یادداشت

احتمالا قدرت‌های هژمونیک بطور سیستماتیک شکست بخورند، خلق‌ها نیز می‌توانند به طور سیستماتیک موفق شوند

تنش شدید، درگیری و جنگ‌هایی که خاورمیانه تجربه می‌کند، دگرگونی مدرنیته را ضروری می‌کند. بدون دگرگونی مدرنیته نمی‌توان بر مشکلات تشدید شده ملی و اجتماعی فائق آمد.

رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان

جنگ جهانی سوم یک واقعیت است و مرکز ثقل آن جغرافیا و محیط فرهنگی خاورمیانه است. حتی آنچه در عراق، که مرکز شدت جنگ جهانی سوم است، به وضوح توضیح می‌دهد که جنگ در اینجا مربوط به یک کشور نیست، بلکه در مورد منافع و موجودیت قدرت‌های هژمونیک جهانی است. این جنگ تنها با خنثی کردن کامل ایران، ایجاد ثبات در افغانستان و عراق و حذف چین و آمریکای لاتین از تهدید پایان‌پذیر است. بنابراین ما در میانه جنگ هستیم. اگرچه از نظر علوم اجتماعی گفتن قطعی هیچ چیزی صحیح نیست، اما جنگ ممکن است حداقل ده سال ادامه یابد (آخرین برنامه‌های استراتژیک ناتو نیز یک دوره ده ساله را پیش‌بینی کرده است). گاهی دیپلماسی و گاهی خشونت تشدید می‌شود. با بحران‌های شدید و کنترل شده اقتصادی در دستور کار مداخله خواهد شد. اولویت‌های مناطق تغییر خواهد کرد، اما به هر شکلی، جنگ در بسیاری از مناطق رخ خواهد داد. با این حال، وقتی این ماهیت اصلی جنگ در نظر گرفته شود، بهتر می‌توان فهمید که چرا عملیات ۱۹۹۸ علیه من در مقیاس بین‌المللی انجام شد و بزرگترین عملیات گلادیوی ناتو بود.

حمله به برج‌های دوقلو در نیویورک در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ که امکان توطئه بودن آن بیشتر است، در واقع تلاشی از سوی نظام سرمایه‌داری برای شروع «جنگ جهانی سوم» بود. اسلام رادیکال که در واقع توسط ناتو و در نتیجه توسط سیستم هژمونیک جهانی به عنوان دشمن جدید اعلام شده بود، پس از انحلال شوروی در دهه ۱۹۹۰، عملاً به عنوان یک نقاب ایدئولوژیک مورد استفاده قرار گرفت. در اصل، هدف برقراری کامل هژمونی سرمایه‌داری بود که پس از جنگ جهانی اول در کشورهای فرهنگی مسلمان خاورمیانه ناقص باقی ماند. به ویژه کشورهای به اصطلاح شورشی و عصیان‌گر مانند ایران، عراق، سوریه، لیبی و غیره هدف ادغام مناسب دولت‌ها در سیستم و به طور کلی تحکیم هژمونی جهانی ایالات متحده آمریکا بود. شکاف هژمونیکی که پس از جنگ جهانی دوم و فروپاشی نظام شوروی تحت هژمونی ایالات متحده آمریکا پدیدار شد، باید پر می‌شد. علاوه بر این، از ظهور چین، یک رقیب جدید احتمالی، جلوگیری خواهد شد. هدف از اولین اقدام علیه افغانستان، اقدام فوری و اتخاذ ابتکار عمل برای جلوگیری از پر کردن شکاف هژمونیک در آسیای مرکزی توسط روسیه و چین بود. القاعده و طالبان نیروهای ابزاری برای این منظور بودند. در صورت تمایل، می‌توانستند در عرض بیست و چهار ساعت به آنها خاتمه دهند. اما برای مشروعیت جنگ، حضور آنها باید مدام در دستور کار قرار می‌گرفت.

انحلال اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه ۱۹۹۰ مشکل شناسایی یک دشمن جدید برای هژمونی جهانی سرمایه‌داری (قدرت پیشرو، ایالات متحده آمریکا) را ایجاد کرد. در نتیجه، بر اساس امنیت اسرائیل، رادیکالیسم اسلامی به عنوان یک تهدید یا دشمن جدید اعلام شد. این واقعیت نوظهور جدید نیازمند بازنگری در موقعیت اسرائیل در منطقه است. ساخت اسراییل مانند ساخت هیچ دولت-ملت منطقه‌ای نیست و نمی‌تواند باشد. اسرائیل پس از نابودی آگاهانه امپراتوری عثمانی به عنوان قدرت اصلی هژمونی جدید منطقه طراحی و ساخته شد. اسرائیل، قدرت هژمونیک جدید منطقه، برای خاورمیانه همان چیزی است که هژمونی بریتانیا و آمریکا برای جهان است. اسرائیل نه تنها یک دولت-ملت کوچک یهودی است، بلکه یک قدرت هژمونیک بزرگ نیز هست. همانطور که ساخت دولت-ملت‌ها زیربنای مشکلات اساسی کنونی خاورمیانه است، مسئله کورد نیز از همین ساخت نشات می‌گیرد. نقشه سیاسی خاورمیانه که در طول جنگ جهانی اول ایجاد شد، برای ایجاد مشکلاتی ترسیم شد که حداقل یک قرن طول بکشد. منطق پشت ساخت همه دولت-ملت‌ها در خاورمیانه مبتنی بر حل مشکلات اجتماعی موجود نیست، بلکه مبتنی بر حفظ این دولت-ملت‌ها در میان رژیم‌های جنگ داخلی و خارجی دائمی با چند برابر کردن مشکلات است. دلیل اصلی این امر، ساخت اسرائیل به عنوان هسته اصلی قدرت‌های سلطه‌گر است. تا زمانی که اسراییل را به عنوان هسته هژمونیک درک نکنیم، نمی‌توانیم بفهمیم که تعادل یا عدم تعادل دولت-ملت خاورمیانه چگونه ساخته و برقرار می‌شود. بارزترین گواه این قاطعیت مسئله کورد و تجزیه کوردستان است.

