند. چنین دیدگاهی که زنان، ناموساند نگرش کاملا اشتباهی است. ما باید ابتدا سرزمین و خاک خود را ناموس قلمداد نماییم. زیرا هر روز و در مقابل چشمان ما، به سرزمین ما تجاوز میشود. باید ابتدا از میهن خود دفاع نماییم.
در ایران و شرق کوردستان موضوع دیگری که بایستی مورد تحلیل قرار داد، ازدواج در سنین کودکی و یا به عبارت صحیحتری، پدیده کودکهمسری میباشد. هماکنون در بسیاری از کشورهای خاورمیانه، قوانین اجازه داده تا دختران به اجبار در سنین کودکی ازدواج کنند. دخترانی که باید در میان بازیهای کودکانه باشند، در سنین ده دوازده سالگی نوزادی در آغوش گرفته و وارد مرحلهی دشوار مادری میگردد. بهراستی میتوان زندگی این دختران را زندگی نامید؟ قربانیانی که امید و آینده آنان تباه میشود و از کودکی در گورستان زندگی مشترک آکنده از سختی قرار میگیرند.
در ماههای اخیر کارزاری در محکومیت این پدیده آغاز شد. کودکهمسری خود نوعی کشتن زنان است. کژار، کارزاری با شعار "در مقابل خشونت، متحد شویم، مبارزه نماییم و آزاد گردیم." آغاز نمود. این کارزار بعدها در همان چارچوب به مبارزه علیه کودکهمسری تغییر یافت که شعار آن " در مقابل کودکهمسری متحد شویم و مبارزه نماییم، ادامه یافت. این کارزار از سوی زنان مورد استقبال واقع گردید و در جامعه تاثیرگذار بود. امیدواریم این استقبال و هشیاری به فعالیت و افزایش سطح آن تغییر یابد و گامهای موثری در راستای رفع این پدیده سیاه برداشته شود. واقعیت جامعه را نمیتوان انکار نمود اما میتوان شکل کنونی خانواده را نپذیرفت و برای تغییر آن مبارزه نمود. مبارزات کنونی جنبش آزادیخواهی در راستای ایجاد جامعهای دمکراتیک و خانوادهای دمکراتیک است. تنها زمانی میتوان به چنین سیستمی دست یافت که ذهنیت مردسالاری از مناسبات و روابط زن و مرد رخت بربندد و زنان از موقعیت بردگی خارج گردند.
اگر از تحول در سیستم کنونی جامعه سخن میگوییم میباید ابتدا از نهاد خانواده آغاز نماییم. رهبر آپو مبانی و معیارهای نهاد خانواده آلترناتیو را ارائه داده و آن حیات دمکراتیک و آزاد است. براین اساس باید روابط و مناسبات تغییر یابند. باید در حوزه اجتماعی مدل ملت دمکراتیک شناخته شود و در مقابل خانواده دولتی مبارزه در راستای برساخت خانواده دمکراتیک صورت گیرد. ما زنان برای آباد نهادن جامعه آزاد و مبتنی بر ارکان دمکراسی باید مبارزات رادیکالی انجام دهیم و تمامی فرهنگ و قوانینی که دولت در جامعه تعیین و نهادینه ساخته را تغییر دهیم. اینگونه میتوان جامعه کمونال و برابر را بار دیگر احیا نماییم. مردان نیز باید در این راستا ذهنیت خود را تغییر دهند تا همراه با زنان حیاتی سرشار از برابری، آزادی، عدالت و زندگی مشترک آزاد ایجاد نمایند.