اگر پدیده‌ای را که پس از سال ۱۹۹۰ در چارچوب جنگ خلیج‌فارس در خاورمیانه آغاز شد به عنوان نسخه مهم «جنگ جهانی سوم» ارزیابی کنیم، پس از جنگ جهانی اول، یک پروتو-اسرائیل حداقلی در قالب یک دولت-ملت ترک ساخته شده از امپراتوری شکست خورده عثمانی پدید آمد. پس از جنگ جهانی دوم، دولت واقعی اسرائیل و از نسخه «جنگ جهانی سوم»، پدید آوردن یک پروتو-اسرائیل در قالب دولت-ملت کورد به عنوان ابزار اصلی امنیتی دولت اسرائیل ساخته شد. بنابراین، پس از سال ۱۹۹۰، دولت-ملت کورد با حمایت قدرت‌های هژمونیک مدرنیته سرمایه‌داری (ایالات متحده آمریکا، قدرت‌های اتحادیه اروپا، ژاپن و غیره)، اسرائیل و دولت-ملت ترکیه در منطقه، قرار بود در مقابل پ‌ک‌ک ایستادگی کند. به عنوان یک جایگزین جنگ‌های گلادیوی ناتو علیه پ‌ک‌ک پس از سال ۱۹۹۰ به وضوح این واقعیت را تایید می‌کند. اقدامات احتیاطی با ملی‌گرایی دولتی در برابر ملی‌شدن مردمی که آلترناتیو جنگ مردمی انقلابی پ‌ک‌ک در سرتاسر کوردستان ایجاد کرده است اتخاذ می‌شود و تلاش برای شکست و نابودی آن صورت می‌گیرد. با وجود همه کاستی‌ها و اشتباهات، تجربه جنگ خلق انقلابی پس از دهه ۱۹۹۰، سیاست‌های کوردستان پس از جنگ جهانی اول، هم از سوی قدرت‌های سلطه‌گر غربی و هم قدرت منطقه‌ای یعنی دولت-ملت‌های ترکیه و اسرائیل را ناکام گذاشته بود.

ترکیه در حال حاضر در هدف است

اگرچه تهدید نظام از دو مجرا از سال ۱۹۷۹ (روسیه شوروی و ایران اسلامی) دلیل خارجی اصلی دگرگونی در جمهوری ترکیه بود، اما اپوزیسیون داخلی دمکراتیک ملت که به سطوح بالایی رسیده بود نیز یک تهدید بود. انجام کودتای ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰ در چارچوب گلادیو که پیش از این به دلیل این دو تهدید در موقعیت قوی قرار داشت، به نفع نظام بود. ایدئولوژی ناسیونالیستی سکولار دوره جمهوری اول به دلیل تهدیدات جدید ناکافی بود. سنتز ترکی-اسلامی برای جلوگیری از هر دو تهدید ضروری بود. توسعه ایدئولوژی رسمی دوره جمهوری دوم به عنوان یک سنتز ترکی-اسلامی در این زمینه معنای خود را می‌یابد. رادیکالیسم اسلامی ایرانی با سنتز میانه‌رو ترکی-اسلامی ترکیه پاسخ داده می‌شود و جنبش‌های ملت دموکراتیک توسط ترور فاشیستی نابود می‌شود. تحت کنترل گلادیو، این تهدید دو طرفه داخلی و خارجی با چنین جمهوری کودتا - جمهوری دوم - پاسخ داده می‌شود. شیوه‌ها بر اساس این مفهوم ایدئولوژیک جدید بود. حزب عدالت و توسعه (آک‌پ) به عنوان حزب هژمونیک مرحله گسترده‌تر و تثبیت‌شده دوره جمهوری دوم، که در سال ۱۹۸۰ آغاز شد، طراحی شد. این حزب به عنوان حزبی طراحی شد که به سیاست‌های اساسی داخلی و خارجی جمهوری دوم پایبند بود، اما اکنون می‌خواهد هژمونی خود را کامل کند. این به عنوان نوعی ج‌ه‌پ جمهوری دوم طراحی شد.

آک‌پ و جناح جدید بورژوازی ترکیه، سرمایه خصوصی آناتولی مستقر در قونیه و قیصریه، خواهان سهم بیشتری از سرمایه و قدرت یهودیان در دولت (در جمهوری اول) هستند. آک‌پ که توسط این سه گانه برای خدمت به هژمونی مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل در خاورمیانه ایجاد شده است، خواهان افزایش سهم خود در ازای خدمت به هژمونی است. راه دستیابی به این هدف، تسهیل قیمومیت ارتش بر خود، عدم سازماندهی کودتاهای جدید علیه آن و تخصیص سهم بیشتری از پای استثمار در خاورمیانه است. اسرائیل این بورژوازی جوان آناتولی را کمی زیاده‌روی می‌بیند و از آنها انتظار دارد که خواسته‌های خود را کاهش دهند. علاوه بر این، او شعارهای «قدرت منطقه‌ای» و «قدرت جهانی» را بیش از حد اغراق‌آمیز می‌داند و از او می‌خواهد که به درستی بخواند که چه کسی هژمون در منطقه و جهان است. نقشی که برای آک‌پ در نظر گرفته شده نرم‌کردن ناسیونالیسم شیعی ایرانی، اسلام‌گرایی رادیکال عرب و ناسیونالیسم سکولار و ادغام آنها در سیستم هژمونیک است. آک‌پ نیز این نقش را ایفا می‌کند. تصویر تعارض در مورد این بخش تبانی است، اما تناقضات در مورد افزایش سهم واقعی است، اما اینها تناقضاتی است که در داخل سیستم قابل حل است. در میان‌مدت و بلندمدت، تبعیت کامل آک‌پ از سیستم هژمونیک اجتناب‌ناپذیر است. ترکیه یا از این سیستم پیروی می‌کند یا سیاست‌های اعمال شده در مورد عراق و ایران را تحمل می‌کند. تبعیت کامل از این سیستم مستلزم سازش با کوردها و فاصله گرفتن از روابط خود با سوریه و ایران است. اگر از سیستم جدا شود و محورهای جدیدی را جستجو کند یا ایجاد کند، باید این خطر را بپذیرد که در معرض عملیاتی مشابه عملیات عراق قرار گیرد. در این صورت، نظام با تمام توان از جنبش دولت-ملت کوردستان حمایت خواهد کرد و هسته دولت-ملت کورد در عراق را گسترش خواهد داد.

به راحتی می‌توان گفت که ترکیه حلقه ضعیف نظام است. امکان جدا شدن از سیستم، احتمال کمی نیست. گسست می‌تواند در دو محور ایجاد شود: محور اول، اگر فریب نباشد، تمایل به توسعه با ایران، سوریه، حتی روسیه و سایر کشورهای بریک (برزیل، روسیه، هند، چین) است که به این صورت نیز تعبیر می‌شود. تغییر محور و تبدیل شدن به یک قدرت قوی منطقه‌ای که تا جایی پیش خواهد رفت که به یک قدرت جهانی تبدیل شود، بنابراین، راهی برای مقابله با هژمونی اسرائیل، ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و اتحادیه اروپا است. ورود به محور دوم گسست با به روز رسانی اتحادهای جمهوری در جنگ آزادیبخش ملی بر اساس ملتی دموکراتیک امکان‌پذیر است.

اتحادی که توسط دولت‌های آک‌پ که در ابتدا با حمایت اسرائیل، ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا به قدرت رسیدند، با دولت‌های ایران و سوریه به منظور منزوی کردن و انحلال پ‌ک‌ک به قدرت رسیدند، شروع به نتایج معکوس کرد. به واکنش اسرائیل، آمریکا و کشورهای اتحادیه اروپا و اتهامات آنها به جمهوری ترکیه مبنی بر تغییر محور تبدیل شد. در این مرحله، در چارچوب مسئله کورد، ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، اسرائیل و بلوک کوردها در واکنش به ائتلاف ضد کوردی دولت‌های ترکیه، ایران و سوریه شروع به شکل‌گیری کرده‌اند. هدف هر دوی این بلوک‌های ائتلافی که تقریباً خاورمیانه را به طور اساسی متحول خواهند کرد، پ‌ک‌ک-ک‌ج‌ک است.

می‌توان انتظار داشت که دولت اسرائیل- عراق- بلوک ک‌ج‌ک، پیامدهای بزرگی در منطقه داشته باشد و این امر تحولات بزرگی را در خاورمیانه ایجاد خواهد کرد. ترکیه در حال حاضر در برزخ است. او نمی‌تواند انتخاب روشنی داشته باشد و یک سیاست متعادل کننده کلاسیک را با هر دو طرف دنبال می‌کند. نظام هژمونیک نمی‌تواند در خاورمیانه عقب‌نشینی کند. اگر این کار را انجام دهد، تحولاتی که جهان را تا بطن خود می‌لرزاند، از انحلال اسرائیل گرفته تا نابودی بسیاری از کشورهای عربی، بزرگ و کوچک، اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. ترکیه یا موافقت خواهد کرد که مسئله کورد خود را به روشی مسالمت‌آمیز، سازگار و دموکراتیک حل کند که محتوای آن حداقل برای خودمدیریتی دموکراتیک باز باشد. یا به طور فزاینده‌ای به ایران و سوریه وابسته می‌شود و بیشتر به جنگ با کوردها می‌پردازد. سوریه و ایران به نوبه خود جنگ با کوردها را تشدید نخواهند کرد. آنها سیاست‌های سنتی خود را بیشتر طرفدار مصالحه خواهند کرد و سنگینی جنگ را بر دوش ترکیه خواهند گذاشت. مشارکت فزاینده ترکیه در جنگ‌های کوردستان، همانطور که تاکنون انجام داده است، ترکیه را با وضعیتی شبیه به افغانستان و عراق مواجه خواهد ساخت، شاید هم بدتر.

سنت دولتی ایران عقب‌نشینی به مینیمالیسم را نمی‌پذیرد

برخلاف جمهوری ترکیه، سنت دولتی ایران به راحتی عقب‌نشینی به سمت مینیمالیسم را نمی‌پذیرد. اساساً در تضاد با مدرنیته سرمایه‌داری بودن به معنای داشتن مدرنیته متفاوت نیست. تضادی که با سیستم وجود دارد برای اهدافی مشابه دولت-ملت‌های عربی و مرحله اول و دوم جمهوری ترکیه، با استفاده از محاسبات تاکتیکی برای به دست آوردن حداکثر سهم در سیستم، در ازای تایید و حمایت و برای رسیدن به نتایج مشابه استفاده می‌شود. چانه‌زنی‌های تجاری معمولی در بازار وجود دارد که در سنت ایرانی جایگاهی قوی دارد. تضاد در ایران از همین نقطه شروع می‌شود. سنت فرهنگی قوی، الیگارشی شیعه را که با مدرنیته سرمایه‌داری مصالحه داشته باشد، نمی‌پذیرد. بنابراین همیشه این احتمال وجود دارد که تضاد در ایران به جدال دو مدرنیته بدیل تبدیل شود. برخلاف ترکیه و دولت-ملت‌های عربی، به نظر نمی‌رسد که به راحتی قابل انحلال باشد.

اگرچه این امر عمدتاً در سطح لفاظی انجام می‌شود، الیگارشی ایران در حال حاضر درگیر درگیری هژمونیک با اسرائیل بر سر خاورمیانه است. در عصری که نظام حداکثر جهانی شده است، اگر الیگارشی شیعه ایران به انتخاب مدرنیته رادیکال روی نیاورد، شانس موفقیتش بسیار اندک است. رژیم ایران در جستجو و مبارزه است تا هم با ساختار فعلی‌اش از خود محافظت کند و هم با بهره‌گیری از جنگ جهانی سوم در منطقه، خود را تقویت کند و آن را به سطح یک قدرت هژمونیک منطقه برساند. این کشور تلاش می‌کند تا بر اساس اهداف و آرمان خود از جنگ جاری در منطقه نهایت استفاده را ببرد. این کشور می‌خواهد از مداخله در منطقه بر اساس اهداف و مقاصد ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خود نهایت استفاده را ببرد.

مداخله در منطقه شامل ایران نیز می‌شود. اگرچه دولت ایران با سبک‌ها و روش‌های مختلف سعی می‌کند خود را از مداخله دور نگه دارد، اما حفظ این امر از این پس آسان نیست. این امکان‌پذیر نخواهد بود. دولت-ملت ایران نیز مانند سایر دولت-ملت‌های منطقه، راه‌حلی دو محوره برای مشکلات خود دارد. وعده راه‌حل محور اول، سازش با نظام است، درست مثل رژیم شاه. در واقع الیگارشی شیعه برای این کار آماده است. اما سیستم خود را آنگونه که هست نمی‌پذیرد. با این حال، مذاکرات مسالمت‌آمیز باید به نفع قدرت‌های هژمونیک سرمایه‌داری به پایان برسد، چه به صورت مسالمت‌آمیز و چه از طریق جنگ. ثانیاً، وقتی حل مشکلات در دستور کار قرار گیرد، یک گسست ریشه‌ای از نظام ایجاد می‌شود. این راه‌حل مدرنیته دموکراتیک خواهد بود که به ناچار زمانی وارد عمل خواهد شد که هم الیگارشی شیعه و هم قدرت‌های سلطه‌گر غربی (به ویژه اسرائیل) حل نشده و ناتوان باقی بمانند.

باشور کوردستان به مستعمره دولت ترکیه تبدیل شده است

مردم باشور در واقع سال‌ها منتظر و آماده سازماندهی بودند. شرایط، امکانات و فرصت‌های تاریخی بسیاری پدید آمده است. جنبش آزادی به عنوان قدرت اصلی سیاسی و نظامی در باشور کوردستان باید خود را سازماندهی کند. بارزانی‌ها هرگز تا این حد افشا نشده‌اند. با این نسل‌کشی اخیر ایزدی‌ها و وضعیت شنگال، مشخص شد که اینها چه بوده‌اند.

فکر نمی‌کنم آن‌ها به اندازه کافی متوجه صحبت‌های من در مورد بارزانی شده باشند. آنها نمی‌توانند مبارزه درستی با بارزانی انجام دهند. بنابراین، بارزانی؛ او خیلی راحت هر گونه فعالیتی را که می‌خواهد علیه جنبش و مردم ما انجام می‌دهد. او نمی‌خواهد یک کورد آزاد در باشور کوردستان وجود داشته باشد. باشور کوردستان را ملک خود می‌داند. در هر فرصتی به جنبش آزادی و گریلاهای آن حمله می‌کند. با وارد شدن به انواع روابط همدستی – عامل – کنترا با دولت ترک نسل‌کش، فاشیست، استعمارگر کورد، هر کاری می‌کند تا آنها را قادر سازد در باشور کوردستان مستقر شوند و آن را استعمار کنند. بعد از آن به من خواهید گفت که چگونه برای کورد و کوردستان و کورد‌بودن جنگیدند. چگونه این اتفاق می‌افتد؟ آیا این هیچ اعتباری دارد؟ این دشمن؛ نمی‌خواهد حتی یک کورد شریف در این دنیا زندگی کند، چه برسد به اینکه تشکیل دولت کوردی را بپذیرد. باشور کوردستان به مستعمره دولت ترکیه تبدیل شده است. هیچ مکانی باقی نمانده است که دست میت (استخبارات دولت ترکیه) به آن نخورده باشد. این منطقه به منطقه جنگ ویژه دولت ترکیه تبدیل شده است. بارزانی همه اینها را تایید می‌کند. اگر به نمایندگی از کوردها و کوردستان می‌جنگید، اگر می‌خواهید کوردستان را ایجاد کنید، اولین کاری که باید انجام دهید این است که در برابر دولت ترکیه موضع بگیرید.

حتی اگر بارزانی همه کارها را مطابق میل دولت ترکیه انجام دهد، در تحلیل نهایی به اسرائیل وابسته است. بر اساس آنچه که اهداف، منافع و سیاست‌های اسرائیل ایجاب می‌کند، عمل خواهد کرد. دولت ترکیه می‌خواهد با تخریب و انحلال جنبش آزادی به اهداف خود دست یابد. او برای این کار از بارزانی نهایت استفاده را می‌کند. جنبش آزادی؛ خواستار یک وطن مشترک، وحدت دموکراتیک و آزاد هست. بارزانی و حزب دمکرات کوردستان در راستای اهداف دولت-ملت عمل می‌کنند. واقعاً می‌خواهد این کار را نه برای کوردها، بلکه برای استراتژی منطقه‌ای و منافع استراتژیک اسرائیل انجام دهد. اسرائیل خواهان یک دولت-ملت کورد وابسته به خود برای اهداف استراتژیک و امنیت خود است. برای تحقق این امر، بارزانی باید قوی‌تر شود. برای اینکه دولت-ملت کوردستان ایجاد شود و به حدی برسد باید با ترکیه مبارزه کند. ایجاد دولت-ملت کورد به چنین نتیجه‌ای منجر خواهد شد. موقعیت استراتژیک منطقه‌ای اسرائیل این را ایجاب می‌کند. بنابراین هر کاری که اسرائیل بخواهد و می‌خواهد که انجام دهد، بارزانی مطابق آن عمل خواهد کرد.

موصل - کرکوک سرزمین تاریخی کوردها است. بخشی از جغرافیای تاریخی کوردستان هستند. دولت ترکیه؛ در موصل و کرکوک فعالیت‌ها و سازمان‌های جنگ ویژه بسیار شدیدی انجام می‌دهد. آنها می‌گویند «سرزمین عثمانی». آنها موصل-کرکوک را مال خود می‌دانند. آنها در کرکوک و موصل با جبهه ترکمن‌های عراق و بسیاری راه‌ها و روش‌های دیگر خود را سازماندهی می‌کنند. بارزانی در حال فروش موصل-کرکوک است. زمانی که در تنگنا قرار می‌گیرد، برای تقویت موقعیت خود، کوردگرایی ساختگی می‌کند. کرکوک؛ او می‌گوید که اورشلیم کوردها است. با این کار؛ شوونیسم عرب و ناسیونالیسم عربی را تحریک می‌کند.

بارزانی و حزب دمکرات کوردستان به دلیل حاکمیت و درک دولت‌گرایانه و اهداف خود، دست به ناسیونالیسم محدود خواهند زد و کوردها را در مقابل مردم منطقه به‌ویژه اعراب قرار خواهند داد. این می‌تواند فجایع بزرگی را برای کوردها به همراه داشته باشد. سیاست و اقدامات بارزانی به این امر منجر می‌شود و خواهد بود. کوردها نباید با اعراب بجنگند و درگیر شوند، برعکس، کوردها باید یک اتحاد استراتژیک با اعراب ایجاد کنند.

کوردها نباید در قرن بیست و یکم با ذهنیت ملی‌گرایی و دولت‌گرایی عمل کنند. اگر آنها می‌خواهند در این قرن در خاورمیانه پیروز و موفق شوند، باید این را بر اساس مفهوم ملت دموکراتیک توسعه دهند، نه بر مبنای ملی‌گرایی و دولت‌گرایی. این واقعیت که کوردها در قرن بیستم یک دولت-ملت ایجاد نکردند؛ اینکه آنها مستقیماً در درون خود وضعیت ملی‌گرایی، دولت‌گرایی و حاکمیتی را تجربه نمی‌کنند، یک فرصت و امتیاز تاریخی بزرگ برای همه مردم منطقه و بشریت به ویژه مردم کورد در قرن بیست و یکم است. کوردها در موقعیتی هستند که می‌توانند آزادی دموکراتیک مردم منطقه را تحقق ببخشند. با وجود اینکه هزینه‌ها بسیار زیاد است، اما طبق وظیفه تاریخی خود عمل می‌کنند. کوردها در قرن بیست و یکم آزادی و دموکراسی را برای خود، مردم منطقه و در نتیجه برای بشریت بر اساس پارادایم جدید به ارمغان خواهند آورد.

ما باید با تفاهم راهبردی در سوریه عمل کنیم

با وجود اینکه سوریه در یک جنگ داخلی وحشتناک فرو رفته است و آینده سوریه نامشخص است، آنها حتی به انجام تغییرات و دگرگونی دموکراتیک فکر نمی‌کنند. رژیم بعث رویکردی مانند «ما در این جنگ داخلی پیروز خواهیم شد و پس از آن نیز مانند گذشته به حکومت سوریه ادامه خواهیم داد، گویی هیچ اتفاقی در سوریه رخ نداده است» دارد. در چنین محیط و شرایطی هم حقوق ملی و اجتماعی کوردها را قبول ندارند. آنها به سمت تغییر دموکراتیک سوریه نمی‌آیند. اگر امروز حمله همه جانبه‌ای علیه کوردها انجام نمی‌دهند به این دلیل است که قدرت این کار را ندارند. اما وقتی فرصت پیدا می‌کنند، می‌بینیم که چگونه به کوردها حمله می‌کنند. اما اگر کوردها در زمان شروع این جنگ داخلی به طور مستقیم و همه‌جانبه به نیروهای رژیم حمله می‌کردند و در موقعیتی موازی با سایر نیروهایی که با رژیم می‌جنگند وارد می‌شدند، رژیم در واقع فروپاشیده بود.

اگر آنها بتوانند جنگ اعراب و کوردها را آغاز کنند، بدین معنی است که توانسته‌اند فرصتی برای نابودی و منحل کردن انقلاب آزادی روژاوا و نسل‌کشی کوردها در سوریه ایجاد کنند. از آنجایی که آنها این را به خوبی می‌دانند، به شدت تلاش می‌کنند تا توسعه جنگ کوردها و اعراب را تضمین کنند. مدام عرب‌ها را چه آشکار و چه پنهان تحریک می‌کنند. لازم است بدانیم که اگر جنگ اعراب و کورد آغاز شود، جنبش آزادی کورد، مردم کورد و مبارزات آنها شکست خواهند خورد.

رژیم جنگ ویژه ترکیه و دولت جنگ ویژه ترکیه بر اساس تخریب و نابودی انقلاب آزادی روژاوا و ایجاد نسل‌کشی بر کوردها است. آنها برای دستیابی به نتایجی که در سوریه مد نظر دارند، بدون هیچ محدودیتی هر کاری انجام می‌دهند. باید برنامه ثابت طیب اردوغان در مورد معاهده لوزان را به درستی درک و معنا کرد و آن را شکست و خیانت توصیف کرد. قرار است با این چه کاری انجام شود؟ آنها اکنون می‌خواهند آنچه را که با لوزان از دست داده‌اند به دست آورند. شروع از حلب در شرق مدیترانه، یعنی از روژاوا کوردستان؛ آنها می‌خواهند تمام باشور کوردستان از جمله شنگال، موصل، کرکوک و سلیمانیه را تصرف کنند.

هدف آمریکا؛ انحلال خط رهبری ما و جنبش آزادی، در روژاوا خواهد بود. او می‌خواهد بارزانی و خط حزب دمکرات کوردستان را در روژاوا مسلط کند. او برای تبدیل کردن پ‌ی‌د به پ‌دک اقدام خواهد کرد. آمریکا؛ اگر نتواند پ‌ی‌د را به حزب دمکرات کوردستان تبدیل و خط بارزانی را مسلط کند، در آن صورت سعی خواهد کرد که پ‌ی‌د را تحت کنترل خود درآورد و تا آنجا که ممکن است هدایت کند.

در این روند تاریخی که جنگ به ویژه در کوردستان، سوریه و منطقه خاورمیانه شدیدتر، عمیق‌تر و پیچیده‌تر شده است؛ باید در زمینه نظامی و سیاسی خلاقانه‌تر فکر کرد، خلاق بود، رویکرد سیاسی-نظامی را بر این اساس توسعه داد، بسیار انعطاف‌پذیر بود و در عرض بیست و چهار ساعت تغییرات، حرکات و روش‌های تاکتیکی را توسعه داد. آنها با نشان دادن این توانایی باید از این به بعد کارهایی را انجام دهند که تاکنون نتوانسته‌اند انجام دهند. رفقای ما در حال حاضر؛ هیچ وضعیتی برای اقدام سیاسی یا نظامی با درک استراتژیک در سوریه ندارند. اگر این وضعیت نمی‌بود تا الان به پیشرفت‌ها و نتایج بزرگی منجر می‌شد. اگر کمی استراتژیک فکر می‌کردند آیا کوبانی و عفرین در این وضعیت قرار می‌گرفتند؟ به منظور تضمین یکپارچگی جغرافیایی و یکپارچگی جغرافیایی روژاوا کوردستان؛ به مبارزه و جنگ سیاسی و نظامی می‌پرداختند.

انقلاب روژاوا محقق شد. اما این انقلاب نیاز به حفاظت، توسعه و گسترش دارد. فقط به این دلیل که در روژاوا یک انقلاب وجود دارد به این معنی نیست که همه چیز تمام شده است. به این معنی نیست که امن است. زیرا نیروهای ضدانقلاب برای تضمین نابودی و انحلال انقلاب روژاوا تا آخر تمام تلاش خود را خواهند کرد. به همین دلیل نیروهای انقلابی روژاوا باید بتوانند با تاکتیک‌ها و روش‌های خلاقانه از انقلاب در هر بعد دفاع کنند.

این پارادایم مدرنیته سرمایه‌داری است که در اسرائیل-فلسطین ورشکسته شده است

چگونه ممکن است جنگ‌های خاورمیانه جدید که تحت هژمونی ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا به راه افتاده‌اند پایان یابد؟ آیا آنها گسترده‌تر و متمرکزتر خواهند شد؟ آیا قدرت‌های هژمونیک می‌توانند منطقه را ترک کنند؟ اگر انجام دهند یا ندهند، چه انتظاری باید داشته باشیم؟ بدیهی است که نمی‌توان پاسخ روشن و قطعی برای این سؤالات اساسی داشت. اما مسلم است که ما با یک مرحله تاریخی متفاوت روبرو هستیم.

تا زمانی که قضیه یهود به طور کلی و قضیه اسرائیل به طور خاص حل نشود، جوامع نه در خاورمیانه و نه در جهان نمی‌توانند مشکلات خود را حل کنند. هیچ نمونه‌ای به اندازه مثال اسرائیل و فلسطین آموزنده نیست و نشان می‌دهد که تمام رویکردهای دولت-ملت مشکلات را تشدید می‌کند نه حل آنها. در مورد اسرائیل و فلسطین، مدرنیته سرمایه‌داری و پارادایم دولت-ملت آن است که ورشکسته شده است. اسلام و یهودیت هرگز با هم آشتی ندارند مگر اینکه از متن قدرت و حکومت رها شوند. تا زمانی که بر قدرت حاکم و حکومت اصرار دارند، هر دو قدرت امروز مانند تاریخ فقط با نابودی یکدیگر موجودیت خود را پیدا خواهند کرد.

می‌بینیم که جنبش فلسطین در نهایت در چه وضعیتی قرار گرفته است. روزگاری چه تأثیری بر خاورمیانه و جهان داشت. اما وقتی نتوانستند مبارزه فلسطین را بر مبنای درستی توسعه دهند، در نتیجه روابطی که با آن وارد شدند، خود را در چه موقعیتی قرار دادند؟ چگونه جنبش عظیم فلسطین به این وضعیت امروز تنزل یافت؟ جنبش فلسطین، مبارزه فلسطین به قدرتی مانند حماس سپرده شده است! ما وضعیتی را می‌بینیم که شارلاتان‌های اسلامگرای سیاسی جنبش فلسطین و مبارزات فلسطینی را در آن قرار داده‌اند. جنبش آزادیبخش فلسطین، مردم فلسطین؛ هر قدرتی بر اساس اهداف و منافع خود از آن استفاده می‌کند.

طیب اردوغان و آک‌پ بر اساس قدرت، منافع و اهداف خود به خوبی از جنبش و مبارزه فلسطینی‌ها استفاده می‌کنند. برای این کار و اثربخشی، از گفتمان‌های رادیکال جعلی علیه اسرائیل استفاده می‌کند. با این کار، مردم فلسطین تلاش می‌کنند تا همه مسلمانان، به ویژه مردم عرب، او را به عنوان مدافع، ناجی و رهبر اسلام و فلسطین بپذیرند. یکی دیگر از اهداف اصلی دفاع از جنبش و مبارزه فلسطین بر چنین مبنای دروغین و توسعه گفتمان‌های عوام‌فریبانه بزرگ برای اطمینان حاصل کردن از اینکه جنگ نسل‌کشی کاملی که او و دولتش علیه جنبش آزادی کورد، مردم کورد و مبارزات آنها به راه انداختند، درک نشود و ادامه جنگ نسل‌کشی کوردها با سهولت بیشتری انجام دهد و در این راستا هدف نسل‌کشی را تحقق بخشد. جهت شخصیتی که با دفاع دروغین از فلسطین از این همه مسلمان ستمدیده دفاع می‌کند، آنوقت چگونه می‌تواند علیه کوردهای ستمدیده و مسلمان جنگ نسل‌کشی انجام دهد؟ چگونه می‌تواند برای نابودی کوردها اینگونه عمل کند؟ به عبارت دیگر، یک بعد اساسی از دفاع از فلسطین کاذب؛ او از آن به عنوان یک پوشش، پرده استفاده می‌کند تا اطمینان حاصل کند که آنچه او علیه مردم کورد و در کوردستان انجام داده است، درک نشود.

حماس که توسط موساد در فلسطین برای تضعیف سازمان آزادی‌بخش فلسطین تأسیس شد و ربطی به مبارزه ندارد، امروز سازمان آزادی‌بخش فلسطین و به ویژه نیروی اصلی فتح را به مرز انحلال کشانده است. تلاش می‌شود همین مدل در برابر ک‌ج‌ک در کوردستان ایجاد شود. انواع جنگ روانی، تلاش برای ایجاد یک گروه سرمایه مشترک کورد به عنوان مرکز جذب در شهرهای مهم باشور و باکور کوردستان و ایجاد سازمان‌های غیردولتی کوردی جعلی نیز با این استراتژی جدید ارتباط تنگاتنگی دارد. باید رسانه‌های کوردی همدست (ابزار جنگ روانی) را نیز به این اضافه کرد. بسیاری از شاخه‌های ورزش و هنر نیز برای اهداف استراتژیک مشابه مورد استفاده قرار گرفته‌اند. شاید جدی‌ترین رویه ایجاد حماس کوردی به جای حزب الکنترا باشد. هدف اصلی نشریات و سازمان‌های مذهبی ایجاد و بسیج حماس کوردی‌شان علیه ک‌ج‌ک و مسلط ساختن آن است.

در خاتمه؛ تنش شدید، درگیری و جنگ‌هایی که خاورمیانه تجربه می‌کند، دگرگونی مدرنیته را ضروری می‌کند. بدون دگرگونی مدرنیته نمی‌توان بر مشکلات تشدید شده ملی و اجتماعی فائق آمد. تضاد اعراب و اسرائیل به تنهایی برای تأکید بر ضرورت دگرگونی مدرنیته کافی است. اگر سیستم مسلط نتواند مشکلات اساسی را حل کند، آنچه باید بیفتد این است که سیستم باید منحل شود. مدرنیته دموکراتیک جایگزینی برای این انحلال ارائه می‌دهد. به همین دلیل، نیاز فوری به ساختارهای کنفدراسیون دموکراتیک وجود دارد. یک راه‌حل دموکراتیک در هر عرصه گرم منطقه می‌تواند اثر خود را به صورت زنجیره‌ای به همه مناطق مشکل‌زا گسترش دهد. بنابراین، آینده خاورمیانه در کنفدرالیسم دموکراتیک نهفته است. یک انقلاب اکتبر به روز شده در خاورمیانه برای ساختن یک جامعه کمونال دموکراتیک مبتنی بر مدرنیته دموکراتیک و با رهنمود فدراسیون دموکراتیک مورد نیاز است. با عمیق شدن نبرد بین هژمون‌ها، شرایط بالغ می‌شود. بدون شک قدرت‌های سلطه‌گر همیشه در جنگ‌های بزرگ پیروز نمی‌شوند و خلق‌ها نیز می‌توانند چیزهای زیادی به دست آورند. حتی ممکن است قدرت‌های هژمونیک به طور سیستماتیک شکست بخورند، خلق‌ها نیز می‌توانند به طور سیستماتیک موفق شوند. این بر عهده کسانی است که مسئولیت دارند با به روز رسانی مداوم خود از فرصت‌های تاریخی استفاده کنند.

سیاست هنر آینده‌نگری و ژرف‌نگری است

وقتی نوبت به خاورمیانه می‌رسد، دگماتیسم سنگین در یک طرف و آرمان‌گرایی در طرف دیگر همچنان مانع بزرگی هستند. راست و چپ فرق چندانی نمی‌کند. هر کدام از آنها ایده‌آل‌هایی دارند که برای خود می‌سازند. اعتقاد راسخ به آنها نیز شکل گرفته است. همیشه فکر کردن به آن سبک اساسی است. به همین دلیل از واقعیت فاصله می‌گیرند. نقطه‌ای که رمانتیسم اسلام‌گرایان سیاسی به آن رسیده است را می‌توان دید. نیروهای چپ، سوسیالیست و دموکرات نیز در غلبه بر جزم‌گرایی و ایده‌آلیسم مشکل دارند. نه سیاست و نه انقلاب با گفتمان‌های انتزاعی، نظری و زیبا نمی‌توان ساخت.

سیاست هنری است مبتنی بر واقعیت‌ها. برای این کار به انعطاف‌پذیری زیاد، خلاقیت زیاد، حساسیت بالا نیاز است. همان طور که جزم‌گرایی قوای ذهنی را کسل‌کننده می‌کند، انعطاف‌پذیری و خلاقیت تفکر را نیز منجمد می‌کند. همچنین حساسیت را از بین می‌برد. همچنین مرگ را عادی می‌کند. انگار مردن بی‌مورد یا بدون برنامه یک مهارت است. برعکس، هر مرگ غیرضروری، نابهنگام، برنامه‌ریزی نشده و بی‌احساس، اساساً فرار از سیاست است. فرار از سیاست فرار از مسئولیت است. به همین دلیل، هیچ چیز فراتر از مقاومت خشک و وحشیانه و مرگ در خاورمیانه نمی‌رود.

سیاست هنر حساسیت است، سیاست هنر آینده‌نگری است. سیاست حرفه حساسیت‌ها، احتیاط‌ها و هنر هوشیاری است. این هنر، آینده‌نگری و تلاش برای پیش‌بینی آنچه یک سال بعد اتفاق می‌افتد و تبدیل آن سال به نفع خود است. نیاز به تسلط دارد. اگر نمی‌توانید تسلط نشان دهید، پیشنهاد می‌کنم اصلا وارد این حرفه نشوید. اما شما وارد می‌شوید. پس باید توجه و حساسیت فوق‌العاده‌ای از خود نشان دهید. حتی اخلاق و زیبایی‌شناسی نیز با آگاهی سیاسی مرتبط است. این است که بر اساس اخلاق سیاست، آنچه زیبا، خوب، درست و آزاد است، آشکار شود. این به این راحتی و خود به خود آنطور که فکر می‌کنید اتفاق نمی‌افتد. به عنوان مثال، بسیاری از شما فکر می‌کنید که دارید سیاست می‌کنید. اما شما حتی از خود نپرسیدید که چقدر کورد واقعی هستید. کسی که واقعیت کورد را نمی‌شناسد، درک نمی‌کند و زندگی نمی‌کند چقدر می‌تواند برای کوردها سیاست انجام دهد؟ اگرچه ساده به نظر می‌رسند، اما اینها سوالات مهمی هستند. کسانی که بدون اطلاع از تاریخ کورد، جامعه‌شناسی کوردی و واقعیت کنونی کوردها ادعای سیاست می‌کنند، امروز فقط می‌توانند مانند افراد بی‌پناه در صحنه سیاسی باشند. در یک نقطه، این می‌شود درماندگی و عدم راه‌حل شما. این را خوب خواهید دانست. کسانی که لحظه به لحظه در جریان سیاست هستند، صدها سوال از خود می‌پرسند و هر روز صدها پاسخ می‌دهند. آنها هرگز یک لحظه به خودشان فکر نمی‌کنند و زمان را تلف نمی‌کنند. می‌دانم که شما خوش نیت و صادق هستید. من در این شکی ندارم، اما اینها به تنهایی برای نجات نه جامعه شما و نه خودتان کافی نیست.

* برگرفته از ارزیابی‌های رهبر خلق کورد عبدالله اوجالان